۱این مکاشفهای است که خدا به عیسیمسیح داده است تا آنچه که باید به زودی رخ دهد، به بندگانش نشان دهد. او فرشتۀ خود را به نزد بندۀ خویش یوحنا فرستاد، ۲تا این چیزها را به او نشان دهد. یوحنا با بیان آنچه شنیده و دیده است به حقانیت کلام خدا و شهادت عیسیمسیح گواهی میدهد. ۳خوشا به حال کسی که این را میخواند و کسانی که به کلمات این پیشگویی گوش میدهند و مطابق آنچه در آن نوشته شده است، عمل میکنند. زیرا وقت نزدیک است.
۴از طرف یوحنا به هفت کلیسا که در ایالت آسیا هستند:
فیض و سلامتی از جانب او که هست و بود و میآید بر شما باد، و از جانب هفت روح که در پیشگاه تخت پادشاهی او هستند. ۵و از جانب عیسیمسیح، آن شاهد امین، آن نخستزاده از مردگان و فرماندۀ پادشاهان زمین به شما فیض و سلامتی باد. او ما را دوست دارد و با خون خود ما را از گناهان ما آزاد گردانید. ۶و ما را به سلطنت رسانید تا به عنوان کاهنان، خدا یعنی پدر او را خدمت کنیم. به او تا به ابد جلال و قدرت باد، آمین.
۷ببین او با ابرها میآید! همه و از جمله آن کسانی که به او نیزه زدند، او را خواهند دید و همۀ اقوام دنیا به خاطر او سوگواری خواهند کرد. بلی، چنین خواهد شد! آمین. ۸خداوند، خدا میگوید: «من الف و یا هستم، خداوند قادر مطلق که بود و هست و آمدنی است.»
۹من یوحنا، برادر شما، که در پیوستگی با عیسی در رنج و در پادشاهی و در بردباری شریک شما هستم، به خاطر موعظۀ کلام خدا و شهادت به عیسی، در جزیرهای به نام پتموس مقیم بودم. ۱۰آن روز، روز خداوند بود و روحالقدس مرا فراگرفت، در آن حال، از پشت سر خود صدای بلندی مثل صدای شیپور شنیدم ۱۱که به من گفت: «آنچه را که میبینی در کتابی بنویس و به این هفت کلیسا، یعنی کلیساهای: اِفِسُس، اِسمیرنا، پِرگاموم، طیاتیرا، ساردِس، فیلادِلفیا، و لائودیکیه بفرست.»
۱۲برگشتم تا ببینم کیست که با من سخن میگوید؛ و وقتی برگشتم، هفت چراغپایۀ زرین دیدم. ۱۳در میان چراغپایهها کسی شبیه «پسر انسان» را دیدم که ردای درازی بر تن داشت و شالی زرین به دور سینهاش بود. ۱۴موهای او مثل پشم یا برف سفید بود و چشمانش مثل آتش میدرخشید ۱۵پاهایش مثل برنجی که در کوره گداخته و سپس شفاف شده باشد، درخشان بود و صدایش مانند صدای آبشار. ۱۶او در دست راست خود هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری تیز و دو دَم بیرون میآمد و چهرهاش مانند آفتاب نیمروز میدرخشید.
۱۷وقتی او را دیدم مثل مُرده پیش پای او افتادم، اما او دست راست خود را بر من گذاشت و گفت: «نترس، من اول و آخر هستم. ۱۸من زنده بودم و مُردم و اکنون تا به ابد زنده هستم و کلیدهای مرگ و عالم مردگان را در دست دارم. ۱۹آنچه را میبینی بنویس، آنچه که اکنون هست و بعد از این واقع میشود. ۲۰مفهوم و مقصود آن هفت ستارهای که در دست راست من دیدی و آن هفت چراغپایۀ زرین این است. آن هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسا و آن هفت چراغپایه، هفت کلیسا میباشند.
۱به فرشته کلیسای اِفِسُس بنویس:
«این است سخنان آن کسی که هفت ستاره را به دست راست خود دارد و در میان هفت چراغپایۀ زرین گردش میکند. ۲من اعمال، رنجها، و بردباری تو را میدانم. میدانم که نمیتوانی شریران را تحمل کنی. تو آنانی را که ادعا میکنند، رسول هستند ولی نیستند امتحان کردهای و دریافتهای که دروغگو هستند. ۳تو بردبار هستی، به خاطر من در مقابل شرارت ایستادگی کردهای و از پا در نیامدهای. ۴اما این شکایت را از تو دارم: محبتِ اول خود را از دست دادهای. ۵به یاد داشته باش که از چه مقام بلندی سقوط کردهای، توبه کن و مثل گذشته عمل نما و اگر توبه نکنی، نزد تو میآیم و چراغپایهات را از جایش برمیدارم. ۶البته باید بگویم: تو این خوبی را هم داری، که مثل من از اعمال نقولاویان نفرت داری.
۷ای کسانی که گوش دارید، به آنچه که روح به کلیساها میگوید، گوش دهید! به کسی که پیروز شود اجازه میدهم از درخت زندگانی که در باغ خدا میروید، بخورد.»
۸به فرشتۀ کلیسای اِسمیرنا بنویس:
«این است سخنان آن اول و آخر، آن کس که مُرد و زنده شد: ۹من از عذاب و فقر تو آگاه هستم ولی با وجود این توانگر هستی! میدانم آن کسانی که ادعا میکنند یهودی هستند ولی نیستند، چطور به تو تهمت میزنند. آنها جماعت شیطانند! ۱۰از رنجی که به شما روی میآورد، نترسید. البته ابلیس بعضی از شما را به زندان خواهد افگند تا شما را بیازماید و به مدت ده روز رنج خواهید کشید ولی تا دَم مرگ وفادار بمانید و من به شما تاج زندگی را خواهم بخشید.
۱۱ای کسانی که گوش دارید، به آنچه که روح به کلیساها میگوید گوش دهید. کسی که پیروز شود، عذاب مرگ دوم را نخواهد چشید.»
۱۲به فرشته کلیسای پِرگاموم بنویس:
«این است سخنان آن کسی که صاحب آن شمشیر تیز دو دَم است. ۱۳میدانم تو در کجا به سر میبری، تخت شیطان در آنجا قرار دارد و میدانم ایمانی که به من داری کم نشده است. تو حتی در آن زمان که آنتیپاس، شاهدِ امینِ من در شهر تو یعنی در خانۀ شیطان شهید شد، ایمانت را از دست ندادی. ۱۴اما از تو چند شکایت دارم: در پِرگاموم عدهای با تو هستند که به تعالیم بِلعام چسپیدهاند. بِلعام به بالاق تعلیم داد که چگونه قوم اسرائیل را از راه راست گمراه سازد و آنها را تشویق کرد خوراکی را بخورند که به بُتها تقدیم شده بود و مرتکب زنا بشوند. ۱۵و همچنین عدهای هستند که از تعلیم نقولاویان پیروی میکنند. ۱۶پس توبه کن، اگر توبه نکنی به زودی نزد تو خواهم آمد و با شمشیری که از دهانم بیرون میآید، با آنها جنگ خواهم کرد.
۱۷ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها میگوید بشنوید! به کسی که پیروز شود، به او از نان مَنّای مخفی خواهم داد. به او سنگ سفیدی نیز میدهم و بر آن سنگ، نام تازهای نوشته خواهد بود که هیچ کس معنی آن را نخواهد فهمید، مگر آن کسی که آن را میگیرد.»
۱۸به فرشتۀ کلیسای طیاتیرا بنویس:
«این است سخنان پسر خدا که چشمانش مانند آتش میدرخشد و پاهایش مثل برنجِ شفاف، درخشان است. ۱۹از اعمال و محبت و وفاداری و خدمت نیکو و بردباری تو آگاه هستم و میدانم که اکنون اعمال تو از گذشته بهتر است. ۲۰و اما از تو شکایتی دارم: تو ایزابل را آزاد گذاشتهای. ایزابل، زنی که ادعا میکند نبیه است و با تعلیم خود بندگان مرا گمراه میکند تا آنها مرتکب زنا و خوردن خوراکهایی شوند که به بُتها تقدیم شده است. ۲۱به او مُهلت دادهام که توبه کند ولی او نمیخواهد دست از زناکاریهای خود بکشد. ۲۲بدان که من او را گرفتار بسترش خواهم ساخت و عاشقانش را که با او زنا کردهاند، همراه خودش گرفتار مصیبت شدیدی خواهم کرد، مگر اینکه از آن کارهایی که با او کرده بودند، توبه کنند ۲۳و فرزندانش را به قتل خواهم رسانید. با این کارها، همۀ کلیساها خواهند فهمید که من افکار و نیتهای انسان را میآزمایم، و به هر یک از شما مطابق اعمالش جزا خواهم داد.
۲۴اکنون روی سخن من با بقیۀ شما در طیاتیرا است که این تعالیم را نپذیرفتهاید و آنچه را که آنها اسرار مخصوص شیطان میخوانند، نیاموختهاید. من نمیخواهم بار بیشتری بر شما تحمیل کنم. ۲۵فقط میخواهم آنچه دارید تا زمانی که من میآیم محکم نگاه دارید. ۲۶به کسی که پیروز شود و در انجام ارادۀ من تا به آخر استقامت نشان دهد، قدرت خواهم داد تا بر تمام ملتها حکمرانی کند. ۲۷او با عصای آهنین بر آنها فرمان خواهد راند و آنها را مثل ظروف سفالین خواهد شکست. او تمام این کارها را با قدرتی که من از پدر دریافت کردهام، انجام خواهد داد. ۲۸و همچنین ستارۀ صبح را به او خواهم بخشید.
۲۹ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها میگوید، بشنوید.»
۱به فرشتۀ کلیسای ساردِس بنویس:
«این است سخنان آن کسی که صاحب هفت روح خدا و هفت ستاره است. اعمال تو را میدانم و اگرچه همه میگویند تو زنده هستی، ولی مردهای. ۲بیدار شو و آن چیزهایی را که باقیمانده و نزدیک است از بین برود تقویت کن، زیرا من هیچیک از کارهایی که پسندیدۀ خداست، در تو نیافتهام. ۳پس آنچه را که آموخته و شنیدهای به یادآور و آن را محکم نگهدار و توبه کن. اگر بیدار نشوی، من مانند دزد بر سر تو خواهم آمد و تو لحظۀ آمدن مرا نخواهی دانست. ۴اما چند نفر در ساردِس داری که لباسهای خود را نیالودهاند. آنها با لباس سفید با من راه خواهند رفت زیرا مستحق آنند. ۵کسی که پیروز شود، به لباس سفید ملبس خواهد شد و نامش را هرگز از کتاب زندگی پاک نخواهم کرد و در پیشگاه پدر خود و فرشتگان، او را از آنِ خود خواهم دانست.
۶ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها میگوید، بشنوید.»
۷به فرشتۀ کلیسای فیلادِلفیا بنویس:
«این است سخنان آن قدوس و صادق که کلید داود را به دست دارد. دری را که او باز کند نمیتوان بست و هر دری را که او ببندد نمیتوان باز کرد. ۸من اعمال تو را میدانم و دروازۀ باز پیش روی تو قرار دادهام که هیچ کس نمیتواند آن را ببندد؛ زیرا با اینکه قدرت تو کم است، کلام مرا نگهداشتهای و نام مرا انکار نکردهای. ۹توجه کن! این است کاری که من خواهم کرد: آنانی را که از جماعت شیطان هستند و ادعای یهودیت میکنند، ولی نیستند و دروغ میگویند، خواهم آورد و پیش پای تو خواهم افگند و آنها خواهند دانست که تو محبوب من هستی، ۱۰زیرا مطابق تعالیم من رفتار کردی و نسبت به من وفادار ماندی، من نیز تو را از آزمایش سختی که قرار است بر تمامی دنیا واقع شود و ساکنانش را بیازماید، حفظ خواهم کرد. ۱۱بزودی میآیم، آنچه را داری محکم نگهدار و نگذار کسی تاج تو را بگیرد. ۱۲من کسی را که پیروز گردد، مثل ستونی در عبادتگاه خدای خود ثابت خواهم ساخت، او هرگز از آنجا نخواهد رفت و من نام خدای خود را بر او خواهم نوشت. من نام شهر خدا، یعنی آن اورشلیم نوی را که از آسمان و از جانب خدای من نزول میکند و همچنین نام نو خود را بر او خواهم نوشت.
۱۳ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها میگوید، بشنوید.»
۱۴به فرشتۀ کلیسای لائودیکیه بنویس:
«این است سخنان «آمین»، آن شاهد امین و راستین و آغاز تمام خلقت خدا. ۱۵من از همۀ اعمال تو آگاه هستم و میدانم که تو نه گرم هستی و نه سرد. ای کاش گرم میبودی و یا سرد. ۱۶اما چون بین این دو، یعنی نه گرم هستی و نه سرد، تو را از دهان خود قی خواهم کرد ۱۷زیرا میگویی: «دولتمند هستم و ثروت جمع کردهام و محتاج به چیزی نیستم.» در حقیقت، اگرچه این را نمیدانی، با این وجود تو بیچاره و بدبخت و بینوا و کور و عریان هستی. ۱۸به تو نصیحت میکنم، طلایی را که در آتش تصفیه شده از من بخر تا تو را به راستی دولتمند گرداند و لباس سفیدی بخر تا بپوشی و خجلت عریانی خود را بپوشانی و مرحمی بخر و به چشمان خویش بمال تا ببینی. ۱۹همۀ کسانی را که دوست میدارم، سرزنش میکنم و تأدیب مینمایم، پس غیور باش و توبه کن. ۲۰من پشت در ایستاده در را میکوبم، اگر کسی صدای مرا بشنود و در را باز کند داخل میشوم و با او نان خواهم خورد و او نیز با من. ۲۱به آن کسی که پیروز گردد، جایی در روی تخت سلطنت خود خواهم بخشید، همانطور که من پیروز شدم و با پدر بر تخت سلطنت او نشستم.
۲۲ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها میگوید، بشنوید.»»
۱پس از آن نگاه کردم و در آسمان دری باز دیدم و همان صدایی که من در آغاز شنیده بودم مانند شیپوری به من گفت: «بالا بیا، من آنچه را که باید بعد از این رُخ دهد به تو نشان خواهم داد.» ۲روح خدا مرا فرا گرفت و دیدم که در آسمان تخت سلطنتی قرار داشت و بر روی آن تخت کسی نشسته بود، ۳که مانند یشم و عقیق میدرخشید و گرداگرد تخت را رنگینکمانی به درخشندگی زمرد فراگرفته بود. ۴در پیرامون این تخت بیست و چهار تخت دیگر بود و روی آنها بیست و چهار پیر نشسته بودند. آنها لباس سفید به تن و تاج زرین به سر داشتند. ۵از آن تخت برق میدرخشید و غرش و رعد شنیده میشد. در پیشروی تخت، هفت مشعل سوزان میسوخت. اینها هفت روح خدا هستند. ۶و همچنین در برابر تخت چیزی که مانند دریایی از شیشه یا بلور بود، دیده میشد. در اطراف و در چهار گوشۀ تخت، چهار حیوان قرار داشتند که بدن آنها از هر طرف پُر از چشم بود. ۷حیوان اول مانند شیر بود، دومی مانند گوساله، سومی صورتی مانند صورت انسان داشت و چهارمی مانند عقابی پَرگشوده بود. ۸هر یک از این چهار حیوان شش بال داشت و بدن آنها از هر طرف پُر از چشم بود و شب و روز دائماً میگفتند: «قدوس، قدوس، قدوس، خداوند، خدای قادر مطلق که بود و هست و آمدنی است.»
۹هر وقت این حیوانات آن تختنشین را که تا ابد زنده است، تجلیل و تکریم و تمجید میکنند، ۱۰آن بیست و چهار پیر در برابر تختنشین که تا ابد زنده است سجده میکنند و او را میپرستند و تاجهای خود را در پیش تخت او میاندازند و فریاد میزنند:
۱۱«ای خداوند و خدای ما، تو تنها شایستهای
که صاحب جلال و حُرمت و قدرت باشی،
زیرا تو همه چیز را آفریدی
و به ارادۀ تو، آنها هستی و زندگی یافتند.»
۱آنگاه دیدم که تختنشین، طوماری در دست راست دارد که هر دو طرف آن نوشته شده و با هفت مُهر، مُهر و لاک شده بود. ۲و فرشتۀ نیرومندی را دیدم که با صدای بلند میگفت: «چه کسی شایسته است که طومار را باز کند و مُهرهایش را بردارد؟» ۳اما هیچ کس در آسمان یا روی زمین و یا زیر زمین قادر نبود که طومار را باز کند و یا به داخل آن ببیند. ۴من زارزار میگریستم، زیرا کسی یافت نشد که شایستۀ آن باشد که طومار را باز کند و یا به داخل آن ببیند. ۵آنگاه یکی از پیران به من گفت: «گریه مکن زیرا آن شیر، شیری که از طایفۀ یهودا و نهالی از نسل داود است، پیروز شده و او حق باز کردن طومار و برداشتن هفت مُهر آن را دارد.»
۶آنگاه دیدم که در بین همان تخت سلطنت و در میان آن حیوانات و پیران، برهای ایستاده بود، که علامت برۀ قربانیشده را داشت. آن بره دارای هفت شاخ و هفت چشم بود. هفت چشمی که هفت روح خدا هستند و به تمام دنیا فرستاده شدهاند. ۷بره پیش آمد و طومار را از دست راست تختنشین گرفت. ۸همین که او آنرا گرفت آن چهار حیوان و بیست و چهار پیر، پیش بره سجده کردند. پیران به یک دست چنگ داشتند و به دست دیگر جامهای زرینِ پُر از بخور که نشانۀ دعاهای مقدسین است. ۹آنها سرود نوی میسرائیدند:
«تو شایستهای که، طومار را بگیری،
و مُهرهایش را باز کنی،
زیرا تو کشته شدی و با خون خود مردمان را از هر قبیله و زبان،
از هر ملت و امت برای خدا خریدی.
۱۰تو آنها را به سلطنت رسانیدی تا به عنوان کاهنان،
خدای ما را خدمت کنند و آنها بر زمین فرمانروایی خواهند کرد.»
۱۱آنگاه نگاه کردم و صدای فرشتگان بیشماری را که صدها هزار و هزاران هزار بودند، شنیدم. آنها دَور آن تخت و حیوانات و پیران ایستاده بودند ۱۲و با صدای بلند فریاد میزدند:
«برۀ قربانیشده شایسته است
تا قدرت و ثروت و حکمت و توانایی،
حُرمت و جلال و تمجید بیابد.»
۱۳آنگاه میشنیدم که همۀ موجودات آسمان و زمین و زیر زمین و بحر و هرچه در آنها است فریاد میکردند:
«ستایش و عزت، جلال و قدرت،
از آنِ کسی باد که بر تخت سلطنت مینشیند
و تا به ابد از آنِ بره باد!»
۱۴و آن چهار حیوان گفتند: «آمین» و پیران سجده نموده، او را پرستش کردند.
۱در آن هنگام که بره، اولین مُهر از آن هفت مُهر را شکست، من میدیدم و میشنیدم، که یکی از آن حیوانات با صدایی مانند رعد میگوید: «بیا» ۲و ناگهان اسپ سفیدی را دیدم که سوار آن کمانی به دست داشت و تاجی به او داده شد و او پیروزمندانه برای پیروزی برآمد.
۳وقتی بره، دومین مُهر را باز کرد، شنیدم حیوان دوم گفت: «بیا» ۴و اسپ دیگری که سرخرنگ بود بیرون آمد و به سوار آن قدرت داده شد تا صلح را از روی زمین بردارد تا انسانها یکدیگر را بکشند و همچنین به او شمشیر بزرگی داده شد.
۵وقتی بره، سومین مُهر را باز کرد، شنیدم که حیوان سوم گفت: «بیا» آنگاه نگاه کردم و اسپ سیاهی را دیدم که سوارش ترازویی به دست داشت ۶و صدایی از میان آن حیوانات به گوشم رسید که میگفت: «قیمت یک چارک گندم و یا سه چارک جَو، مزد یک روز کار خواهد بود. به روغن زیتون و شراب ضرری مرسان.»
۷زمانی که او چهارمین مُهر را باز کرد، صدای حیوان چهارم را شنیدم که میگفت: «بیا» ۸وقتی به آنجا نگاه کردم، اسپ رنگ پریدهای را دیدم که نام سوارش مرگ بود و دنیای مردگان به دنبالش میآمد. به او قدرتی داده شد تا یک چهارم زمین را با شمشیر و گرسنگی و امراض مهلک و حیوانات وحشی از بین ببرد.
۹وقتی پنجمین مُهر را باز کرد، در زیر قربانگاه ارواح کسانی را دیدم که به خاطر کلام خدا و اعتراف ایمان خود شهید شده بودند. ۱۰آنها با صدای بلند فریاد زدند: «ای خداوند قدوس و راستین، تا به کی بر ساکنان زمین داوری نمیکنی و انتقام خون ما را از آنها نمیگیری؟» ۱۱به هر یک از آنها ردای سفیدی دادند و به آنها گفته شد، که اندکی دیگر بیارامند تا تعداد همقطاران و برادران شان که میباید مثل آنها کشته شوند، کامل گردد.
۱۲آنگاه وقتی بره، ششمین مُهر را باز کرد، دیدم که زلزلۀ شدیدی رخ داد. آفتاب مانند بوجی درشت سیاه شد و مهتاب، کاملاً مثل خون سرخ شد ۱۳و ستارگان آسمان مانند انجیرهایی که از تندباد به زمین میریزند، فرو ریختند. ۱۴آسمان مانند طوماری در هم پیچیدهای ناپدید شد و همۀ کوهها و جزیرهها از جای خود حرکت کردند، ۱۵و پادشاهان و فرمانروایان زمین، سرلشکران و توانگران، زورمندان و همۀ انسانها چه برده و چه آزاد، خود را در غارها و در میان صخرههای کوهها پنهان ساختند. ۱۶و به کوه و صخرهها گفتند: «به روی ما بیفتید و ما را از چهرۀ تختنشین و از خشم و غضب بره پنهان کنید، ۱۷زیرا روز عظیم خشم آنها رسیده است، چه کسی میتواند آن روز را تحمل کند؟»
۱بعد از این چهار فرشته را دیدم، که در چهار گوشۀ زمین ایستاده بودند و جلوی چهار باد زمین را میگرفتند تا دیگر بادی بر بحر و خشکی و یا هیچ درختی نَوَزَد ۲و فرشتۀ دیگری را دیدم که از مشرق برمیخاست و مُهر خدای زنده را در دست داشت و با صدای بلند به آن چهار فرشته که قدرت یافته بودند به خشکی و بحر ضرر برسانند، گفت: ۳«تا آن زمان که ما مُهر خدای ما را بر پیشانی بندگانش نگذاریم، به بحر و خشکی و یا درختان ضرری نرسانید.» ۴و شنیدم که تعداد کسانی که از همۀ قبایل بنیاسرائیل نشانۀ مُهر را دریافت داشته بودند، یکصد و چهل و چهار هزار بود. ۵دوازده هزار از قبیلۀ یهودا، دوازده هزار از قبیله رؤبین، دوازده هزار از قبیلۀ جاد، ۶دوازده هزار از قبیلۀ اَشیر، دوازده هزار از قبیلۀ نفتالی، دوازده هزار از قبیلۀ مَنَسّی، ۷دوازده هزار از قبیلۀ شمعون، دوازده هزار از قبیلۀ لاوی، دوازده هزار از قبیلۀ ایسَسکار، ۸دوازده هزار از قبیلۀ زبولون، دوازده هزار از قبیلۀ یوسف و دوازده هزار از قبیلۀ بنیامین.
۹بعد از این نگاه کردم و گروه بزرگی را دیدم که به شمار نمیآمد. از همۀ ملتها و همۀ قبایل و امتها و زبانها در پیش تخت سلطنت و در مقابل بره ایستاده بودند. آنها لباس سفیدی به تن داشتند و شاخهای از درخت خرما در دست شان بود ۱۰و با هم فریاد میزدند: «نجات ما از جانب خدایی است که بر تخت سلطنت مینشیند و از جانب بره است.» ۱۱و همۀ فرشتگانی که در پیرامون تخت بودند، همراه با پیران و آن چهار حیوان در پیش تخت، روی بر زمین نهاده و خدا را عبادت کردند. ۱۲آنها میگفتند: «آمین، حمد و جلال و حکمت، سپاس و حرمت، قدرت و قوّت از آنِ خدای ما باد، تا به ابد! آمین.»
۱۳آنگاه یکی از آن پیران به من خطاب کرده گفت: «این مردان سفیدپوش چه کسانی هستند و اهل کجایند؟» ۱۴من جواب دادم: «ای آقای من، تو میدانی.» بعد به من گفت: «اینها کسانی هستند که از آن عذاب سخت گذشتهاند، رداهای خود را شسته و در خون بره سفید کردهاند. ۱۵به این سبب آنها در برابر تخت خدا هستند و او را شب و روز در عبادتگاهش خدمت میکنند و آنها در سایۀ آن تختنشین خواهند بود. ۱۶آنها دیگر احساس گرسنگی یا تشنگی نخواهند کرد. آفتاب و یا هیچ گرمای سوزانی به آنها ضرر نخواهد رسانید. ۱۷زیرا آن بره که در مرکز تخت است، چوپان آنها خواهد بود و آنها را به چشمههای آب زندگی هدایت خواهد کرد و خدا همۀ اشکها را از چشمان آنها پاک خواهد کرد.»
۱هنگامی که بره، هفتمین مُهر را باز کرد نزدیک نیم ساعت در آسمان خاموشی برقرار بود ۲و من دیدم که هفت شیپور به هفت فرشتهای که در پیشگاه خدا ایستاده بودند، داده شد.
۳در این وقت فرشتهای دیگر آمد و پیش قربانگاه ایستاد. او بُخُورسوزی از طلا به دست داشت و مقدار زیادی بُخُور به او داده شد تا به همراه دعاهای همۀ مقدسین بر قربانگاه طلاییِ پیش تخت سلطنت تقدیم نماید. ۴دود بُخُور از دست آن فرشته همراه با دعاهای مقدسین به پیشگاه خدا بالا رفت. ۵فرشته، بُخُورسوز را برداشته آنرا از آتش قربانگاه پُر ساخت و آن را به روی زمین افگند. آنگاه رعد و برق و صدای ترسناکی برخاست و زمین لرزید.
۶هفت فرشتهای که هفت شیپور به دست داشتند، آماده شدند تا در آنها بدمند. ۷اولی در شیپور خود دمید و ژاله و آتش آمیخته با خون بارید و بر روی زمین فرو ریخت، ثلث زمین و ثلث درختان و همۀ سبزهها سوختند.
۸دومین فرشته در شیپور خود دمید و چیزی مانند کوهی مشتعل به بحر افگنده شد و ثلث بحر به خون مبدل گردید ۹و ثلث موجودات زندۀ بحر مُردند و ثلث کشتیهای آن غرق گشتند.
۱۰سومین فرشته در شیپور خود دمید و ستارۀ بزرگی که مانند مشعل بزرگ و سوزانی بود، از آسمان بر روی ثلث دریاها و چشمهسارها افتاد. ۱۱نام آن ستاره، «اَفسَنتین» بود و ثلث آبها تلخ شد. و مردم بسیار از آبها که تلخ شده بود، مُردند.
۱۲سپس چهارمین فرشته در شیپور خود دمید، چنان ضربهای به ثلث آفتاب و ثلث ماه و ثلث ستارگان وارد شد، که یک سوم آنها تاریک شدند و ثلث نور روز و ثلث نور شب از بین رفت. ۱۳آنگاه من عقابی را دیدم که در آسمان پرواز میکرد و با صدای بلند میگفت: «وای، وای، وای بر ساکنان زمین، زیرا که هم اکنون سه فرشتۀ دیگر شیپورهای خود را خواهند دمید.»
۱در این وقت، پنجمین فرشته در شیپور خود دمید و من ستارهای را دیدم که به زمین افتاد و کلید «چاهِ بیانتها» به آن ستاره داده شد ۲و با آن کلید، چاه بیانتها را باز کرد و از چاه دودی مانند دود یک کورۀ بزرگ برخاست و نور آفتاب و هوا از دود چاه، تیره و تار گشت. ۳آنگاه از آن دود ملخهائی بیرون آمده، زمین را پُر ساختند و به آنها قدرتی مثل قدرت گژدُم داده شد ۴و به آنها گفته شد که به علف زمین و گیاهان و درختان کاری نداشته باشند، بلکه فقط به آدمیانی که مُهر خدا را بر خود ندارند، ضرر برسانند. ۵به آنها اجازه داده شد این آدمیان را به مدت پنج ماه شکنجه دهند و مانند کسانی که از نیش گژدُم رنج میبرند آنها را عذاب دهند، ولی اجازۀ کشتن آنها را نداشتند. ۶در آن ایام این مردمان آرزوی مرگ خواهند کرد، اما به آرزوی خود نخواهند رسید. خواهان مردن خواهند بود، ولی مرگ به سراغ آنها نخواهد آمد.
۷این ملخها مثل اسپان آمادۀ جنگ بودند. بر روی سر آنها چیزهائی شبیه به تاجهای طلایی قرار داشت. صورت آنها مانند صورت انسان بود. ۸موهای شان مانند موهای زنان، دندانهایی مثل دندانهای شیر داشتند ۹و سینههای آنها را سینهپوشهای مانند زِرِههای آهنین میپوشانید و صدای بالهای شان مانند صدای اسپان و ارابههایی بود که به میدان جنگ هجوم میآورند. ۱۰آنها مانند گژدُم، صاحب دُمهای نیشداری هستند و قدرت دارند با دُم خود پنج ماه به نوع بشر آزار برسانند. ۱۱پادشاه آنها فرشتۀ چاه بیانتها است که نامش به عبرانی «اَبَدون» و در یونانی «آپولیون» (نابود کننده) میباشد. ۱۲بلای اول به پایان رسید، اما دو بلای دیگر هنوز هست، که باید بیاید.
۱۳آنگاه ششمین فرشته در شیپور خود دمید و من از چهار گوشۀ قربانگاهِ طلایی که در حضور خدا قرار دارد، صدایی شنیدم ۱۴که به فرشتۀ ششم که شیپور را به دست داشت میگفت: «چهار فرشتهای را که بر دریای بزرگ فرات بستهاند، آزاد ساز.» ۱۵پس آن چهار فرشته آزاد شدند تا ثلث آدمیان را بکشند. آنها برای همین سال و ماه و روز و ساعت آماده شده بودند. ۱۶من شنیدم که تعداد سواران آنها دو صد میلیون نفر بود. ۱۷در رؤیایی که من دیدم، اسپان و سواران آنها چنین بودند: سواران سینهپوشهایی به رنگهای سرخِ آتشین و آبی و زردِ گوگردی بر تن داشتند. اسپان سرهایی مانند سر شیر داشتند و از دهان شان آتش و دود و گوگرد بیرون میآمد. ۱۸این سه بلا یعنی آتش و دود و گوگرد که از دهان شان بیرون میآمد، ثلث آدمیان را کشت. ۱۹قدرت اسپان در دهان و دُمهای آنها بود. زیرا دُمهای شان به مارهایی شباهت داشت که با سر خود میگزیدند و به مردم آزار میرسانیدند.
۲۰بقیۀ آدمیان که از این بلاها نجات یافتند، از کارهای دست خود توبه نکردند و از پرستش شیاطین و بُتهایی که از طلا و نقره و برنج و سنگ و چوب ساخته شده بودند و قادر به دیدن و شنیدن و راه رفتن نیستند، دست نکشیدند ۲۱و از آدمکشی و جادوگری و زنا و یا دزدی خود توبه نکردند.
۱آنگاه فرشتۀ پُر قدرت دیگری را که از آسمان پائین میآمد، دیدم. او با ابری پوشیده شده بود و رنگینکمانی به دور سرش بود، چهرهاش مانند آفتاب میدرخشید و ساق پاهایش مثل ستونهای آتش بود. ۲در دستش طومار کوچک باز شدهای بود و پای راستش بر بحر و پای چپ او بر خشکی قرار داشت. ۳آنگاه فریاد بلندی مانند غرش شیر برآورد و همین که او سخن گفت، رعدهای هفتگانه فریاد برآوردند. ۴من آماده شدم که آنچه را که رعدهای هفتگانه میگفتند بنویسم، اما صدایی را از آسمان شنیدم که میگفت: «آنچه را که رعدهای هفتگانه گفتند، در دل خود نگهدار و آن را ننویس.»
۵آنگاه دیدم آن فرشتهای که به روی بحر و خشکی ایستاده بود، دست راست خود را به سوی آسمان بلند کرد ۶و به آن کس که تا به ابد زنده است و آسمان و زمین و بحر و هرچه در آنهاست را آفرید، سوگند یاد کرده گفت: «دیگر تأخیری نخواهد شد! ۷بلکه در آن روزهایی که فرشتۀ هفتم شیپور خود را به صدا در میآورد نقشههای مخفی خدا انجام خواهد شد، همانطور که به بندگان خود یعنی انبیاء وعده داده بود.»
۸بعد همان صدایی که من از آسمان شنیده بودم، باز با من صحبت کرده گفت: «برو طومار باز شده را از دست فرشتهای که بر بحر و خشکی ایستاده است، بگیر.» ۹پس به سوی آن فرشته رفتم و به او گفتم که طومار کوچک را به من بدهد. او به من گفت: «آن را بردار و بخور. اندرونت را تلخ خواهد ساخت ولی در دهان تو مثل عسل شیرین خواهد بود.» ۱۰پس طومار کوچک را از دست فرشته گرفته، خوردم و آن در دهان من مثل عسل شیرین بود، اما وقتی آن را خوردم اندرونم تلخ شد. ۱۱به من گفتند: «باید یک بار دیگر این پیشگوییها را دربارۀ امتها، ملتها و زبانها و پادشاهان بسیار بازگو کنی.»
۱به من چوب درازی که مانند چوب اندازهگیری بود، دادند و گفتند: «برو عبادتگاه و قربانگاه را اندازه بگیر و تعداد عبادتکنندگان را بشمار ۲ولی با حویلی خارج عبادتگاه کاری نداشته باش، آن را اندازه نگیر. زیرا به ملتهای غیریهودی واگذار شده است و آنها به مدت چهل و دو ماه شهر مقدس را پایمال خواهند کرد. ۳من دو شاهد خود را مأمور خواهم ساخت که لباسی از پارچههای درشت پوشیده و در تمام آن یکهزار و دوصد و شصت روز پیشگویی کنند.»
۴این دو نفر همان دو درخت زیتون و دو چراغی هستند که در پیشگاه خداوندِ زمین میایستند. ۵اگر کسی بخواهد به آنها آزاری برساند، از دهان آنها آتش بیرون میریزد و دشمنان شان را میسوزاند، به این ترتیب هر که در پی آزار آنها باشد، کشته میشود. ۶این دو نفر قدرت بستن آسمان را دارند، به طوری که در مدت پیشگویی آنها باران نبارد و قدرت دارند که چشمههای آب را به خون مبدل سازند و زمین را هر زمان که بخواهند به بلایی دچار سازند.
۷و آن زمان که شهادت خود را به پایان رسانند، آن حیوان وحشی که از چاه بیانتها میآید با آنها جنگ خواهد کرد. آنها را شکست خواهد داد و به قتل خواهد رسانید. ۸اجساد شان در جادۀ عمومی آن شهر بزرگ که به کنایه سدوم یا مصر نامیده شده است، خواهند افتاد. همان جایی که خداوند آنها نیز مصلوب شد. ۹به مدت سه و نیم روز مردمان از هر امت و قبیله، از هر زبان و ملت بر اجساد آنها خواهند نگریست و نخواهند گذاشت آنها دفن شوند. ۱۰به خاطر مرگ این دو نفر تمام مردم روی زمین خوشحال خواهند شد. جشن خواهند گرفت و به یکدیگر هدیه خواهند داد، زیرا این دو نبی تمام مردم روی زمین را معذب میساختند. ۱۱در پایان این سه و نیم روز، روح زندگی از جانب خدا بر آنها وارد آمد و آنها به روی پای خود ایستادند و تمام کسانی که این واقعه را دیدند، سخت وحشت کردند. ۱۲آنگاه آن دو، صدای بلندی از آسمان شنیدند که به آنها میگفت: «به اینجا بیائید.» و آنها پیش چشم دشمنان خود در ابری به آسمان رفتند. ۱۳در همان لحظه زلزلۀ شدیدی رخ داد و یک دهم شهر فرو ریخت و هفت هزار نفر در آن زلزله کشته شدند و آنها که زنده ماندند، وحشت کردند و خدای آسمان را تمجید نمودند.
۱۴بلای دوم به پایان رسید و بلای سوم بزودی میرسد.
۱۵آنگاه فرشتۀ هفتم در شیپور خود دمید و صداهای بلندی از آسمان بگوش رسید که میگفتند: «فرمانروایی دنیا به خداوند ما و مسیح او رسیده و او تا به ابد حکومت خواهد کرد.» ۱۶و آن بیست و چهار پیر که در برابر خدا روی تختهای شان نشسته بودند، به روی خود افتاده، خدا را عبادت کردند و میگفتند:
۱۷«تو را سپاس میگوئیم ای خداوند، خدا، تویی قادر مطلق که هستی و بودی.
زیرا تو قدرت بسیار عظیم خود را به دست گرفته
و سلطنت را آغاز کردهای.
۱۸ملتها خشمگین شدند،
اینک روز خشم تو رسیده است،
زمان آن رسیده است که مردگان داوری شوند،
اکنون زمان اجر گرفتن خادمان تو یعنی انبیاء میباشد،
و هم مقدسان و هم ترسندگان نام تو،
چه کوچک و چه بزرگ.
زمان آن رسیده است تا تباهکنندگان زمین را از بین ببری.»
۱۹آنگاه عبادتگاهِ خدا در آسمان باز شد و در داخل عبادتگاه، صندوق پیمانِ او دیده شد، رعد و برق و زلزله پدید آمد، صداهای ترسناک شنیده شد و ژالۀ شدید بارید.
۱در این وقت علامت بزرگی در آسمان ظاهر شد: زنی را دیدم که آفتاب به تن داشت و ماه زیر پاهایش بود. او تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت. ۲او حامله بود و از درد زایمان و پریشانی، فریاد میزد.
۳آنگاه علامتی دیگر در آسمان ظاهر شد: اژدهای سرخرنگ و بزرگی را دیدم که هفت سر و ده شاخ داشت و بر هر یکی از سرهایش نیمتاجی قرار داشت، ۴و با دُم خود ثلث ستارگان آسمان را جمع کرد و آنها را بر زمین ریخت. اژدها در برابر آن زنی که نزدیک بود بزاید، ایستاد تا همین که نوزادش به دنیا بیاید، آن را ببلعد. ۵آن زن پسری به دنیا آورد که قرار بود با عصایی آهنین بر همۀ ملتها حکومت کند. اما کودک او به سوی خدا و تخت او ربوده شد ۶و آن زن به بیابان، به جایی که خدا برایش آماده کرده بود، گریخت تا در آنجا به مدت یکهزار و دوصد و شصت روز نگهداری شود.
۷در آسمان جنگی برپا شد. میکائیل و فرشتگانش با اژدها و فرشتگان او جنگیدند. ۸اژدها شکست خورد و دیگر در آسمان جایی برای او و فرشتگانش نبود. ۹پس آن اژدهای بزرگ از آسمان به زیر انداخته شد، آن مار قدیمی که کلیۀ دنیا را گمراه میکند و نامش ابلیس و شیطان است، با فرشتگانش به زمین افگنده شدند.
۱۰آنگاه صدایی بلند در آسمان شنیدم که میگفت: «اکنون نجات و قدرت و پادشاهی خدای ما رسیده است و مسیح او قدرت را به دست گرفته است و کسی که مدعی برادران ما بود و شب و روز آنها را در برابر خدای ما متهم میساخت، از آسمان بیرون رانده شده است. ۱۱این برادران ما با خون بره و با شهادتی که به زبان میآورند بر او غالب شدهاند، زیرا آنها حاضرند جانهای خود را فدا کرده، بمیرند. ۱۲پس ای آسمانها و همۀ ساکنان آنها خوشی کنید. اما وای بر شما، ای زمین و ای بحر، زیرا ابلیس به سوی شما آمده است و از اینکه میداند مهلت زیادی ندارد، بسیار خشمگین است.»
۱۳همین که اژدها فهمید که به زمین انداخته شده است، به دنبال زنی که کودک ذکوری به دنیا آورد، رفت. ۱۴اما به آن زن دو بال عقاب بزرگ داده شد تا به سوی مکانی که در بیابان برایش آماده شده بود، پرواز کند و مدت سه و نیم سال در آنجا دور از دسترس مار نگهداری شود. ۱۵مار به دنبال آن زن سیلابی از دهان خود بیرون آورد تا با جریان آن او را بشوید و ببرد. ۱۶اما زمین به کمک او آمده دهان خود را باز کرد و سیلابی را که اژدها از دهان خود جاری ساخته بود فرو برد. ۱۷از این رو اژدها نسبت به آن زن خشمگین شد و رفت تا با بقیۀ فرزندان او که احکام خدا را نگاه میدارند و به عیسی شهادت میدهند، بجنگد ۱۸و اژدها در کنار بحر به انتظار ایستاد.
۱آنگاه دیدم که یک حیوان وحشی از میان بحر بیرون میآید که ده شاخ و هفت سر داشت. بر هر یک از شاخهایش نیمتاجی قرار داشت و بر هر یک از سرهایش نامی کفرآمیز نوشته شده بود. ۲این حیوان وحشی مثل پلنگی بود که پاهایش مانند پاهای خرس و دهانش چون دهان شیر بود. اژدها قدرت و تاج و تخت و اختیارات وسیع خود را به او واگذار نمود. ۳به نظرم آمد که یکی از سرهای حیوان وحشی که ضربۀ مرگبار دیده بود، از زخم کشندهاش التیام یافت. همۀ دنیا با حیرت به دنبال آن حیوان میرفتند. ۴مردم اژدها را پرستش کردند، زیرا او اختیارات خود را به آن حیوان واگذار کرده بود. آنها حیوان وحشی را نیز پرستش نمودند و میگفتند: «کیست همتای این حیوان؟ کیست که بتواند با او بجنگد؟»
۵به آن حیوان اجازه داده شد، سخنان گزاف و کفرآمیز بگوید و به مدت چهل و دو ماه سلطنت نماید. ۶او زبان خود را به کفرگویی بر ضد خدا باز کرد. به او و مأوای آسمانی او با تمام ساکنان آن ناسزا میگفت. ۷او همچنین اجازه یافت تا با مقدسین خدا بجنگد و آنها را شکست دهد و بر همۀ امتها و ملتها و زبانها و قبایل دنیا اقتدار یابد. ۸تمام مردم دنیا او را پرستش خواهند کرد، یعنی کسانی که پیش از پیدایش عالم نام شان در کتاب زندگی که متعلق به بره ذبحشده میباشد، ثبت نشده است.
۹ای کسانی که گوش دارید بشنوید: ۱۰اگر قرار باشد کسی به اسارت برود، به اسارت خواهد رفت و اگر قرار باشد کسی با شمشیر کشته شود، با شمشیر کشته خواهد شد. بردباری و ایمان مقدسین به این حقیقت بستگی دارد.
۱۱آنگاه حیوان وحشی دیگری را دیدم، که از زمین بیرون آمد. او دارای دو شاخ مانند شاخهای بره بود، اما مثل اژدها سخن میگفت ۱۲و وقتی در حضور حیوان اول قرار داشت، از قدرت و اختیار او استفاده میکرد و همۀ زمین و ساکنان آن را به پرستش حیوان اول، که زخم کشندهاش التیام یافته بود، مجبور میساخت. ۱۳او معجزات بزرگی انجام میداد، حتی در مقابل چشم همه از آسمان آتش بر زمین بارانید ۱۴و با معجزاتی که اجازه داشت در نام حیوان اول انجام دهد، ساکنان زمین را فریب داد و به آنها گفت که پیکرهای به افتخار آن حیوان که با شمشیر زخمی شده و هنوز زنده بود، بسازند. ۱۵او اجازه یافت به پیکرۀ آن حیوان بدمد تا بتواند سخن بگوید و تا آنانی را که پیکره را پرستش نمیکردند، بکشد. ۱۶از آن گذشته همه را از کوچک و بزرگ، توانگر و بینوا، آزاد و برده، مجبور میساخت که روی دست راست یا پیشانی خود علامتی داشته باشند. ۱۷تا هیچ کس نتواند بدون آن علامت خرید و فروش کند، و آن علامت یا نام آن حیوان بود و یا عددِ نام او. ۱۸این محتاج حکمت است و هر صاحب خردی میتواند عددِ نام آن حیوان را که ششصد و شصت و شش است حساب کند. زیرا که آن، عددِ انسان است.
۱آنگاه نگاه کردم و بره را بر فراز کوه سهیون ایستاده دیدم. همراه او یکصد و چهل و چهار هزار نفر بودند که نام او و نام پدرش بر پیشانی آنها نوشته بود. ۲از آسمان صدایی شنیدم، که مانند صدای آبشار و غرش شدید رعد و صدای سرود چنگنوازانی بود که چنگهای خود را مینواختند. ۳آنها در برابر تخت و در حضور چهار حیوان و پیران سرود تازهای میسرائیدند. آن سرود را هیچ کس نمیتوانست بیاموزد، مگر آن یکصد و چهل و چهار هزار نفر که از تمام دنیا خریده و آزاد شده بودند. ۴اینها مردمانی هستند که خود را با زنان نیالودهاند و از روابط زناشویی امتناع کردهاند و هرجا که بره میرود، به دنبال او میروند. آنها برای خدا و بره به عنوان اولین نمونه از میان انسانها خریداری و آزاد گشتهاند. ۵هیچ دروغی در لبهای ایشان یافت نشد و بینقص و بیعیب هستند.
۶آنگاه در وسط آسمان فرشتۀ دیگری را به حال پرواز دیدم که یک مژدۀ ابدی به ساکنان زمین، یعنی به همۀ ملتها و قبایل و زبانها و امتها میرسانید. ۷او با صدایی بلند فریاد میزد: «از خدا بترسید و او را حمد گوئید، زیرا که ساعت داوری او آمده است. او را که آسمان و زمین و بحر و چشمههای آب را آفرید، پرستش نمائید.»
۸آنگاه فرشتۀ دیگر، یعنی فرشتۀ دوم ظاهر گشت و فریاد برآورد: «بابِل بزرگ ـ آن زنی که تمام ملتها را مجبور کرده است از شراب شهوت و زناکاری او بنوشند ـ نابود شد.»
۹فرشتۀ سوم آمد و با صدای بلندی فریاد زده گفت: «هر آن کس که حیوان وحشی و پیکرۀ او را پرستش نماید و نشانۀ او را بر پیشانی و یا دست خود بگیرد، ۱۰شراب غضب خدا را خواهد نوشید. یعنی شرابی که رقیق نگشته در جام خشم او ریخته میشود، آنها در برابر فرشتگان مقدس و در برابر بره در شعلههای آتش و گوگرد عذاب خواهند دید. ۱۱دود آتشی که آنها را عذاب میدهد تا به ابد بلند خواهد بود و برای آنانی که حیوان وحشی و پیکرهاش را پرستش میکنند، و یا نشان او را دریافت میدارند، نه در روز سلامتی است و نه در شب.» ۱۲بردباری مقدسینی که احکام خدا را حفظ میکنند و به عیسی وفادار هستند، به این حقیقت بستگی دارد.
۱۳صدایی از آسمان شنیدم که میگفت: «این را بنویس: خوشا به حال کسانی که از این پس در خداوند میمیرند و روح خدا میگوید بلی، آنها از زحمات خویش راحت خواهند شد، زیرا اعمال نیک شان با آنها خواهد بود.»
۱۴آنگاه همچنانکه من مینگریستم، ابر سفیدی ظاهر شد و بر آن ابر کسی مانند پسر انسان نشسته بود که تاجی طلایی بر سر، و داسی تیز در دست داشت. ۱۵فرشتۀ دیگری از عبادتگاه بیرون آمد و با صدای بلند خطاب به آن کس که روی ابر نشسته بود گفت: «داس خود را بردار و درو کن، زیرا موسم درو رسیده و محصولِ زمین کاملاً آماده است.» ۱۶پس آن کس که روی ابر نشسته بود، داس خویش را بهکار بُرد و محصولِ زمین درو شد. ۱۷بعد فرشتۀ دیگری از عبادتگاه در آسمان بیرون آمد. او نیز داس تیزی در دست داشت. ۱۸سپس از قربانگاه نیز فرشتۀ دیگری که حافظ آتشِ قربانگاه بود، آمد و به صاحب داسِ تیز فریاد زده گفت: «داس تیز خود را بهکار ببر و انگورهای تاکستان این دنیا را بچین. زیرا خوشههای آن رسیده است.» ۱۹پس آن فرشته داس خود را بهکار بُرد و انگورهای تاکستان این دنیا را چید و آنها را در چرخُشتِ بزرگ غضب خدا ریخت. ۲۰انگورها را در آن چرخُشت که در خارج شهر بود، زیر پاها کوبیدند و سیلابی از خون جاری شد که به اندازۀ چهل فرسنگ (احتمالاً برابر با سیصد کیلومتر) و به بلندی افسار اسپان بود.
۱در آسمان علامت بزرگ و شگفتانگیزی دیدم: هفت فرشته با هفت بلا. آنها آخرین بلایا هستند، زیرا با آنها غضب خدا به پایان میرسد.
۲چیزی دیدم که شبیه بحرِ شیشهمانند آمیخته به آتش بود و در کنار این بحر شیشهمانند، آن کسانی که بر حیوان وحشی و پیکرۀ او و عدد اسمش پیروز شده بودند، قرار داشتند و چنگهایی را که خدا به آنها داده بود، در دستهای شان دیده میشد. ۳آنها سرود موسی بندۀ خدا و سرود بره را میسرائیدند و میگفتند:
«چقدر بزرگ و شگفتانگیز است اعمال تو،
ای خداوند، خدای قادر مطلق!
چقدر عادلانه و درست است روشهای تو،
ای پادشاه ملتها!
۴کیست که از تو نترسد، ای خداوند،
و نام تو را جلال ندهد؟
زیرا تو تنها مقدسی.
همۀ ملتها خواهند آمد
و در پیشگاه تو پرستش خواهند نمود،
زیرا کارهای عادلانۀ تو بر هیچ کس پوشیده نیست.»
۵بعد از این دیدم که عبادتگاه، یعنی خیمۀ شهادت، در آسمان باز شد ۶و از آن هفت فرشته با هفت بلا بیرون آمد. فرشتگان کتان پاکیزه و نورانی به تن و شالِ زرین به دور سینه داشتند. ۷آنگاه یکی از آن چهار حیوان هفت جام طلایی را که از خشم خدایی که تا به ابد زنده است پُر بود، به هفت فرشته داد ۸و عبادتگاه از دود جلال و قدرت خدا پُر گشت، به طوری که هیچ کس نتوانست تا وقتی که هفت بلای آن هفت فرشته تمام نشده بود، به آن جا وارد شود.
۱آنگاه از عبادتگاه صدای بلندی شنیدم و آن صدا به هفت فرشته گفت: «بروید و هفت جام خشم خدا را به زمین بریزید.»
۲پس فرشتۀ اول رفت و جام خود را بر زمین ریخت و زخمهای دردناک و بدنمایی بر بدن مردمانی که نشان حیوان وحشی را به خود داشتند و پیکرهاش را میپرستیدند، پدیدار گشت.
۳فرشتۀ دوم جام خود را به بحر ریخت و بحر به خونی مثل خون شخص مرده مبدل شد و همۀ جانداران بحر مُردند.
۴فرشتۀ سوم جام خود را بر دریاها و چشمهها ریخت و آنها به خون مبدل گشتند. ۵آنگاه شنیدم که فرشتۀ حافظ آبها میگفت: «تو در داوریهای خویش عادل هستی، تویی آن قدوس که هستی و بودهای، ۶زیرا آنها خون مقدسین و خون انبیاء را ریختند و تو به آنها خون دادهای تا بنوشند، زیرا مستحق آنند.» ۷و شنیدم که از قربانگاه ندایی آمد، که میگفت: «بلی، ای خداوند، خدای قادر مطلق، چقدر راست و عادلانه است داوریهای تو!»
۸فرشتۀ چهارم جام خود را بر آفتاب ریخت و آن اجازه یافت با گرمای خود آدمیان را بسوزاند. ۹مردم چنان از شدت حرارت آفتاب سوختند که به خدایی که چنین بلایایی در اختیار دارد، کفر میگفتند و حاضر نبودند از اعمال خود توبه نموده، خدا را تمجید نمایند.
۱۰فرشتۀ پنجم جام خود را بر روی تخت حیوان وحشی ریخت و سلطنت او به تاریکی فرو رفت. آدمیان از درد و رنج، زبانهای خود را میگزیدند ۱۱و به خدای آسمان به خاطر دردها و زخمهای خویش کفر میگفتند و از اعمال خود توبه نمیکردند.
۱۲فرشتۀ ششم جام خود را بر دریای بزرگ فرات ریخت و آبش خشک شد تا راه برای آمدن شاهان مشرقزمین باز باشد. ۱۳آنگاه دیدم که از دهان اژدها و از دهان حیوان وحشی و از دهان آن نبی دروغین سه روح ناپاک مانند سه بقه بیرون آمدند. ۱۴این ارواح، شیاطینی هستند که قدرت انجام معجزات نیز دارند. آنها به سرتاسر جهان میروند تا پادشاهان تمام دنیا را برای جنگ روز بزرگ خدای قادر مطلق جمع کنند.
۱۵«توجه کنید، من مثل یک دزد میآیم. خوشا به حال کسی که آماده باشد و لباس خود را نگه دارد تا مجبور نشود عریان و شرمنده در پیش چشم همه راه برود!» ۱۶پس شیاطین، پادشاهان را در جایی که به عبرانی «حارمَگِدون» خوانده میشود، جمع کردند.
۱۷آنگاه فرشتۀ هفتم جام خود را بر هوا ریخت و از عبادتگاه و از تخت، صدای بلندی شنیده شد که میگفت: «همه چیز تمام شد!» ۱۸و رعد و برق و صداهای مهیب شنیده شد و زلزلۀ شدیدی رخ داد، که مانند آن در تاریخ بشر هرگز دیده نشده بود. ۱۹شهر بزرگ سه پاره شد. شهرهای دنیا ویران شد و خدا اعمال بابِل بزرگ را نادیده نگرفت، بلکه او را مجبور کرد جامی را که از شراب آتشین خشم و غضب او پُر بود، بنوشد. ۲۰جزیرهها همه ناپدید و کوهها محو شدند. ۲۱دانههای ژالۀ بسیار بزرگ و سنگین از آسمان بر سر آدمیان بارید و مردم به خاطر این ژاله، خدا را کفر میگفتند، زیرا این بلایی بسیار وحشتناک بود.
۱آنگاه یکی از آن هفت فرشتهای که جام به دست داشتند آمد و با من صحبت کرد. او گفت: «بیا، تا مجازات آن فاحشۀ بزرگ را که در کنار دریاهای بسیار قرار دارد به تو نشان دهم. ۲پادشاهان زمین با او زنا کردهاند و مردم سراسر جهان از نوشیدن شراب زناکاری او خود را مست ساختهاند.»
۳و آن فرشته مرا در روح به بیابان بُرد و در آنجا زنی را دیدم که بر حیوان وحشی سرخ رنگی سوار بود. بدن این حیوان از نامهای کفرآمیز پوشیده و دارای هفت سر و ده شاخ بود. ۴آن زن لباس ارغوانی و سرخ در بر داشت و با طلا و جواهرات و مروارید آراسته شده بود. او در دست خود جام طلایی داشت که از فجور و کثافات زنای او پُر بود. ۵بر پیشانیاش این اسم مرموز نوشته شده بود: «بابِل بزرگ، مادر فواحش و تمام کثافات روی زمین.» ۶من دیدم که آن زن از خون مقدسین و خون شاهدان عیسی سرمست بود.
همین که به او نگاه کردم، سخت در شگفت شدم. ۷اما آن فرشته به من گفت: «چرا اینقدر تعجب کردی؟ من راز آن زن و راز آن حیوان وحشی را که دارای هفت سر و ده شاخ است و او بر آن سوار است به تو میگویم. ۸آن حیوان که زمانی زنده بود و دیگر زنده نیست، بزودی از چاه بیانتها بیرون میآید و به سوی هلاکت خواهد رفت. از میان مردمان روی زمین آنانی که نامهای شان پیش از پیدایش دنیا در کتاب زندگی نوشته نشده بود، از دیدن این حیوان تعجب خواهند کرد، زیرا او زنده بود ولی دیگر زنده نیست اما بازهم خواهد آمد.
۹این به حکمت و فهم نیاز دارد. آن هفت سر، هفت تپهای است که زن بر آن مینشیند و همچنین هفت پادشاه است ۱۰که پنج نفر از آنها از سلطنت بر کنار شدهاند و یکی هم اکنون فرمانروایی میکند، و آن هفتمی هنوز نیامده است و هر وقت بیاید، فقط مدت کوتاهی دوام خواهد آورد. ۱۱اما آن حیوان وحشی که زمانی زنده بود و دیگر زنده نیست، هشتمی است و با وجود آن، یکی از آن هفت نفر میباشد و به سوی هلاکت میرود.
۱۲ده شاخی که دیدی، ده پادشاه هستند که هنوز به سلطنت نرسیدهاند، اما به آنها اختیار داده میشود که به مدت یک ساعت در سلطنت آن حیوان وحشی حصه داشته باشند. ۱۳زیرا هدف همۀ آنها یکی است و قدرت و اختیارات خود را به حیوان وحشی میبخشند. ۱۴آنها با بره جنگ خواهند کرد، اما بره پیروز خواهد شد، زیرا اوست خداوندِ خداوندان و شاهِ شاهان و همراهان او که «برگزیده و وفادار» خوانده شدهاند، در پیروزی او شریک خواهند بود.»
۱۵آنگاه آن فرشته به من گفت: «در جایی که فاحشه ساکن است، آن آبهایی که دیدی نشانۀ قومها و جمعیتها و ملتها و زبانها میباشند. ۱۶آن ده شاخی را که دیدی، با آن حیوان وحشی دشمن فاحشه خواهند شد و او را عریان و ویران خواهند ساخت. گوشت تنش را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزانید. ۱۷زیرا خدا در دلهای آنها نهاده که خواست او را اجرا نمایند. پس هم رأی شدند و سلطنت خود را در اختیار حیوان وحشی قرار دادند تا آنچه خدا فرموده است، به کمال رسانند. ۱۸آن زنی را که دیدی، همان شهر بزرگ است که بر پادشاهان دنیا تسلط دارد.»
۱پس از این فرشتهای را دیدم، که از آسمان به زیر میآمد. او با اقتدار و اختیار عظیم آمد و زمین از شکوه و جلال او روشن شد. ۲آنگاه با صدایی بلند گفت: «بابِل سقوط کرده است! بابِل بزرگ سقوط کرده است! بابِل، مسکن شیاطین، و جای همه ارواح خبیث و قفس پرندگان نجس و نفرتانگیز شده است، ۳زیرا همۀ ملتها از شراب آتشین زنای او نوشیدهاند. شاهان زمین با او زنا کردهاند و تاجران دنیا از زیادی عیاشی او توانگر شدهاند.»
۴آنگاه صدای دیگری از آسمان شنیدم، که میگفت: «از او بیرون آئید. ای قوم برگزیدۀ من، مبادا در گناهان او شریک شوید و در بلاهایش شریک گردید، ۵زیرا گناهان او تا به فلک انباشته شده و خدا جنایات او را از یاد نبرده است. ۶آنچنان با او رفتار کنید که او با دیگران کرده است. برای اعمالش دو چندان به او باز گردانید. پیالهاش را دو برابر غلیظتر از پیالهای بگردانید که او برای شما تهیه کرده است. ۷او را به همان اندازه که از جلال و تجمل خویش فخر میکرد، غم و عذاب دهید. چون او در دل خود میگوید: «من مثل ملکه بر تخت خود نشستهام! من دیگر بیوه نیستم و غم را هرگز نخواهم دید.» ۸به این جهت تمام بلایا یعنی مرگ و غم و قحطی در یک روز به او روی میآورند و او در آتش خواهد سوخت، زیرا خداوند، خدایی که این چنین او را جزا میدهد، قادر است.»
۹هرگاه پادشاهان زمین که با او زنا کردهاند و از تجمل زیاد او بهرهمند شدهاند، دود سوختن او را ببینند، به حال او گریه و زاری خواهند کرد. ۱۰آنها از ترس عذابی که او متحمل میشود، دور ایستاده خواهند گفت: «آه، آه، ای شهر بزرگ، ای بابِل، شهر پُرقدرت که در یک ساعت به جزای خود رسیدی.»
۱۱تاجران دنیا نیز اشک خواهند ریخت و برای او ماتم خواهند گرفت، زیرا دیگر کسی کالاهای آنها را نمیخرد. ۱۲دیگر کسی کالاهای طلا و نقره، جواهرات و مروارید، لباسهای ارغوانی و سرخ، یا ابریشم و کتان ظریف، انواع چوبهای قیمتی و معطر، انواع ظروف عاجی و چوبی و برنجی و آهنین و یا مرمری، ۱۳دارچین و ادویه، عطریات و بُخُور و کُندُر، شراب و روغن، آرد و گندم، گاو و گوسفند، اسپ و ارابههای جنگی و حتی غلامان و نفوس انسانی آنها را نمیخرد. ۱۴آن میوهای را که سخت در آرزوی بهدست آوردنش بودی، از دست دادی و تجمل و شکوه تو از بین رفته است و دیگر هیچ وقت آنها را نخواهی یافت. ۱۵تاجران این کالاها که ثروت خود را از آن شهر به دست آوردند، از ترس عذاب او دور خواهند ایستاد و با گریه و غم خواهند گفت: ۱۶«آه، آه، ای شهر بزرگ که به لباسهای کتان ظریف ارغوانی و سرخ ملبس و با طلا و جواهر و مروارید آراسته بودی! ۱۷در یک ساعت همۀ ثروت تو تباه گردیده است!»
تمام ناخدایان و ملاحان و مسافران بحری و آنانی که از راه بحر تجارت میکنند، دور ایستادند. ۱۸همین که دود سوختن او را دیدند فریاد زده گفتند: «آیا هرگز شهری مثل این شهر بزرگ بوده است؟» ۱۹آنها بر سرهای خود خاک ریخته و با گریه و زاری فریاد زده میگفتند: «آه، آه، ای شهر بزرگ، شهری که تمام کشتیداران بحر از ثروت او توانگر شدند، در یک ساعت ویران شده است.»
۲۰ای آسمان از نابودی او خوشی کن، ای مقدسین و ای رسولان، و ای انبیاء خوشی کنید، چون خداوند انتقام شما را از او گرفته است.
۲۱آنگاه فرشتهای نیرومند، سنگی را که به بزرگی سنگ آسیاب بود برداشت و به بحر انداخت و گفت: «همین طور بابِل، آن شهر بزرگ به سختی خواهد افتاد و دیگر یافت نخواهد شد. ۲۲دیگر صدای چنگنوازان و مطربان و نیزنان و شیپورنوازان در تو شنیده نخواهد شد! دیگر صنعتگران هیچ حرفهای در تو نخواهند یافت! دیگر صدای آسیاب در تو به گوش نخواهد رسید! ۲۳و نور چراغ در تو دیده نخواهد شد! و دیگر صدای عروس و داماد در تو به گوش نخواهد رسید. روزگاری تمام بزرگان دنیا تاجران تو بودند و تو با جادوی خود همۀ ملتها را فریفته بودی. ۲۴زیرا بابِل به خاطر خون انبیاء و خون مقدسان و خون همۀ مقتولان روی زمین که در آن یافت شد، به جزای خود رسید.»
۱پس از این وقایع صدایی شنیدم که مانند فریاد گروهی زیاد در آسمان طنین افگند و میگفت: «خدا را شکر! رستگاری و جلال و قدرت از خدای ماست. ۲زیرا داوریهای او راست و عادلانه است! او فاحشۀ بزرگ را که با زنای خود زمین را آلوده ساخت، محکوم کرده و انتقام خون بندگان خود را از او گرفته است.» ۳آنها بار دیگر گفتند: «خدا را شکر! دود آن در تمام زمانها و قرون بلند خواهد بود.»
۴آن بیست و چهار پیر و چهار حیوان در برابر خدایی که بر تخت نشسته بود، به روی خود افتادند و او را عبادت نموده گفتند: «آمین! خدا را شکر!»
۵آنگاه از تخت صدایی آمد که میگفت: «ای تمام بندگان او، و ای کسانی که از او میترسید، از کوچک و بزرگ، خدای ما را سپاس گوئید.» ۶آنگاه صدایی شنیدم که مانند صدای گروهی زیاد و صدای آبهای بسیار و غرش شدید رعد بود و میگفت: «خدا را شکر! خداوند، خدای ما که قادر مطلق است سلطنت میکند! ۷خوشی و وجد کنیم و جلال او را ستایش کنیم، زیرا زمان جشن عروسی بره رسیده است، عروس او خود را آماده ساخته است ۸و لباسی از کتان ظریف پاک و درخشان را پوشیده است.» (مقصود از کتان ظریف، اعمال نیک مقدسین است.)
۹سپس فرشته به من گفت: «این را بنویس، خوشا به حال کسانی که به جشن عروسی بره دعوت میشوند.» او همچنین به من گفت: «اینها کلام حقیقی خداست.» ۱۰در پیش پای او به خاک افتادم تا او را عبادت کنم، اما او به من گفت: «نه، چنین نکن، من خادمی هستم مانند تو و برادرانت که به عیسیمسیح شهادت میدهند، خدا را پرستش کن! زیرا شهادتی که دربارۀ عیسی داده شده، الهامبخش تمام پیشگوییهاست.»
۱۱آنگاه آسمان را باز دیدم. اسپ سفیدی در آنجا بود که نام سوارش امین و حق بود. او با عدالت داوری و جنگ میکند. ۱۲چشمانش مانند شعلۀ آتش بود، نیمتاجهای بسیار بر سر داشت و نامی بر او نوشته بود، که هیچ کس جز خودش نمیتوانست آن را بفهمد. ۱۳او لباسی آغشته به خون بر تن داشت و «کلام خدا» نام داشت. ۱۴لشکریان آسمان که سوار بر اسپهای سفید و ملبس به لباسهای کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه بودند، به دنبال او میرفتند. ۱۵از دهانش شمشیر تیزی بیرون آمد تا با آن ملتها را بزند. او با عصای آهنین بر آنها حکومت خواهد کرد و شراب خشم و غضب خدای قادر مطلق را در چرخُشت خواهد فشرد. ۱۶بر لباس و ران او عنوان «شاهِ شاهان و خداوندِ خداوندان» مرقوم شده بود.
۱۷آنگاه فرشتهای را در آفتاب ایستاده دیدم که با صدای بلند به همۀ پرندگانی که در میان آسمان به حال پرواز بودند میگفت: «بیائید و برای جشن بزرگ خدا جمع شوید ۱۸و گوشت پادشاهان و فرماندهان و جنگآوران، گوشت اسپان و سواران آنها، گوشت همۀ آدمیان از برده تا آزاد، و از بزرگ تا کوچک را بخورید.»
۱۹آنگاه آن حیوان وحشی و پادشاهان زمین و لشکریان آنها را دیدم که جمع شدهاند تا با اسپسوار و لشکریانش جنگ کنند. ۲۰حیوان وحشی و نبی دروغین که در حضور او معجزات بسیار کرده بود، هر دو گرفتار شدند. نبی دروغین با معجزات خود کسانی را که علامت حیوان وحشی را بر خود داشتند و پیکرۀ او را عبادت کرده بودند، فریفته بود. هر دوی آنها زنده به داخل بحیرۀ آتش و شعلههای گوگردی آن انداخته شدند. ۲۱لشکریان آنها با شمشیری که از دهان اسپسوار بیرون آمد به قتل رسیدند و همۀ پرندگان از گوشت آنها سیر شدند.
۱سپس فرشتهای را دیدم که از آسمان به زیر میآمد و کلید چاه بیانتها و زنجیر بزرگی در دست داشت. ۲او اژدها و آن مار قدیم را که همان ابلیس و یا شیطان است گرفت و او را برای مدت هزار سال در بند نهاده، ۳به چاه بیانتها انداخت و در آن را به رویش بسته، مُهر و لاک کرد تا او دیگر نتواند ملتها را تا پایان آن هزار سال گمراه سازد. بعد از آن برای زمانی کوتاه آزاد گذاشته خواهد شد.
۴آنگاه تختهایی را دیدم که بر روی آنها کسانی نشسته بودند که کار داوری به آنها واگذار گردیده بود. همچنین کسانی را دیدم که به خاطر شهادت عیسی و کلام خدا سرهای شان از تن جدا شده بود ـ کسانی که آن حیوان وحشی و پیکرهاش را پرستش نکرده و نشان آن را بر پیشانی و دستهای خود نداشتند ـ آنها دوباره زنده شده و هزار سال با مسیح حکمرانی کردند. ۵اما بقیۀ مردگان تا پایان آن هزار سال زنده نشدند. این اولین رستاخیز است. ۶خجسته و مقدس است کسی که در رستاخیز اول حصه دارد. مرگ دوم بر آنها قدرت ندارد، بلکه آنها کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و تا یک هزار سال با او حکومت خواهند کرد.
۷همین که این هزار سال به پایان برسد، شیطان از زندان خود آزاد خواهد شد ۸و برای فریبدادن ملتهای که در چهار گوشۀ زمینند، بیرون خواهد رفت. او، جوج و ماجوج را که مانند ریگهای بحر بیشمارند، برای جنگ جمع میکند. ۹آنها در پهنۀ زمین پخش شدند و اردوی مقدسین و شهر محبوب او را محاصره کردند. اما از آسمان آتش بارید و آنها را نابود ساخت. ۱۰ابلیس که آنها را فریب میداد، خود به داخل بحیرۀ آتش و سنگ گوگرد، جایی که حیوان و نبی دروغین بودند، افگنده شد. آنها شب و روز و تا ابد عذاب و شکنجه خواهند دید.
۱۱آنگاه تخت سفید بزرگی را دیدم که شخصی بر آن نشسته بود. آسمان و زمین از حضور او گریخت و دیگر اثری از آنها نبود. ۱۲و مردگان را دیدم که همه از بزرگ و کوچک در مقابل تخت ایستاده بودند و کتابها باز میشد. در این وقت کتاب دیگری که همان کتاب زندگی است باز شد. مردگان مطابق آنچه در کتابها نوشته شده بود یعنی مطابق اعمال خود داوری شدند. ۱۳بحر، مردگان خود را تحویل و مرگ و عالم اموات نیز مردگانی را که در خود نگاه داشته بودند، پس دادند. آنها از روی اعمال شان داوری شدند. ۱۴آنگاه مرگ و دنیای مردگان به بحیرۀ آتش افگنده شد. این بحیرۀ آتش مرگ دوم است. ۱۵و هرکس که نامش در کتاب زندگی نوشته نشده بود، به درون آن افگنده شد.
۱آنگاه آسمانی نو و زمین نو را دیدم. زیرا آسمان و زمینِ اول ناپدید شدند و دیگر بحری وجود نداشت. ۲شهر مقدس یعنی اورشلیم جدید را دیدم که از آسمان از جانب خدا، مانند عروسی که برای شوهر خود آراسته و آماده شده باشد، به زیر میآمد. ۳از تخت صدای بلندی شنیدم که میگفت: «اکنون خیمۀ حضور خدا در میان آدمیان است و او در بین آنها ساکن خواهد شد و آنها قوم برگزیدۀ او و او خدای آنها خواهد بود. ۴او هر اشکی را از چشمان آنها پاک خواهد کرد. دیگر از مرگ و غم و گریه و درد و رنج اثری نخواهد بود، زیرا چیزهای کهنه درگذشته است.»
۵سپس آن تختنشین گفت: «اکنون من همه چیز را از نو میسازم» و به من گفت: «این را بنویس زیرا این سخنان راست است و میتوان به آنها اعتماد کرد.» ۶او به من گفت: «تمام شد، من الف و یا، اول و آخر هستم. من به تشنگان از آب چشمۀ زندگی، رایگان خواهم بخشید. ۷هر که پیروز شود، این را به میراث خواهد بُرد، و من خدای او خواهم بود و او پسر من. ۸اما سزای بزدلان، بیایمانان، فاسدان، آدمکشان، زناکاران، جادوگران، بتپرستان و انواع دروغگویان، بحیرهای از شعلههای آتش و گوگرد خواهد بود. این است مرگ دوم.»
۹آنگاه یکی از آن هفت فرشته که هفت پیالۀ پُر از هفت بلای آخر را به دست داشت آمد و به من گفت: «بیا، من عروس یعنی همسر بره را به تو نشان خواهم داد.» ۱۰او مرا در روح به کوه بسیار بلندی بُرد و شهر مقدس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان، از نزد خدا به زیر میآمد. ۱۱این شهر، با شکوه خدایی و مانند جواهری گرانبها میدرخشید، آن مانند یشم بود و به روشنی بلور. ۱۲دیوار بسیار بلندی با دوازده دروازه داشت که بر آنها دوازده فرشته بود و بر دروازهها، نامهای دوازده طایفۀ بنیاسرائیل نقش بسته بود. ۱۳سه دروازه به جانب شرق بود، سه دروازه به جانب شمال، سه دروازه به جانب جنوب و سه دروازه به جانب غرب. ۱۴دیوار شهر بر دوازده سنگ بنا شده بود و بر آن سنگها، نامهای دوازده رسول بره منقوش بود. ۱۵فرشتهای که با من سخن میگفت، متری طلایی در دست داشت تا شهر و دیوارش و دروازههایش را با آن اندازه بگیرد. ۱۶شهر به شکل مربع و پهنا و درازایش یکی بود؛ اندازۀ آن با متری که در دست داشت، دو هزار و چهارصد کیلومتر بود. درازا و پهنا و بلندیش برابر بود. ۱۷دیوارش به بلندی یکصد و چهل و چهار واحد اندازهگیری (احتمالاً برابر با هفتاد و دو متر) بود، یعنی به مقیاسهای انسانی که آن فرشته به کار میبُرد. ۱۸دیوارش از یشم ساخته شده بود. خود شهر از طلای خالص و مانند شیشه پاک و شفاف بود. ۱۹سنگهایی که دیوارهای شهر بر آن بنا شده بودند، به انواع گوهرها آراسته شده بودند. اولین سنگ بنا از یشم و دومی از سنگ لاجورد، سومی از سنگ عقیق سفید، چهارمی از زمرد، ۲۰پنجمی عقیق سرخ، ششمی عقیق جگری، هفتمی زبرجد سبز و هشتمی یاقوت کبود، نهمی یاقوت زرد، دهمی عقیق سبز، یازدهمی فیروزه و دوازدهمی لعل بنفش بود. ۲۱دوازده دروازۀ آن شهر عبارت از دوازده مروارید بود و هر دروازه از یک مروارید ساخته شده بود. جادههای شهر از طلای خالص و مانند شیشه پاک و شفاف بود.
۲۲در شهر عبادتگاهی ندیدم، زیرا عبادتگاهش خود خداوند، خدای قادر مطلق و بره بود. ۲۳شهر احتیاج به آفتاب و ماه نداشت که بر آن بدرخشد، زیرا شکوه خدا بر آن نور میداد و چراغ آن بره است. ۲۴در نور او ملتها راه خواهند رفت و پادشاهان زمین همۀ جلال خود را به آنجا خواهند آورد. ۲۵دروازههای شهر در روز بسته نمیشوند و شب نیز در آنجا نخواهد بود. ۲۶ثروت و جلال ملتها به آنجا خواهد آمد، ۲۷اما هیچ ناپاکی وارد آن نخواهد شد و نه کسی که گفتارش ناراست و کارهایش زشت و پلید است، بلکه تنها آن کسانی که نام شان در کتاب زندگی بره نوشته شده است به آن وارد میشوند.
۱آنگاه دریای آب زندگی را که مثل بلور برق میزد، به من نشان داد. آن دریا از تخت سلطنت خدا و بره سرچشمه گرفته ۲و از میان جادۀ شهر میگذشت. در هر طرف دریا یک درخت زندگی بود که سالی دوازدهبار میوه میآورد، هر ماه یکبار از برگ این درخت برای درمان درد ملتها استفاده میشد. ۳دیگر چیزی که لعنت شده باشد در آن یافت نخواهد شد.
تخت سلطنت خدا و بره در آنجا خواهد بود و بندگانش او را پرستش خواهند کرد. ۴همه او را روبرو خواهند دید و نام او را بر پیشانیهای خود خواهند داشت. ۵دیگر شب نخواهد بود و آنها به نور چراغ و آفتاب احتیاج نخواهند داشت، زیرا خداوند، خدا، نور ایشان خواهد بود و آنها تا به ابد فرمانروایی خواهند کرد.
۶سپس آن فرشته به من گفت: «این سخنان راست و قابل اعتماد است. خداوند، خدا که به انبیاء روح نبوت را میبخشد، فرشتۀ خود را فرستاد تا به بندگانش آنچه را که بزودی واقع خواهد شد، نشان دهد.»
۷عیسی میگوید: «بدانید، من بزودی میآیم، خوشا به حال کسی که به پیشگوییهای این کتاب توجه کند.»
۸من، یوحنا، این چیزها را دیدم و شنیدم، و همین که اینها را دیدم و شنیدم، در مقابل آن فرشتهای که این چیزها را به من نشان داده بود، به خاک افتادم تا سجده کنم. ۹اما او به من گفت: «نه، چنین نکن! من خادمی هستم مانند تو و برادرانت یعنی انبیاء و کسانی که به سخنان این کتاب توجه دارند. فقط خدا را پرستش کن.» ۱۰سپس به من گفت: «پیشگوییهای این کتاب را پنهان مکن، زیرا زمان وقوع آن نزدیک است. ۱۱پس بگذار شریر، به شرارت خود ادامه دهد و مفسد، همچنان به فساد بپردازد؛ شخص عادل، عدالت خود را ادامه دهد و هر که مقدس است، زندگی مقدس خود را.»
۱۲«من به زودی میآیم و برای هرکس مطابق اعمالش اجری با خود خواهم آورد. ۱۳من الف و یا، اول و آخر، ابتدا و انتها هستم.
۱۴خوشا به حال کسانی که لباسهای خود را پاک بشویند. آنها حق خوردن از درخت زندگی را خواهند داشت و به دروازههای شهر وارد خواهند شد، ۱۵اما سگان و جادوگران و زناکاران و آدمکشان و بتپرستان و همۀ کسانی که در قول و فعل دروغگو هستند، در خارج از شهر میمانند.
۱۶من، عیسی، فرشتۀ خود را پیش شما که در کلیساها هستید، فرستادم تا این امور را به شما اعلام کند. من ریشه و نهال داود و ستارۀ درخشان صبح هستم.»
۱۷روح و عروس میگویند: «بیا!» هر آنکه میشنود، بگوید: «بیا!» هر که تشنه است بیاید؛ و هر که اشتیاق دارد، آب زندگی را بپذیرد که این بخششی است رایگان.
۱۸من به تمام کسانی که پیشگوییهای این کتاب را میشنوند، اعلام میکنم که: «اگر کسی چیزی بر آنها بیفزاید، خدا بلایایی را که در این کتاب آمده است، نصیب او خواهد کرد. ۱۹و اگر کسی از این پیشگوییها چیزی کم کند، خدا او را از درخت زندگی و شهر مقدس که در این کتاب آمده است بیبهره خواهد ساخت.»
۲۰کسی که همۀ این چیزها را تصدیق میکند میگوید: «بلی، من به زودی میآیم!» آمین، بیا، ای عیسی، ای خداوند.
۲۱فیض عیسی خداوند با همۀ شما باد، آمین.