زِکَریا

فصل اول

دعوت به توبه

۱در ماهِ هشتمِ سالِ دومِ سلطنتِ داریوش پادشاه، کلام خداوند بر زکریا ـ پسر بَرَکیا و نواسۀ عِدوی نبی ـ نازل شد. خداوند قادر مطلق به زکریا فرمود: ۲«از طرف من به مردم بگو که من بر پدران شما بسیار خشمگین بودم، ۳اما حالا اگر بسوی من برگردید، من هم بسوی شما بر‌می گردم. ۴مثل اجداد خود نباشید که انبیای گذشته پیام مرا به آن‌ها دادند تا از راهی که در پیش گرفته بودند بازگردند و از اعمال زشت خود دست بکشند، ولی به حرف آن‌ها گوش ندادند و از امر من اطاعت نکردند. ۵اجداد شما و انبیای گذشته دیگر زنده نیستند و همگی مُردند، ۶توسط بندگانم، انبیاء احکام و هُشدارهای خود را به اجداد شما دادم، ولی آن‌ها توجهی نکردند و در نتیجه، جزا دیدند. سرانجام، آن‌ها توبه کردند و گفتند: خداوند قادر مطلق ما را به سزای اعمال ما رساند و هوشدارهائی را که به ما داده بود، عملی کرد.»

رؤیای اسپها

۷در روز بیست و چهارم ماه یازدهم، یعنی ماه شباط، در دومین سال سلطنت داریوش، کلام خداوند در رؤیای شب به من، زکریا نازل شد. ۸در یک دره‌ای، در بین درختان آس مردی را سوار بر یک اسپ سرخ دیدم. پشت سر او اسپهای به رنگهای نصواری، ابلق و سفید ایستاده بودند. ۹از مرد پرسیدم: «ای آقای من، این اسپها برای چه در اینجا ایستاده‌اند؟» او جواب داد: «دلیل آن را به تو می‌گویم.» ۱۰پس آن مردی که در بین درختان ایستاده بود، به من گفت که خداوند آن‌ها را فرستاده است تا در زمین تردد کنند. ۱۱آنگاه اسپ سواران به فرشتۀ خداوند که در بین درختان آس ایستاده بود، گزارش داده گفتند: «ما در سراسر روی زمین تردد کردیم و در همه جا آرامی برقرار است.»

۱۲فرشتۀ خداوند وقتی این را شنید گفت: «ای خداوند قادر مطلق، مدت هفتاد سال بر اورشلیم و شهرهای یهودا خشمگین بودی. تا بکی رحمت خود را از آن‌ها دریغ می‌کنی؟» ۱۳خداوند با مهربانی و سخنان تسلی‌آمیز به فرشته جواب داد. ۱۴آنگاه فرشته به من گفت: «این پیام خداوند قادر مطلق را اعلام کن که می‌فرماید: «من به اورشلیم شفقت و به سهیون غیرت زیادی دارم. ۱۵اما بر اقوامی که در رفاه و آسایش زندگی می‌کنند، سخت خشمگین می‌باشم، زیرا آن‌ها زیادتر از آنچه که من می‌خواستم بر قوم برگزیدۀ من ظلم نمودند.» ۱۶بنابران، خداوند می‌فرماید: «من با رحمت و شفقت بیشتر به اورشلیم بازگشت می‌کنم و عبادتگاه من و تمام شهر اورشلیم سر از نو آباد می‌شوند.» ۱۷خداوند قادر مطلق می‌فرماید: «شهرهای اسرائیل سرشار از سعادت و برکت می‌گردند و من بار دیگر سهیون را تسلی داده و اورشلیم را برای سکونت خود بر‌می‌گزینم.»»

رؤیای شاخها و آهنگران

۱۸در رؤیای دیگر چهار شاخ گاو را دیدم. ۱۹از فرشته پرسیدم: «اینها چه هستند؟» او جواب داد: «اینها چهار قدرتی هستند که مردم یهودا و اسرائیل و اورشلیم را پراگنده ساخته‌اند.»

۲۰بعد خداوند چهار آهنگر را به من نشان داد. ۲۱پرسیدم: «اینها برای چه کاری آمده‌اند؟» او در جواب فرمود: «اینها آمده‌اند تا آن چهار شاخی را که باعث پراگندگی مردم یهودا شده‌اند، به وحشت بیندازند، از تخت قدرت شان سرنگون سازند و همه را بر زمین بکوبند و دور بیندازند.»

فصل دوم

رؤیای فیتۀ اندازه‌گیری

۱در رؤیای دیگری مردی را دیدم که یک فیتۀ اندازه‌گیری در دست داشت. ۲از او پرسیدم: «کجا می‌روی؟» او جواب داد: «برای اندازه‌گیری شهر اورشلیم میروم و می‌خواهم ببینم که عرض و طول آن چقدر است.» ۳آنگاه فرشته‌ای که با من صحبت می‌کرد به استقبال فرشتۀ دیگری که به طرف او می‌آمد، رفت. ۴فرشتۀ دومی به اولی گفت: «بشتاب و به آن جوانی که فیتۀ اندازه‌گیری در دست دارد بگو که اورشلیم آنقدر از انسان و حیوان پُر می‌شود که ضرورت به دیوار نمی‌باشد.» ۵خداوند می‌فرماید: «من دیوار آتشینی دورادور شهر بوده و با تمام شکوه و جلال خود در آن ساکن می‌شوم.»

دعوتِ عودت به وطن

۶-۷خداوند به قوم برگزیدۀ خود می‌فرماید: «من شما را به همه جا پراگنده ساختم، اما حالا ای کسانی که در بابل در حال تبعید بسر می‌برید، فرار کنید و به سهیون برگردید.» ۸خداوند قادر مطلق مرا مأمور ساخت تا به مقابلۀ اقوامی که بر شما ظلم کرده‌اند، بروم. هر کسی که به شما آزار برساند در حقیقت به خداوند آزار می‌رساند، زیرا شما مثل مردمک چشم خداوند هستید. ۹خداوند، خودش با آن‌ها می‌جنگد و آن‌ها توسط غلامان خود غارت می‌شوند. آنگاه همه می‌دانند که خداوند قادر مطلق مرا فرستاده است.

۱۰خداوند می‌فرماید: «ای دختر سهیون آواز بخوان و خوشی کن، زیرا من می‌آیم و در بین شما ساکن می‌شوم.» ۱۱در آن روز اقوام زیادی به خداوند ملحق گردیده قوم برگزیدۀ او می‌شوند و خداوند خودش در بین شما ساکن می‌شود و آنگاه می‌دانید که خداوند قادر مطلق مرا پیش شما فرستاده است. ۱۲خداوند بار دیگر یهودا را مِلک خاص خود در سرزمین مقدس قرار داده و اورشلیم را به شهر خود بر‌می‌گزیند.

۱۳ای تمامی مردم، در حضور خداوند خاموش باشید، خداوند از مسکن مقدس خود برخاسته می‌آید.

فصل سوم

رؤیای کاهن اعظم

۱بار دیگر خداوند در رؤیا یهوشع، کاهن اعظم را به من نشان داد که در حضور فرشتۀ خداوند ایستاده بود. شیطان هم در آنجا به دست راست او قرار داشت و او را مورد اتهام قرار می‌داد.

۲فرشتۀ خداوند به شیطان گفت: «ای شیطان، خداوند ترا محکوم کند. خداوند که اورشلیم را برگزیده است ترا محکوم کند. یهوشع مثل چوب نیم سوخته‌ای است که از بین آتش گرفته شده باشد.» ۳یهوشع با لباس کثیف در حضور فرشته ایستاده بود. ۴فرشته به آنهای‌که در آنجا ایستاده بودند گفت: «لباس کثیف او را از تنش بیرون کنید.» بعد به یهوشع گفت: «ببین، گناهان ترا از تو دور کردم و حالا لباس فاخر به تنت می‌کنم.» ۵سپس امر کرد که یک دستار پاک بر سرش بگذارند و او را با لباس نو ملبس سازند. پس در حالیکه فرشته در آنجا ایستاده بود، دستار و لباس نو به او پوشاندند.

۶بعد فرشتۀ خداوند به یهوشع گفت ۷که خداوند قادر مطلق می‌فرماید: «اگر از طریقه‌های من اطاعت کنی و هرآنچه به تو می‌گویم انجام دهی، آنگاه تو از عبادتگاه من داوری خواهی نموده و از صحن‌های آن محافظت خواهی کرد و تو نیز مانند این فرشتگان در حضور من خواهی آمد.» ۸خداوند قادر مطلق می‌فرماید: «ای یهوشع کاهن اعظم و ای همه همکاران او بشنوید! شما نشانه‌ای هستید از آنچه که در آینده رخ می‌دهد. من بندۀ خود را که «شاخه» نام دارد می‌آورم. ۹بر آن تخته سنگِ هفت ضلعی که در پیشروی یهوشع گذاشته‌ام، نوشته‌ای را حک می‌نمایم و در یک روز گناه این سرزمین را رفع می‌کنم.» ۱۰خداوند قادر مطلق می‌فرماید: «در آن روز هر یک از شما همسایۀ خود را دعوت می‌کند که در زیر سایۀ تاک و درختان انجیر تان در صلح و صفا بنشینند.»

فصل چهارم

رؤیای چراغدان و درختان زیتون

۱فرشته‌ای که با من صحبت می‌کرد آمد و مرا مثل شخصی که خوابیده باشد، بیدار کرد ۲و از من پرسید: «چه می‌بینی؟» من جواب دادم: «یک چراغدان طلائی را می‌بینم که دارای هفت چراغ می‌باشد و بر سر خود یک تیلدانی دارد که بوسیلۀ هفت لوله به چراغها تیل می‌رساند. ۳دو درخت زیتون، یکی به طرف راست و دیگری به طرف چپ چراغدان قرار دارند.» ۴از فرشته‌ای که بامن صحبت می‌کرد پرسیدم: «ای آقای من، اینها برای چه در اینجا هستند؟» ۵او گفت: «آیا دلیلش را نمی‌دانی؟» گفتم: «نی، ای آقایم.»

۶فرشته گفت: «این کلام خداوند قادر مطلق را به زِرُبابل برسان که می‌فرماید: نه به قدرت و نه به قوت بلکه به روح من. خداوند قادر مطلق اینچنین می‌فرماید. ۷اگر موانع بسان کوه باشند، از سر راه تو برداشته می‌شوند. تو خانۀ مرا دوباره آباد می‌کنی و وقتیکه آخرین سنگ تهداب آن را بگذاری، مردم از خوشی فریاد می‌زنند و می‌گویند: فیض و برکت خدا بر آن باد!»

۸پیام دیگری از جانب خداوند برای من رسید و فرمود: ۹«دستهای زِرُبابل تهداب این خانه را می‌گذارند و کار ساختمان آن را هم تمام می‌کنند. آنگاه می‌دانند که من خداوند قادر مطلق ترا پیش آن‌ها فرستاده‌ام. ۱۰در اول، مردم از اینکه کار ساختمان عبادتگاه من پیشرفتِ کمی کرده است، مأیوس می‌شوند، اما وقتی زِرُبابل را ببینند که شاقول به‌دست و مشغول ساختن عبادتگاه من است، خوشحال می‌گردند. زیرا کیست که روز امور کوچک را خوار شمارد.»

فرشته گفت: «این هفت چراغدان علامه‌ای هستند از چشمان خداوند که تمام جهان را زیر نظر دارند.» ۱۱بعد پرسیدم: «آن دو درخت در سمت راست و چپ چراغدان ۱۲و دو شاخۀ زیتون در پهلوی دو لولۀ طلائی که از آن‌ها تیل می‌ریزد، چیستند؟» ۱۳پرسید: «آیا نمی‌دانی که اینها چیستند؟» جواب دادم: «نی، ای آقایم.» ۱۴فرشته گفت: «اینها دو شخصی هستند که خدا، مالک تمام جهان، آن‌ها را برگزید و مسح کرد تا خدمتگذار او باشند.»

فصل پنجم

رؤیای طومار پرنده

۱بار دیگر به بالا نگاه کردم و طوماری را دیدم که در حال پرواز بود. ۲فرشته از من پرسید: «چه می‌بینی؟» جواب دادم: «طومار پرنده‌ای را می‌بینم که نُه متر طول و چهار و نیم متر عرض دارد.» ۳گفت: «در آن طومار لعنت‌هائی نوشته شده‌اند و آن‌ها را به سراسر جهان می‌برد. در یک طرف طومار نوشته شده است که اگر کسی دزدی کند، مجازات می‌شود و نوشتۀ سمت دیگر آن می‌گوید که هرگاه کسی قسم ناحق بخورد، سزا می‌بیند. ۴خداوند قادر مطلق می‌فرماید: این لعنت‌ها را به خانۀ کسانی که دزدی کنند و آنهائی که به نام من قسم ناحق بخورند، می‌فرستم تا در خانۀ شان داخل شوند و آن را با سنگ و چوب آن از بین ببرند.»

رؤیای زنی در تُکری

۵بعد فرشته‌ای که با من صحبت می‌کرد، پیش آمد و به من گفت: «به بالا نگاه کن و بگو که چه می‌بینی.» ۶پرسیدم: «آن چیست؟» فرشته جواب داد: «آن یک تکری است که پُر از گناهان تمام این سرزمین می‌باشد.» ۷آن تُکری سرپوشی از سُرب داشت. وقتی سرپوش برداشته شد، زنی را دیدم که در بین تکری نشسته بود. ۸فرشته گفت: «آن زن نمایندۀ فساد و شرارت است.» بعد فرشته زن را در بین تکری انداخت و سرپوش سربی را دوباره بالای آن گذاشت. ۹باز به بالا نگاه کردم و دو زن دیگر را دیدم که بالهائی مانند بالهای لگ لگ داشتند. آن‌ها بسوی تکری پرواز کردند و آن را برداشته باخود بردند. ۱۰از فرشته پرسیدم: «تکری را کجا می‌برند؟» ۱۱جواب داد: «آن را به بابل می‌برند. در آنجا عبادتگاهی می‌سازند و بعد از آنکه ساختمان عبادتگاه تمام شد، تکری را در آن می‌گذارند.»

فصل ششم

رؤیای چهار عراده

۱باز به بالا نگاه کردم و چهار عراده را دیدم که از بین دو کوه مسی بیرون آمدند. ۲عرادۀ اولی بوسیلۀ اسپهای نصواری، دومی ذریعۀ اسپهای سیاه، ۳سومی توسط اسپهای سفید و چهارمی بوسیلۀ اسپهای ابلق رانده می‌شد. ۴از فرشته‌ای که با من صحبت می‌کرد پرسیدم: «آقای من، اینها چیستند؟» ۵فرشته جواب داد: «اینها چهار روح آسمانی هستند که از حضور خداوندِ تمام روی زمین آمده‌اند.» ۶عرادۀ اسپهای سیاه بسوی شمال، از اسپهای سفید جانب غرب، از اسپهای ابلق به طرف جنوب و عرادۀ اسپهای نصواری بسوی شرق می‌روند. ۷آن اسپهای قوی بی‌قرار بودند و می‌خواستند که هرچه زودتر بروند و در سراسر روی زمین گردش کنند. خداوند فرمود: «بروید و به گشت و گذار تان شروع کنید.» پس آن‌ها به راه افتادند و تمام روی زمین را گردش کردند. ۸بعد خداوند خطاب به من کرده فرمود: «آن اسپهای که به طرف شمال رفتند، امر مرا اجراء کردند و روح مرا آرام ساختند.»

تاجگذاری یهوشع

۹خداوند به من فرمود: ۱۰-۱۱«حُلدَه، طوبیا و یَدَعیا از طرف یهودیان تبعید شده در بابل، هدایائی از طلا و نقره با خود آورده‌اند. آن هدایا را از آن‌ها بگیر و به خانۀ یوشیا ـ پسر سِفَنیا ـ برو و با آن‌ها یک تاج بساز. بعد آن تاج را بر سر یهوشع ـ پسر یَهُوصادق ـ کاهن اعظم بگذار. ۱۲سپس به او بگو که خداوند قادر مطلق چنین می‌فرماید: آن مردی که «شاخه» نام دارد، از جایگاه خود می‌روید و عبادتگاه خداوند را دوباره آباد می‌کند. ۱۳او همان کسی است که عبادتگاه خداوند را می‌سازد. او صاحب عزت و شکوه پادشاهی می‌شود، در مقام کاهنی بر تخت سلطنت می‌نشیند و بین این دو مقام با همآهنگی کامل و سلامتی حکمرانی می‌کند. ۱۴بعد آن تاج از طرف حُلدَه، طوبیا، یدعیا و یوشیا بعنوان یادگار در عبادتگاه خداوند نگهداری شود.»

۱۵مردمانی که در جاهای دور سکونت دارند، می‌آیند و در آبادی مجدد عبادتگاه خداوند کمک می‌کنند. آنگاه می‌دانید که خداوند قادر مطلق مرا پیش شما فرستاده است. ولی همۀ اینها وقتی اتفاق می‌افتد که شما از دل و جان امر خداوند، خدای تان را بجا آورید.

فصل هفتم

روزۀ ریاکارانۀ مردم

۱در چهارمین سال سلطنت داریوش پادشاه، در روز چهارمِ ماهِ نهم، یعنی ماه کِسلو، کلام خداوند بر زکریا نازل شد.

۲مردم شهر بیت‌ئیل شرازِر و رَجمِ ملک را با یک عده مردان دیگر به عبادتگاه فرستادند تا در پیشگاه خداوند دعا کنند ۳و از کاهنان عبادتگاه خداوند قادر مطلق و انبیاء بپرسند که: «آیا به روزه و سوگواری خود در ماه پنجم ادامه بدهیم یا نه، چنانکه سالها این کار را کرده‌ایم؟»

۴خداوند قادر مطلق به من چنین فرمود: ۵«به تمام مردم و کاهنان این سرزمین بگو که در این مدت هفتاد سالی که در ماههای پنجم و هفتم روزه می‌گرفتید و سوگواری می‌کردید، برای این نبود که مرا خوشنود سازید. ۶حالا هم وقتی می‌خورید و می‌نوشید برای سرگرمی و ارضای نفس خود تان این کار را می‌کنید. ۷وقتیکه اورشلیم و شهرهای اطراف آن در امن و امان بود و هم جنوب و تپه‌های غرب مسکون بودند، آیا کلام خود را بوسیلۀ انبیاء به گوش قوم نرساندم؟»

نتیجۀ نافرمانی از اوامر خدا

۸بعد این کلام خداوند بر زکریا نازل شد: ۹خداوند قادر مطلق چنین می‌فرماید: «عادلانه قضاوت کنید. به یکدیگر محبت و شفقت نشان بدهید. ۱۰به بیوه‌زنان، یتیمان و بیگانگان و فقیران ظلم نکنید. در دل تان برای ضرر مردم توطئه نچینید. ۱۱اجداد شما سرپیچی کردند و گوشهای خود را پوشاندند تا کلام مرا نشنوند. ۱۲آن‌ها دلهای خود را مثل سنگ سخت ساختند و نخواستند احکامی را که من، خداوند قادر مطلق، با روح خود توسط انبیای گذشته به آن‌ها داده بودم، بشنوند، بنابران خشم عظیم خود را بر آن‌ها آوردم. ۱۳چون وقتی که من با آن‌ها سخن گفتم، آن‌ها به کلام من توجه ننمودند، لهذا من هم وقتی آن‌ها به حضور من دعا کردند، دعای شان را نشنیدم. ۱۴پس آن‌ها را با گردباد خشم خود در بین اقوام بیگانه پراگنده ساختم و سرزمین زیبای شان ویران شد.»

فصل هشتم

وعدۀ برکت خداوند به اورشلیم

۱بار دیگر کلام خداوند قادر مطلق بر من نازل شد. ۲خداوند قادر مطلق چنین می‌فرماید: «برای سهیون غیرت عظیمی دارم و با غضب سخت برایش غیور هستم. ۳حالا به سهیون بر‌می‌گردم و در اورشلیم سکونت اختیار می‌کنم. اورشلیم «شهر وفادار» و کوه خداوند قادر مطلق «کوه مقدس» نامیده می‌شود.» ۴خداوند قادر مطلق چنین می‌فرماید: «بار دیگر مردان و زنان سالخورده به علت پیری عصا در دست در جاده‌ها قدم می‌زنند و در میدانهای شهر می‌نشینند. ۵کوچه‌های شهر از پسران و دخترانی که سرگرم بازی هستند، پُر می‌شوند.»

۶خداوند قادر مطلق چنین می‌فرماید: «این کار شاید برای بازماندگان قوم غیر ممکن باشد، اما برای من خیلی آسان است. ۷من قوم برگزیدۀ خود را از شرق و غرب نجات می‌دهم ۸و به اورشلیم می‌آورم تا در آنجا ساکن شوند. آن‌ها قوم برگزیدۀ من خواهند بود و من خدای شان خواهم بود و با راستی و عدالت بر آن‌ها حکومت می‌کنم.»

۹خداوند قادر مطلق چنین می‌فرماید: «با شوق و دستان قوی شروع به کار کنید، زیرا شما همان سخنان تشویق کننده را می‌شنوید که انبیاء هنگام تهداب‌گذاری عبادتگاه به شما گفته بودند. ۱۰قبل از آن، کسی توان آن را نداشت که انسان یا حیوانی را برای کار خود اجیر کند. هیچ کسی از دست دشمنان در امن نبود. خودم مردم را دشمن یکدیگر ساخته بودم.» ۱۱خداوند قادر مطلق می‌فرماید: «اما حالا رفتار من با بازماندگان قوم تفاوت دارد. ۱۲بعد از این در همه جا صلح و آرامش برقرار بوده، تاکها انگور بار می‌آورند، زمین محصول زیاد می‌دهد، از آسمان بارانِ فراوان می‌بارد و من بازماندگان قوم را از هرگونه نعمت برخوردار می‌سازم. ۱۳ای مردم یهودا و اسرائیل! در گذشته وقتی اقوام بیگانه کسی را نفرین می‌کردند، می‌گفتند: «تو هم مثل مردم یهودا و اسرائیل در بلا گرفتار شوی!» ولی حالا آنطور نیست؛ من شما را نجات می‌دهم و از برکات خود مستفید می‌سازم. از این ببعد همان مردم می‌گویند: «مانند مردم یهودا و اسرائیل برکت ببینی!» پس نترسید و قوی دل باشید.»

۱۴خداوند قادر مطلق چنین می‌فرماید: «وقتی اجداد شما مرا به خشم آوردند، قصد کردم که بلائی را بر سر شان بیاورم و همان کار را هم انجام دادم. ۱۵حالا ای مردم یهودا و اسرائیل نترسید، زیرا می‌خواهم شما را برکت بدهم. ۱۶کارهائی که شما باید بکنید اینست: به یکدیگر صادق و راستگو باشید. در محاکم از عدالت کار بگیرید و صلح و امنیت را برقرار سازید. ۱۷به دیگران آزار نرسانید و قسم دروغ نخورید، زیرا من از این کارها نفرت دارم.»

۱۸کلام خداوند قادر مطلق بر من نازل شد: ۱۹خداوند قادر مطلق چنین می‌فرماید: «روزۀ ماههای چهارم، پنجم، هفتم و دهم و ایام سوگواری برای مردم یهودا و اسرائیل به جشنها و روزهای عیش و خوشی تبدیل می‌شوند. شما راستی و سلامتی را دوست بدارید.»

۲۰خداوند قادر مطلق چنین می‌فرماید: «مردم از همه جا به اورشلیم رو می‌آورند ۲۱و مردمِ یک شهر به شهر دیگر رفته می‌گویند: «ما برای پرستش خداوند قادر مطلق می‌رویم شما هم با ما بیائید تا به درگاه او دعا کنیم که به ما برکت عطا فرماید.» ۲۲مردم زیادی از کشورهای بزرگ به اورشلیم برای دعا می‌آیند و از خداوند طلبِ برکت می‌کنند. ۲۳در آن روزها ده نفر از مردمان بیگانه دست به دامن یک نفر یهودی انداخته می‌گویند: ما را هم با خود ببر، زیرا می‌دانیم که خدا با تو است.»

فصل نهم

جزای دشمنان قوم اسرائیل

۱وحیِ کلام خداوند مجازات کشور حَدراخ و شهر دمشق را اعلام کرده است، زیرا نه تنها قبایل اسرائیل، بلکه دمشق، که محل سوریه می‌باشد، هم به خداوند تعلق دارد. ۲حمات که همسایۀ حَدراخ است و همچنین صور و صیدون با تمام حکمت شان متعلق به خداوند می‌باشند. ۳هرچند صور برای خود استحکاماتی ساخته و نقره و طلا را مثل خاک و گِل کوچه‌ها جمع کرده است، ۴اما حالا خداوند همۀ دارائی‌اش را از او می‌گیرد، ثروتش را در بحر می‌ریزد و خودش در آتش می‌سوزد.

۵وقتی اَشقَلُون این را ببیند، وحشت می‌کند. غزه و عِقرون از درد بخود می‌پیچند. پادشاه غزه کشته می‌شود و اَشقَلُون از سکنه خالی می‌گردد. ۶خداوند می‌فرماید: «بیگانگان در اَشدُود ساکن می‌شوند و من به غرور فلسطینی‌ها خاتمه می‌دهم. ۷گوشتی را که با خون می‌خورد از دهان او و چیزهای حرام را از دندانهایش بیرون می‌کشم. کسانی که باقی می‌مانند به من تعلق می‌گیرند و مثل یکی از قبایل سرزمین یهودا، جزء قوم برگزیدۀ من می‌شوند. عِقرون هم مثل یبوسیان به قوم برگزیدۀ من می‌پیوندد. ۸من از سرزمین خود حفاظت می‌کنم تا دشمنان نتوانند در آن عبور و مرور کنند. من با چشمان خود رنج و خواری قوم برگزیدۀ خود را دیدم و دیگر نمی‌گذارم که ستمگران، سرزمین آن‌ها را پایمال نمایند.»

ظهور پادشاهِ قوم برگزیدۀ خداوند

۹ای دختر سهیون شادمانی کن! ای دختر اورشلیم از خوشی فریاد برآور! اینک پادشاه تو نزد تو می‌آید. او فروتن و صاحب نجات است و سوار بر کره‌خری می‌آید. ۱۰من عراده‌های جنگی و اسپها را از سرزمین اسرائیل دور می‌کنم. کمانهای جنگی شکسته می‌شوند و او صلح و سلامتی را در بین اقوام جهان برقرار می‌سازد. پادشاهی و سلطنت او از بحر تا بحر و از دریای فرات تا دورترین نقطۀ زمین خواهد بود.

۱۱بخاطر پیمانی که با شما بستم و آن را باخون قربانیها مُهر کردم، اسیران و زندانیان شما را از چاه نیستی نجات می‌دهم. ۱۲ای اسیرانِ که در آرزوی آزادی هستید، به استحکامات خود برگردید. امروز به شما وعده می‌دهم که رنجهائی را که دیده‌اید دو چند جبران می‌کنم. ۱۳من از یهودا بحیث کمان و از افرایم بحیث تیر کار می‌گیرم و پسران ترا، ای سهیون، مثل شمشیرِ یک جنگ‌آور ضد سپاه یونان می‌فرستم.

۱۴خداوند در وقت جنگ رهبر قوم برگزیدۀ خود می‌شود و تیرهایش مانند برق بر سر دشمن فرود می‌آیند. خداوند اعلان جنگ می‌کند و مانند گِردبادی که از جنوب بر‌می خیزد بر دشمن می‌تازد. ۱۵خداوند قادر مطلق از قوم برگزیدۀ خود دفاع می‌کند و آن‌ها تیراندازان دشمن را مغلوب نموده زیر قدمهای خود پایمال می‌سازند. در میدان جنگ مانند مستان فریاد می‌زنند. خون دشمنان مثل خون قربانی که جامها و کنجهای قربانگاه را پُر می‌کند، زمین را رنگین می‌سازد.

۱۶در آن روز خداوند، خدای شان مانند چوپانی که از گلۀ خود نگهبانی می‌کند، قوم برگزیدۀ خود را نجات می‌دهد. آن‌ها مثل جواهرِ تاج، در سرزمین او می‌درخشند. ۱۷زیرا که حُسن و زیبائی او چقدر عظیم است. گندم و شیرۀ انگور آن، پسران و دختران جوان را تازه و شاداب می‌سازد.

فصل دهم

نجات یهودا و اسرائیل

۱در موسم بهار از خداوند که ابر‌های طوفانی را می‌فرستد، بخواهید که باران ببارد، زیرا او باران را به فراوانی می‌باراند و علف و گیاه را سبز و کشتزارها را برای همه کس شاداب می‌سازد. ۲مردم به بتها و فالبینان متوسل می‌شوند، اما جوابی که می‌گیرند دروغ و بی‌معنی است. رؤیاهائی که می‌بینند همه باطل و مردم فریب هستند. بنابران، مردم مانند گوسفندان گمشده سرگردان می‌شوند، زیرا رهبری ندارند که آن‌ها را راهنمائی کنند.

۳خداوند می‌فرماید: «من بر چوپانان شما خشمگین هستم. من این بزهای نر را مجازات می‌کنم. خداوند قادر مطلق، از گلۀ خود، قوم یهودا، مراقبت می‌کند و آن‌ها را مثل اسپان جنگی قوی می‌سازد. ۴برای رهبری قوم برگزیدۀ خود از بین آن‌ها فرمانروایان، پیشوایان و حاکمان بوجود می‌آورد. ۵آن‌ها به اتفاق یکدیگر مانند جنگجویان دلیر، دشمنان را مثل گِل کوچه پایمال می‌کنند و سواران را بر اسپهای شان مغلوب و خجل می‌سازند، چونکه خداوند با آن‌ها می‌باشد.

۶قوم یهودا را نیرومند می‌سازم و خاندان یوسف را نجات می‌دهم. آن‌ها را دوباره به وطن شان بازمی‌گردانم. بر آن‌ها رحمت و شفقت می‌کنم و طوری زندگی خواهند کرد که گوئی آن‌ها را هرگز ترک نکرده‌ام، زیرا من خداوند، خدای شان هستم و دعای شان را قبول می‌کنم. ۷بنی‌افرایم مثل جنگجویان دلیر می‌باشند. دلهای شان سرمست بادۀ خوشی می‌شوند. وقتی فرزندان آن‌ها آنهمه برکاتی را که خداوند داده است ببینند، شاد و خوشحال می‌گردند.

۸آن‌ها را صدا زده جمع می‌کنم و بحضور خود فرامی‌خوانم. من آن‌ها را آزاد می‌سازم و مثل سابق به تعداد شان می‌افزایم. ۹گرچه آن‌ها را در بین اقوام دیگر پراگنده ساخته‌ام، اما آن‌ها در همان سرزمین‌های دوردست مرا بخاطر می‌آورند و با فرزندان خود به وطن مراجعت می‌کنند. ۱۰من آن‌ها را از کشورهای مصر و آشور جمع کرده به جلعاد و لبنان می‌آورم تا تمام آن سرزمین را پُر سازند. ۱۱هنگامی که از بحر مصیبت عبور کنند، من امواج را کنار زده اعماق بحر را خشک می‌سازم. غرور آشور زوال می‌شود و قدرت مصر از بین می‌رود. ۱۲من به قوم برگزیدۀ خود قدرت و نیرو می‌بخشم و آن‌ها از من اطاعت می‌کنند و در راه من قدم بر‌می‌دارند.» خداوند فرموده است.

فصل یازدهم

سقوط حاکمان ظالم

۱ای لبنان، دروازه‌هایت را باز کن تا آتش درختان سرو، ترا طعمۀ خود سازد. ۲ای درختان صنوبر گریه کنید، زیرا درختان سرو همه افتاده‌اند. آن درختان با شکوه تباه شده‌اند! ای درختان بلوطِ باشان نوحه کنید، زیرا جنگل غلو و بزرگ از بین رفته است. ۳به ناله و زاری چوپانان گوش بدهید، زیرا که بزرگی و شکوه آن‌ها زوال شده است. غرش شیرهای ژیان را بشنوید، چونکه جنگلهای اُردن که بیشۀ آن‌ها بودند، نابود شده‌اند.

داستان دو چوپان

۴خداوند، خدایم به من فرمود: «چوپان گوسفندانی شو که بزودی ذبح می‌شوند. ۵کسانی که گوسفندان را می‌خرند و آن‌ها را می‌کشند، مجرم شناخته نمی‌شوند و می‌گویند: «خدا را شکر که ثروتمند شدیم.» حتی چوپانهای خود شان هم بر آن‌ها رحم نمی‌کنند.»

۶خداوند می‌فرماید: «من دیگر بر مردم روی زمین رحم و شفقت نشان نمی‌دهم، بلکه کاری می‌کنم که آن‌ها به دست همسایگان و پادشاهان بیفتند. این پادشاهان، زمین را ویران می‌کنند و من مانع آن‌ها نمی‌شوم.»

۷تاجران گوسفندان مرا بعنوان چوپان گوسفندانی که قرار بود ذبح شوند، اجیر گرفتند. پس من دو عصا را در دست گرفتم. یکی عصای «احسان» و دیگری عصای «اتحاد» و قرار امر آن‌ها به کار چوپانی شروع کردم. ۸از سه چوپان دیگر که از من نفرت داشتند، بیزار شدم و در ظرف یک ماه خود را از شر آن‌ها آسوده ساختم. ۹به گوسفندان گفتم: «بعد از این چوپان شما نمی‌شوم. کسی که مردنی است، بگذار که بمیرد و آن که کشته شدنی است، بگذار که کشته شود. کسانی هم که باقی می‌مانند، بگذار که یکدیگر خود را از بین ببرند!» ۱۰آنگاه عصای «احسان» را شکستم تا نشان بدهم که خداوند پیمانی را که با تمام اقوام بسته بود، شکسته است. ۱۱بنابران، پیمان مذکور در همان روز شکسته شد و تاجرانِ گوسفندان، مرا تماشا می‌کردند و پی بردند که مطابق کلام خدا رفتار نمودم. ۱۲بعد به آن‌ها گفتم: «حالا هرگاه مایلید مزد مرا بدهید و اگر نمی‌خواهید، آن را نگهدارید.» پس آن‌ها سی سکۀ نقره به من دادند.

۱۳خداوند به من فرمود: «آن سکه‌ها را در نزد کوزه‌گر بینداز. این قیمت گرانبهای من است که مرا به آن قیمت کرده‌اند.» پس من آن سی سکۀ نقره را گرفته در عبادتگاه خداوند نزد کوزه‌گر انداختم. ۱۴سپس عصای دوم، یعنی عصای «اتحاد» را شکستم تا نشان بدهم که اتحاد قومی و خانوادگی بین یهودا و اسرائیل شکسته است.

۱۵آنگاه خداوند به من فرمود: «برو این بار کار یک چوپانِ وظیفه‌نشناس را اجراء کن. ۱۶من در این سرزمین چوپانی را تعیین می‌کنم، اما او از آنهای که محکوم به هلاکت شده‌اند، مراقبت نمی‌کند. راهنمای گمشدگان نمی‌شود، زخمی‌ها را تداوی نمی‌کند و به آنهائی که سالِم‌اند خوراک نمی‌دهد، بلکه گوشت چاقترین گوسفندان را می‌خورد و سُمهای شان را می‌کند. ۱۷وای بر آن چوپان وظیفه‌نشناسی که گله را ترک می‌کند. شمشیر در بازو و چشم راست او فرومی‌رود. بازویش خشک و چشمش بکلی کور می‌شود.»

فصل دوازدهم

رهائی اورشلیم

۱کلام خداوند، آن خدائی که آسمان‌ها را برافراشت، اساس زمین را بنا نهاد و به انسان روح بخشید، دربارۀ اسرائیل می‌فرماید: ۲«من اورشلیم را مثل یک جام شراب می‌سازم. اقوام اطراف او از آن می‌نوشند و سر گیچ می‌گردند. وقتی که اورشلیم را محاصره کنند، سایر شهرهای یهودا هم محاصره می‌شوند. ۳تمام اقوام جهان با هم متحد شده علیه اورشلیم می‌آیند، اما در آن روز من اورشلیم را در برابر همۀ اقوام مانند سنگ مُصادِم می‌سازم و هر کسی که آن را بردارد، به شدت زخمی می‌شود.» ۴خداوند می‌فرماید: «در آن روز اسپهای دشمن را به وحشت می‌اندازم، چشمان آن‌ها را کور می‌کنم و سواران شان را به جنون مبتلا می‌سازم، ولی از یهودا مراقبت می‌نمایم. ۵آنگاه قبیلۀ یهودا در دل خود می‌گوید: «خداوند، خدای قادر مطلق، به اهالی اورشلیم قوت بخشیده است.»

۶در آن روز قبیلۀ یهودا را مانند آتشی سوزنده در جنگلها و مثل شعلۀ فروزان در کشتزارها می‌گردانم. آن‌ها اقوام راست و چپ خود را معدوم می‌سازند، اما مردم اورشلیم در رفاه و آسایش زندگی می‌کنند. ۷من اولتر یهودا را رها می‌سازم تا خاندان داود و اهالی اورشلیم در بزرگی و شکوه بالا‌تر از یهودا نباشد. ۸در آن روز من، خداوند از مردم اورشلیم دفاع می‌کنم. ضعیفترین آن‌ها مثل داود می‌شود و اولادۀ داود مانند خدا و همچون فرشتگان خداوند آن‌ها را راهنمائی می‌کنند. ۹هر کشوری که بخواهد بر اورشلیم حمله کند، من آن را نابود می‌سازم.

سوگواری اهالی اورشلیم

۱۰من بر خاندان داود و ساکنین اورشلیم روح ترحم، دعا و زاری را می‌ریزم. آنهای که بر من نیزه زده‌اند، مرا خواهند نگریست و مثل کسی که برای یگانه فرزند خود عُزا می‌گیرد، ماتم خواهند کرد و چنان به تلخی اشک خواهند ریخت که گوئی پسر ارشد شان مرده است. ۱۱در آن روز در اورشلیم ماتم عظیمی مانند ماتمی که مردم برای هددرِمون در درۀ مِجِدو گرفتند، برپا می‌شود. ۱۲تمام مردم روی زمین عزادار می‌شوند. هر خاندان جداگانه ماتم می‌گیرد: خاندان داود، خاندان ناتان، ۱۳خاندان لاوی، خاندان شمعی ۱۴و بقیۀ خانواده‌ها هر کدام، مردها علیحده و زنان شان علیحده، ماتم می‌گیرند.

فصل سیزدهم

۱در آن زمان برای خاندان داود و اهالی اورشلیم چشمه‌ای جاری می‌شود که آن‌ها را از همه گناه و ناپاکی‌ها پاک می‌سازد.»

بت پرستی از بین می‌رود

۲خداوند قادر مطلق می‌فرماید: «در آن روز تمام بتها را از سرزمین اسرائیل طوری از بین می‌برم که دیگر اثری از آن‌ها بجا نماند. همچنین آن سرزمین را از انبیای کاذب و روح پلید پاک می‌سازم. ۳اگر کسی به دروغ نبوت کند پدر و مادرش که او را به دنیا آورده‌اند، با تیغ می‌کشند و می‌گویند: «تو نباید زنده بمانی، زیرا تو به نام خداوند به دروغ نبوت می‌کنی.» ۴در آن روز انبیای کاذب خجل و شرمنده می‌شوند و دیگر برای فریب دادن مردم جامۀ پشمین انبیاء را نمی‌پوشند. ۵بلکه هر کدام آن‌ها می‌گوید: «من نبی نیستم. من یک دهقان هستم و از جوانی پیشۀ من زراعت بوده است.» ۶اگر کسی از آن‌ها بپرسد: «پس این زخمهائی که بر بدن دارید بخاطر چیست؟» جواب می‌دهند: «اینها جراحاتی اند که دوستان ما به ما وارد کرده‌اند.»»

فرمان کشتن چوپان خدا

۷خداوند قادر مطلق می‌فرماید: «ای شمشیر علیه چوپان من، آن شخصی که همکار و معاون من است، برخیز! چوپان را بزن تا گوسفندان پراگنده شوند و من قوم برگزیدۀ خود را می‌زنم. ۸دو سوم قوم هلاک می‌شوند و از بین می‌روند و یک سوم آن‌ها زنده می‌مانند ۹و اینها را از بین آتش می‌گذرانم تا همانطوری که طلا و نقره بوسیلۀ آتش پاک و صفا می‌شود، آن‌ها هم پاک و خالص گردند. آنگاه آن‌ها نام مرا یاد می‌کنند و من آن‌ها را بحضور خود می‌پذیرم و می‌گویم: اینها قوم برگزیدۀ من هستند و آن‌ها می‌گویند: خداوند، خدای ما است.»

فصل چهاردهم

برقراری سلطنت خداوند

۱-۲روز خداوند بزودی فرامی‌رسد. در آن روز، خداوند اقوام را جمع می‌کند تا به اورشلیم حمله بیاورند. آن‌ها شهر اورشلیم را تصرف کرده مال و دارائی آن را به تاراج می‌برند. غنیمت را بین خود تقسیم نموده به زنان تجاوز می‌کنند. نیم جمعیت شهر اسیر و تبعید می‌شوند و نیم دیگر آن در شهر باقی می‌مانند. ۳آنگاه خداوند به جنگ آن اقوام می‌رود. ۴در آن روز بر کوه زیتون که در شرق اورشلیم واقع است، می‌ایستد. کوه زیتون دو نیم می‌شود و درۀ وسیعی از شرق به غرب بوجود می‌آید. نیم کوه به طرف شمال و نیم دیگر آن به سمت جنوب منتقل می‌گردد. ۵مثل اجداد تان که سالها پیش در زمان عُزیا، پادشاه یهودا، بخاطر زلزله فرار کردند، شما هم از راه دره‌ای که بین کوههای من است و تا آصل امتداد دارد، فرار می‌کنید. خداوند، خدای من همراه با تمام مقدسین خود می‌آید.

۶در آن روز سردی و برودت از بین می‌رود. ۷آن روز، روز مخصوصی بوده و تنها خداوند می‌داند که چه وقت فرامی‌رسد. شب و روز وجود نخواهد داشت، بلکه هوا همیشه روشن خواهد بود.

۸آب‌های حیات در تابستان و زمستان از اورشلیم جاری می‌شوند. نیم آن‌ها بطرف بحر مدیترانه و نیم دیگر بسوی بحیرۀ مُرده می‌رود. ۹خداوند پادشاه سراسر جهان می‌باشد و در آنروز خداوند یگانه خدایی است که فقط نام او خدا است.

۱۰تمامی سرزمین اطراف اورشلیم، از جِبَع در شمال تا رِمون در جنوب، به دشت وسیعی تبدیل می‌شود. اما اورشلیم در جای بلندی قرار می‌گیرد و ساحۀ آن از دروازۀ بنیامین تا محل قدیمی، از آنجا تا دروازۀ زاویه و از برج حننیل تا کارخانۀ شراب‌سازی پادشاه می‌رسد. ۱۱مردم در اورشلیم در امنیت زندگی می‌کنند و از خطر نابودی همیشه در امان می‌باشند.

۱۲خداوند بر سر اقوامی که با اورشلیم بجنگند این بلاها را می‌آورد: گوشت بدن شان، در حالیکه هنوز زنده هستند، و چشمهای آن‌ها در حدقه و زبان در دهان شان پوسیده می‌شود. ۱۳خداوند آن‌ها را چنان گیچ و سراسیمه می‌سازد که دست به گریبان یکدیگر می‌اندازند. ۱۴مردم یهودا هم به منظور دفاع از اورشلیم می‌جنگند و ثروت و دارائی اقوام همسایه از قبیل طلا، نقره، لباس و غیره، همه تاراج می‌شوند. ۱۵همین بلاها بر سر اسپها، قاطرها، شترها، خرها و همه حیوانات دیگر که در اردوگاه دشمن هستند، هم نازل می‌شوند.

۱۶بعد آن عده از اقوام حمله کنندۀ ضد اورشلیم که زنده می‌مانند هر ساله برای پرستش پادشاه، یعنی خداوند قادر مطلق به اورشلیم می‌آیند و عید سایبانها را تجلیل می‌کنند. ۱۷هرگاه یکی از اقوام روی زمین برای پرستش پادشاه، یعنی خداوند قادر مطلق، به اورشلیم نیاید، در سرزمین شان باران نخواهد بارید. ۱۸همچنین اگر مردم مصر در مراسم عید سایبانها حاضر نشوند، دچار همین بلای آسمانی می‌گردند. ۱۹لهذا اگر مصر و سایر اقوام از رفتن به اورشلیم و اشتراک در مراسم عید سایبانها خودداری کنند، همگی جزا می‌بینند.

۲۰در آن روز، حتی بر زنگوله‌های اسپها هم نوشته می‌شود: «اینها برای خداوند مقدس هستند.» تمام دیگهای آشپزی عبادتگاه خداوند مثل کاسه‌های پیشروی قربانگاه، مقدس می‌شوند. ۲۱همه ظروف آشپزی که در اورشلیم و یهودا هستند مقدس بوده وقف خداوند قادر مطلق می‌گردند تا هر کسی که برای قربانی می‌آید، از آن ظروف برای پختن گوشت قربانی استفاده کند و در عبادتگاه خداوند قادر مطلق دیگر اثری از تاجران کنعانی نمی‌باشد.