اشعیا

فصل اول

۱این کتاب شامل پیامهائی است که خدا در دوران سلطنت عُزیا، یوتام، آحاز و حزقیا، پادشاهان کشور یهودا، در عالم رؤیا به اشعیا پسر آموص داد. این پیامها راجع به یهودا و پایتخت آن، اورشلیم می‌باشند.

خدا قوم برگزیدۀ خود را سرزنش می‌کند

۲ای آسمان و زمین بشنوید؛ خداوند می‌فرماید: «فرزندانی را که پروردم و بزرگ کردم، برعلیه من قیام نموده‌اند. ۳گاو مالک خود را و خر آخور خود را می‌شناسد، اما قوم برگزیدۀ من، بنی اسرائیل خدای خود را نمی‌شناسند، زیرا شعور ندارند.»

۴ای قوم گناهکار که در زیر بار گناه خم گشته‌اید و ای مردم شریر، شما خداوند را ترک کردید و به خدای مقدس اسرائیل اهانت نمودید و از او بیگانه شدید. ۵چرا از کارهای بد و سرکشی دست بر‌نمی‌دارید؟ آیا می‌خواهید که زیادتر جزا ببینید؟ فکر و دل شما بیمار است. ۶از کف پا تا موی سر جای سالمی در بدن تان نیست، بلکه تمام بدن تان از جراحات و زخمهای متعفن پُر است که نه قابل بخیه شدن هستند و نه مرهم بر آن‌ها مالیده می‌شود.

۷کشور شما ویران شد و شهرهای تان در آتش سوختند. بیگانگان در برابر چشمان تان مُلک شما را غارت می‌کنند و همه دارائی تان را نابود می‌سازند. ۸دختر سهیون (شهر اورشلیم) مثل سایبانی در تاکستان و مانند یک چَپَری در فالیز بادرنگ تنها ماند و محاصره شد. ۹اگر خداوند متعال آن عدۀ کمی از ما را زنده نمی‌گذاشت، مثل مردم سدوم و عموره از قوم ما هم اثری باقی نمی‌ماند.

۱۰ای حاکمان سدوم، به کلام خداوند گوش بدهید. ای مردم عموره به تعلیمات خدا توجه کنید. ۱۱خداوند می‌فرماید: «قربانیهای شما فایده‌ای به من نمی‌رساند. از قربانیهای سوختنی، قوچهای فربه، خون گاو و بره و بُز بیزار شده‌ام. ۱۲وقتی به حضور من می‌آئید، چرا این چیزها را برای من می‌آورید؟ چه کسی به شما گفته است که بیائید و درگاه مرا پایمال سازید؟ ۱۳دیگر از این قربانیهای بیفایده برای من نیاورید. از خوشبوئی هائی که دود می‌کنید بیزارم. عیدهای ماه نو، روز سَبَت و اجتماعات مذهبی و گناه‌آلود شما را نمی‌توانم تحمل کنم. ۱۴از جشنهای ماه نو و ایام مذهبی شما نفرت دارم. همۀ اینها برای من خسته کن شده‌اند. ۱۵هنگامیکه دستهای خود را برای دعا بلند می‌کنید، من روی خود را می‌پوشانم و هر قدر دعا کنید اجابت نمی‌کنم، زیرا دستهای شما به خون آلوده‌اند. ۱۶خود را بشوئید و پاک سازید. از گناهانی که در حضور من می‌کنید، دست بردارید و خطا نکنید. ۱۷نیکی بیاموزید، طالب عدالت باشید، به داد مظلومان برسید و از یتیمان و بیوه زنان حمایت کنید.»

۱۸خداوند می‌فرماید: «بیائید تا با همدیگر استدلال نمائیم، اگر گناهان شما به رنگ خون باشند، مانند برف سفید می‌شوند و اگر سرخ قرمزی باشند مثل پشم پاک می‌گردند. ۱۹اگر مایل باشید که از من اطاعت کنید، شما را از نعمتهای زمین سیر می‌سازم. ۲۰اما هرگاه نافرمانی و سرکشی کنید، با دَم شمشیر کشته می‌شوید.» خداوند خودش چنین می‌گوید.

شهر مفسد

۲۱چرا ای شهر وفادارِ اورشلیم، این چنین مفسد شدی؟ زمانی عدالت و راستی در تو حکمفرما بود، اما حالا پُر از جنایت هستی. ۲۲یک وقتی مثل نقرۀ خالص بودی، ولی اکنون به فلز ناچیز مبدل شده‌ای. زمانی مانند شراب ناب بودی، مگر حالا همرنگ آب شده‌ای. ۲۳حاکمان تو متمرد و شریک دزدان‌اند. همگی رشوت خوار شده‌اند. به داد یتیمان نمی‌رسند و به دعوای بیوه زنان رسیدگی نمی‌کنند.

۲۴خداوند قادر مطلق، خدای مقتدر اسرائیل می‌فرماید: «من دشمنان را مورد خشم خود قرار می‌دهم و انتقام خود را از آن‌ها می‌گیرم. ۲۵حالا من برضد شما اقدام و شما را در کوره ذوب می‌کنم تا از کثافت گناه پاک شوید. ۲۶داوران شما را مثل اول و مشاوران را مانند ابتدا خواهم برگردانید. بعد از آن شهر شما شهر عدالت و امانت نامیده شود.»

۲۷چون خداوند عادل است، سهیون و باشندگانش را، اگر توبه کنند، نجات می‌دهد. ۲۸اما مردمان سرکش و گناهکار با هم یکجا از بین می‌روند و همچنان آنهائی که خدا را فراموش می‌کنند هلاک می‌شوند. ۲۹شما از پرستشِ درختان بلوط و باغهای برگزیدۀ خود پشیمان می‌شوید، ۳۰شما مثل درختانِ خشک و بی‌برگ بلوط و باغهای بی‌آب از بین می‌روید. ۳۱نیرومندان تان با اعمال شان همچون پَر کاه یکجا در آتش می‌سوزند و کسی نمی‌تواند آن‌ها را از آتش برهاند.

فصل دوم

صلح ابدی

(همچنین در میکاه ۴:‌۱‌ـ‌۳)

۱اینست پیام دیگری که از جانب خداوند در مورد کشور یهودا و شهر اورشلیم به اشعیا، پسر آموص رسید:

۲در روزهای آخر، کوهی که عبادتگاه خداوند بر آن قرار دارد، بلندترین و مافوق همۀ کوههای جهان محسوب می‌شود و تمام اقوام روی زمین به سوی آن روانه می‌گردند. ۳آن‌ها می‌گویند: «بیائید به کوه خداوند، یعنی عبادتگاه خدای یعقوب برویم تا طریق خود را به ما نشان بدهد. ارادۀ او را بدانیم و از آن اطاعت کنیم، زیرا هدایات از سهیون و کلام خداوند از اورشلیم صادر می‌شود.» ۴خداوند به عنوان داور، دشمنی و عداوت را از بین اقوام جهان بر‌می‌دارد. مردم از شمشیر خود گاو‌آهن و از نیزه‌های خود اره می‌سازند. اقوام جهان از جنگ با یکدیگر دست می‌کشند و دیگر برای جنگ آمادگی نمی‌گیرند. ۵ای نسل یعقوب، بیائید تا از نور خداوند که راه ما را روشن می‌سازد پیروی کنیم.

غرور و تکبر از بین می‌رود

۶خداوند قوم برگزیدۀ خود، نسل یعقوب را ترک کرده است، زیرا جادوگری مردم شرق و فلسطینی‌ها در همه جای کشور شان دیده می‌شود و از رسوم بیگانگان پیروی می‌کنند. ۷سرزمین شان دارای خزانه‌های پُر از نقره و طلا، اسپها و عراده‌ها است. ۸بتهائی را که به‌دست خود ساخته‌اند، می‌پرستند. ۹همگی آن‌ها را سجده می‌کنند. بنابران، ای خدا، آن‌ها را نبخش.

۱۰مردم از ترس خداوند و از هیبت جلال او در مغاره‌ها و سوراخهای زمین پنهان می‌شوند. ۱۱روزی می‌رسد که غرور و تکبر انسان از بین رفته و فقط خداوند متعال خواهد بود. ۱۲در آن روز خداوند قادر مطلق برضد اشخاص مغرور و خودخواه برخاسته آن‌ها را خوار و ذلیل می‌سازد. ۱۳سروهای بلند لبنان و درختان بلوط باشان را از بین می‌برد. ۱۴کوههای مرتفع و تپه‌ها، ۱۵برجهای بلند و حصارهای رفیع را با خاک یکسان می‌کند. ۱۶کشتیهای بزرگ ترشیش را غرق می‌کند و مصنوعات زیبا را می‌شکند. ۱۷-۱۸غرور و تکبر انسان محو می‌گردد و به خود خواهی و بلند‌پروازی او خاتمه داده می‌شود. بتها از بین می‌روند و فقط خداوند، متعال می‌باشد.

۱۹وقتی خداوند برخیزد تا زمین را تکان بدهد، مردم از ترس او و هیبت حضور او در غارهای کوه و سوراخهای زمین پنهان می‌شوند. ۲۰مردم در آن روز بتهای طلا و نقرۀ خود را که برای پرستش ساخته بودند، پیش موشها و شب‌پَره‌های چرمی می‌اندازند. ۲۱هنگامی که خداوند برخیزد تا زمین را بلرزاند، مردم از هیبت جلال و جبروت او وحشت می‌کنند و در سوراخ صخره‌ها و شگافهای سنگ مخفی می‌شوند.

۲۲به انسان فانی اتکاء نکنید، زیرا مثل نَفَسی که می‌کشد عمر کوتاه دارد و ناچیز است.

فصل سوم

هرج و مرج در اورشلیم و یهودا

۱خداوند، خدای قادر مطلق بزودی همه چیز و همه کسانی را که مردم یهودا و اورشلیم به آن‌ها متکی بودند، از آن‌ها می‌گیرد و قحطی نان و آب را در آن سرزمین می‌آورد. ۲همه جنگجویان، سپاهیان، داوران، انبیاء، فالگیران، مو‌سفیدان، ۳سران نظامی، اعیان، مشاورین، صنعتگران ماهر و جادوگران حاذق از بین می‌روند. ۴خداوند جوانان نابالغ و کودکان را به عنوان حکمران برای آن‌ها می‌گمارد. ۵مردم یکی بر دیگری ظلم می‌نمایند و از همسایۀ خود آزار می‌بینند. جوانان به مو‌سفیدان احترام نمی‌کنند و مردمان پست علیه اشخاص شریف بر‌می‌خیزند.

۶زمانی می‌رسد که اعضای یک خاندان یک نفر را از بین خود انتخاب کرده می‌گویند: «تو اقلاً چیزی برای پوشیدن داری، پس بیا و در این دوران مصیبت رهبر ما باش.» ۷اما او جواب می‌دهد: «من نمی‌خواهم رهبر شما شوم، زیرا من در خانۀ خود نه خوراک دارم و نه پوشاک. نی، مرا رهبر خود نسازید.»

۸بلی، اورشلیم خراب می‌شود و یهودا سقوط می‌کند، زیرا کلام و عمل آن‌ها برضد خداوند بوده به حضور خود خدا اهانت می‌کنند. ۹چهرۀ شان باطن آن‌ها را نشان می‌دهد. آن‌ها مثل مردم سدوم آشکارا گناه می‌کنند. بدا بحال شان، زیرا بخاطر کارهای زشتی که مرتکب شدند، مصیبت را بر سر خود آوردند. ۱۰به مردم بیگناه بگوئید: «خوشا بحال تان که ثمر کار و زحمت خود را می‌خورید.» ۱۱به گناهکاران بگوئید: «افسوس بحال شما، چرا که به سزای اعمال زشت خود می‌رسید.» ۱۲کودکان بر قوم برگزیدۀ من ظلم می‌کنند و حاکمان شان زنان‌اند. ای قوم برگزیدۀ من، حاکمان تان شما را گمراه می‌سازند و نمی‌خواهند که به راه راست بروید.

خداوند قوم برگزیدۀ خود را داوری می‌کند

۱۳خداوند برخاسته تا قوم برگزیدۀ خود را محاکمه و داوری کند. ۱۴او مو‌سفیدان و حاکمان قوم برگزیدۀ خود را برای محاکمه می‌آورد و آن‌ها را محکوم ساخته می‌فرماید: «شما بودید که تاکستان مردم فقیر را غصب نمودید و مال و دارائی آن‌ها را در خانۀ خود انبار کردید. ۱۵شما حق نداشتید که قوم برگزیدۀ مرا پایمال کنید و به مردم مسکین و فقیر ظلم نمائید. من، خداوند، خدای قادر مطلق این را می‌گویم.»

۱۶خداوند می‌فرماید: «دختران سهیون را ببینید که با چه ناز و عشوه راه می‌روند. با گردن فراز و چشمان شهوت‌بار به هر سو می‌نگرند. دستبندها و پایزیب‌های خود را به صدا می‌آورند، ۱۷بنابران، دختران سهیون را به جزای اعمال شان می‌رسانم، سر شان را به مرض بی‌مویی مبتلا کرده و آن‌ها را بی‌ستر و بی‌پرده و رسوا می‌سازم.»

۱۸-۱۹در آن روز خداوند تمام زیورات شان را از آن‌ها می‌گیرد. پایزیب ها، ماتیکه‌ها، طوقها، گوشواره‌ها، دستبندها، روبندها، ۲۰کلاهها، بازوبندها، کمربندها، عطردانها، تعویذها، ۲۱انگشترها، حلقه‌های بینی، ۲۲البسۀ نفیس، یالانها، شالها، دستکولها، ۲۳آئینه‌ها، دستمالهای نفیس کتانی و چادرهای شان از دست می‌روند. ۲۴بعوض بویِ خوشِ عطر، بویِ بد و تعفن از آن‌ها به مشام می‌رسد و بجای کمربند، ریسمان به کمر می‌بندند. موهای پُرپشت و بافتگی آن‌ها می‌ریزند و سر شان طاس می‌شود و زیبائی شان به رسوائی مبدل می‌گردد. بعوض البسۀ زیبا و نفیس لباس ماتم می‌پوشند.

۲۵مردان و جنگ‌آوران شان در میدان جنگ با شمشیر کشته می‌شوند. ۲۶از دروازه‌های شهر صدای شیون و ماتم به گوش می‌رسد و خود شهر در عزای آن‌ها ویران و متروک می‌شود.

فصل چهارم

۱زمانی می‌رسد که هفت زن دامن یک مرد را می‌گیرند و می‌گویند: «خودِ ما لباس و خوراک خود را تهیه می‌کنیم، تنها می‌خواهیم که تو شوهر ما باشی تا از شرم و طعنۀ بی‌شوهری رهائی یابیم.»

شکوه آیندۀ اورشلیم

۲در آن روز شاخۀ خداوند زیبا و پُر شکوه می‌شود و محصول زمین باعث افتخار جلال بازماندگان مردم اسرائیل می‌گردد. ۳کسانی که در سهیون باقی مانده و در اورشلیم نجات یافته‌اند، مقدس شمرده می‌شوند. ۴خداوند قوم اسرائیل را داوری کرده دختران سهیون را پاک می‌سازد و گناه اورشلیم و لکۀ خونی را که در آن ریخته شده است می‌شوید. ۵بعد خداوند، سهیون و ساکنین آنرا در ظرف روز با ابر و در دوران شب با دود و نور آتش فروزان می‌پوشاند و با سایۀ جلال خود آن‌ها را محافظت می‌کند. ۶در گرمای روز سایبان آن‌ها و در باران و طوفان پناهگاه شان می‌باشد.

فصل پنجم

سرود تاکستان

۱سرودی را که در بارۀ معشوق خود و تاکستان محبوبش می‌سرایم بشنوید:

معشوق من تاکستانی بر تپۀ سرسبزی داشت. ۲زمینش را کند، آنرا از سنگها پاک کرد و بهترین تاکها را در آن نشاند. برجی در وسط آن بنا کرد و خمره‌ای هم در آنجا قرار داد. بعد منتظر انگور نشست، اما تاکستان انگور بد بار آورد.

۳حالا محبوب من می‌گوید: «شما ای ساکنین اورشلیم و یهودا، بین من و تاکستانم قضاوت کنید. ۴چه نبود که برای تاکستان خود نکردم، اما بجای انگوری که انتظار داشتم، انگور بد برایم بار آورد.

۵اکنون می‌دانم که با آن تاکستان چه کار کنم. دیوارهایش را بر‌می‌دارم تا چراگاه حیوانات شود و در زیر پای آن‌ها لگدمال گردد. ۶آنرا به خرابه تبدیل کرده دیگر تاک بُری نمی‌کُنم و زمینش را نمی‌کَنم. می‌گذارمش تا گیاه هرزه در آن بروید. همچنین به ابر‌ها فرمان می‌دهم که دیگر بر آن باران نباراند.»

۷تاکستانِ خداوند قادر مطلق، قوم اسرائیل است و مردم یهودا نهالهائی‌اند که خداوند با خوشنودی زیاد در تاکستان خود کاشت، ولی آن‌ها برخلاف انتظار او بجای انصاف، خونریزی کردند و بعوض عدالت، ظلم و ستم را رواج دادند و مردم را به فریاد آوردند.

گناه مردم یهودا

۸بدا بحال شما که همیشه خانه و زمین می‌خرید و به آنچه که دارید می‌افزائید تا جائی برای دیگران باقی نماند و شما در این سرزمین به تنهائی زندگی کنید. ۹من بگوش خود شنیدم که خداوند قادر مطلق فرمود: «خانه‌های مجلل و قشنگ خراب می‌شوند و از صاحبان شان خالی می‌مانند. ۱۰از ده جریب زمین یک بُشکه شراب هم به‌دست نمی‌آید و ده سیر تخم حتی یک سیر غله هم بار نمی‌آورد.»

۱۱وا بحال شما که صبح وقت بر‌می‌خیزید تا به باده‌نوشی شروع کنید و تا نیمه‌های شب به عیش و نوش می‌پردازید. ۱۲محفل جشن خود را با نغمۀ چنگ و رباب و دایره و بساط شراب گرم می‌کنید، ولی به کارهای خدا توجه ندارید. ۱۳بنابران، قوم من بخاطر نادانی شان به دیار بیگانگان تبعید می‌شوند. بزرگان و اعیان شان از گرسنگی و سایر مردم از تشنگی می‌میرند. ۱۴دنیای مردگان با حرص و اشتهای زیاد دهان خود را باز کرده است تا مردم اورشلیم را همراه با بزرگان و اعیان و همه مردم که به آن دلخوش بودند، به کام خود فروببرد. ۱۵مردمان مغرور خوار و ذلیل می‌شوند، ۱۶اما چون خداوند قادر مطلق، عادل و مقدس است، همراه مردم با نیکوئی و از روی انصاف رفتار می‌کند. ۱۷خرابه‌های شهر چراگاه گوسفند، بز و گاو می‌شوند و حیوانات در آن‌ها می‌چرند.

۱۸افسوس بحال کسانی که قادر نیستند خود را از قید گناه برهانند ۱۹و می‌گویند: «خداوند زود شود و هر چه می‌خواهد بکند تا ما ببینیم. خدای قدوس اسرائیل نقشۀ خود را عملی کند تا ما بدانیم که منظورش چیست؟» ۲۰وای بحال شما که خوب را بد و بد را خوب، روشنی را تاریکی و تاریکی را روشنی و شیرین را تلخ و تلخ را شیرین می‌دانید. ۲۱بدا بحال شما که خود را عاقل می‌پندارید و خود را دانا نشان می‌دهید. ۲۲وای بحال تان که در شرابخوری ماهرید و طرز مخلوط کردن آنرا می‌دانید. ۲۳مردم رشوت خور را بیگناه می‌شمارید و حق اشخاص نیک را تلف می‌کنید.

تهاجم بیگانگان پیشگوئی می‌شود

۲۴همانطوریکه شعلۀ آتش کاه و علف خشک را می‌سوزاند، ریشه‌های این مردم هم گنده می‌شوند و شگوفه‌های شان در خاک می‌ریزند، زیرا احکام خداوند قادر مطلق را رد کرده و کلام قدوس اسرائیل را خوار شمرده‌اند. ۲۵بنابران، خداوند بر قوم برگزیدۀ خود خشمگین است و دست خود را برای مجازات آن‌ها باز کرده است. کوهها می‌لرزند و اجساد مردم مانند کثافت در جاده‌ها افگنده می‌شوند، ولی بازهم خشم و غضب خدا پایان نمی‌یابد و از مجازات آن‌ها دست نمی‌کشد.

۲۶-۲۷خداوند اقوام کشورهای دوردست را فرا می‌خواند و به مردم سراسر روی زمین اعلام می‌کند که بیایند و آن‌ها بدون آنکه در راه خسته شوند و یا پای شان بلغزد، بی‌درنگ و فوراً به اورشلیم می‌رسند. ۲۸تیر شان تیز و در کمان آماده است. سُم اسپهای شان مانند سنگ خارا سخت است و ارابه‌های عراده‌های شان مثل تُندباد تیز‌اند. ۲۹مانند شیر ژیان می‌غرند و بر سر شکار فرود می‌آیند و آنرا با خود به جائی می‌برند که امکان رهائی برایش نمی‌باشد. ۳۰در آن روز، آن مردم مثل بحر خروشان بر سر آن‌ها می‌غرند، سراسر این سرزمین را تاریکی و مصیبت فرا می‌گیرد و روشنی آسمان در پس پردۀ غلیظ ابر محو می‌شود.

فصل ششم

خداوند اشعیا را برای رسالت فرامی‌خواند

۱در همان سالی که عزیای پادشاه وفات کرد، خداوند را دیدم که بر یک تخت عالی و با شکوه نشسته و دامن قبای او عبادتگاه او را پُر کرده بود. ۲بالای سر او جانورانی ایستاده بودند و هر کدام شش بال داشت. با دو بال روی خود را می‌پوشانید، با دوبال پاهای خود را و با دو بال دیگر پرواز می‌کرد. ۳آن‌ها به نوبت سرود می‌خواندند و به یکدیگر می‌گفتند: «قدوس، قدوس، قدوس، خداوند قادر مطلق! جلال او تمام روی زمین را فرا گرفته است.»

۴آواز سرود آن‌ها اساس عبادتگاه را به لرزه آورد و عبادتگاه از دود پُر شد. ۵آنگاه من گفتم: «وا بحال من که هلاک شدم، زیرا شخص ناپاک هستم و در بین مردمی که لبهای ناپاک دارند زندگی می‌کنم. اما چشمان من پادشاه را که خداوند قادر مطلق است دیده‌اند!»

۶بعد یکی از آن جانوران بسوی من پرواز کرد و با انبوری که در دست داشت، یک زغال افروخته را از قربانگاه برداشت ۷و با آن دهان مرا لمس کرد و گفت: «چون این زغال افروخته لبهایت را لمس کرد خطاهایت بخشیده شد و از گناه پاک شدی.» ۸آنگاه صدای خداوند را شنیدم که فرمود: «چه کسی را بفرستم؟ کیست که پیام ما را به مردم برساند؟» من جواب دادم: «من حاضرم، مرا بفرست!» ۹خداوند فرمود: «برو این پیام را به مردم برسان: «شما هرقدر بیشتر بشنوید، کمتر می‌فهمید و هر قدر زیادتر ببینید، کمتر درک می‌کنید.» ۱۰ذهن این مردم را کُند ساز؛ گوشهای شان را سنگین کن و چشمهای شان را ببند، مبادا با چشمان خود ببینند، با گوشهای خود بشنوند و با دماغ خود بفهمند و بسوی من برگردند و شفا یابند.» ۱۱من گفتم: «خداوندا، تا چه وقت؟» او فرمود: «تا زمانی که شهرهای شان ویران و از سکنه خالی شوند و خانه‌های مردم و سرزمین شان بکلی خراب گردد. ۱۲من آن‌ها را به کشورهای دوردست می‌فرستم و سرزمین شان را از مردم خالی و متروک می‌سازم. ۱۳حتی اگر یک دهم آن‌ها باقی بمانند، آن عده هم در آتش تلف می‌شوند. این مردم مانند بلوط و چنار‌اند که چون قطع شود، کُنده‌اش باقی می‌ماند و دوباره نمو می‌کند.» (کُنده از آغاز نو قوم برگزیدۀ خدا نمایندگی می‌کند.)

فصل هفتم

پیام خداوند به آحاز پادشاه

۱در دوران آحاز (پسر یوتام و نواسۀ عُزیا) که پادشاه یهودا بود، رزین پادشاه سوریه و فقح (پسر رِملیا) پادشاه اسرائیل به اورشلیم حمله کردند، اما نتوانستند آنرا فتح کنند. ۲وقتی خبر به پادشاه یهودا رسید که لشکر سوریه به اتفاق اردوی اسرائیل به جنگ یهودا آمده‌اند، دل پادشاه و مردم او مثل درختان جنگل که در اثر باد می‌لرزند به لرزه درآمد.

۳آنگاه خداوند به اشعیا فرمود: «تو با پسرت شاریاشوب به ملاقات آحاز برو. او را در جادۀ رختشویها، در انتهای کاریز حوض بالائی می‌یابی. ۴به او بگو آماده و آرام باشد، دل قوی دارد و نترسد، زیرا آتش خشم رزین و فقح مثل دودی است که از شعلۀ دو مشعل بر‌می‌خیزد. ۵سوریه و اسرائیل همدست شده و علیه یهودا شورش کرده‌اند ۶و تصمیم گرفته‌اند که به جنگ یهودا بروند. اورشلیم را محاصره و تسخیر کنند و پسر تبئیل را پادشاه آنجا سازند.

۷اما من، خداوند می‌گویم که این کار عملی نمی‌شود و صورت نمی‌گیرد. ۸چرا؟ آیا سوریه قویتر از پایتخت خود، دمشق نیست و دمشق زور رزین پادشاه را ندارد؟ پادشاهی اسرائیل بعد از شصت و پنج سال سقوط می‌کند. ۹همچنین اسرائیل نیرومندتر از پایتختش سامره نیست و سامره قدرت فقح پادشاه را ندارد. اگر ایمان نداشته باشید دوام نخواهید کرد.»

۱۰سپس خداوند پیام دیگری برای آحاز فرستاد و گفت: ۱۱«از خداوند، خدایت علامتی بخواه، خواه از اعماق زمین باشد یا از بالاترین آسمان‌ها.» ۱۲آحاز گفت: «من به علامت ضرورت ندارم و نمی‌خواهم خداوند را امتحان کنم.» ۱۳در جواب این حرف او اشعیا گفت: «ای خاندان داود بشنوید! آیا کافی نیست که مردم را از خود بیزار کردید و حالا می‌خواهید خدا را هم از خود بیزار کنید؟ ۱۴پس در این صورت خداوند خودش علامتی به شما می‌دهد و آن اینست که باکره‌ای حامله شده پسری بدنیا می‌آورد و او را عِمانوئیل (یعنی خدا با ما است) می‌نامد. ۱۵-۱۶پیش از آنکه خوب و بد را از هم تشخیص بدهد، مسکه و شیر فراوان می‌شوند و کشورهای این دو پادشاه که شما اینقدر از او می‌ترسید متروک می‌گردند. ۱۷خداوند بر سر شما و مردم و خاندان پدر تان چنان بلائی را می‌آورد که از زمانی که سلطنت اسرائیل از یهودا جدا شد، تا حال نظیرش دیده نشده باشد.

۱۸روزی می‌رسد که بفرمان خداوند لشکر مصری از دورترین سواحل دریای نیل مثل مگس بر شما هجوم می‌آورد و به عساکر آشوری امر می‌کند که مانند زنبور بر شما حمله نمایند. ۱۹آن‌ها می‌آیند و در وادیها، مغاره‌ها، در بین بوته‌های خاردار و چراگاهها جاگزین می‌شوند. ۲۰در آن روز، خداوند پادشاه آشور را از آن طرف دریای فرات می‌فرستد و او شما را خوار و رسوا می‌سازد. ۲۱در آن روز هیچ کسی اضافه تر از یک گاو و دو گوسفند نمی‌داشته باشد. ۲۲با اینهم شیری که به‌دست می‌آورد خیلی فراوان خواهد بود. آن عدۀ کمی از کسانی که زنده مانده‌اند مسکه و عسل فراوان می‌خورند. ۲۳در آن روز تاکستان‌های آباد و پُرثمر به زمینهای خشک و خارزار تبدیل می‌شوند. ۲۴مردم با تیر و کمان به آنجا می‌روند، زیرا تمام آن کشور یک زمین بائر و پر از خار می‌شود. ۲۵در دامنه‌های کوهها که زمانی سرسبز و شاداب بودند خار و خس می‌روید و همه پایمال گاو و گوسفند می‌گردند.»

فصل هشتم

پسر اشعیا، علامت تسخیر آشوریان

۱خداوند به من فرمود: «یک لوحۀ بزرگ را بگیر و بر آن بنویس: «مهیر شَلال حاش بَز.» (عجله کنید، مال تان تاراج می‌شود.) ۲من اوریای کاهن و زِکَریای پسر یَبَرکیا را که اشخاص صادق هستند فراخواندم که هنگام نوشتن حاضر باشند و شهادت بدهند که من آنرا نوشته‌ام. ۳من با همسر خود که چون زن نبی بود، همبستر شدم و او حامله شد. پس از چندی پسری بدنیا آورد و خداوند فرمود که او را «مهیر شَلال حاش بَز» بنامم. ۴پیش از آنکه آن کودک بتواند «پدر» و «مادر» بگوید، پادشاه آشور به دمشق و سامره حمله کرده مال و دارائی آن‌ها را تاراج می‌کنند.»

۵بار دیگر خداوند به من فرمود: ۶«چون این مردم آب‌های شیلوه را که به آرامی جاری است خوار شمردند و از رزین و پسر رِملیا خوش هستند، ۷-۸بنابران، من پادشاه آشور را با تمام قوای او برای حمله به اینجا می‌فرستم و آن‌ها مانند دریای فرات که لبریز می‌شود و طغیان می‌کند، بر یهودا هجوم می‌آورند و سراسر آن سرزمین را پُر می‌کنند.» خدا با ما است! بالهای پهن او از کشور حمایت می‌نماید.

۹ای مردمان، یکجا جمع شوید و بترسید. شما ای کشورهای دوردست، با ترس آماده باشید. آماده باشید و بترسید. ۱۰با هم مشوره کنید و تصمیم بگیرید، اما بدانید که موفق نمی‌شوید. هرچه می‌خواهید بگوئید، ولی فایده ندارد، زیرا که خدا با ما است.

۱۱خداوند به تأکید امر کرد به راهی که مردم در پیش گرفته‌اند نروم و فرمود: ۱۲«در نقشه و دسیسۀ مردم شرکت نکنید و از چیزی که آن‌ها می‌ترسند شما نباید بترسید. ۱۳بخاطر داشته باشید که من، خداوند قادر مطلق، خدای مقدس هستم و شما باید از من بترسید و وحشت کنید. ۱۴من پناهگاه هستم، اما برای مردم یهودا و اسرائیل سنگِ مُصادِم می‌باشم که وقتی بر آن پا نهند می‌لغزند و دامی هستم برای گرفتاری ساکنین اورشلیم. ۱۵بسیاری از آن‌ها لغزش می‌خورند، می‌افتند، پایمال می‌گردند و بعضی در دام افتاده گرفتار می‌شوند.»

شاگردان اشعیا

۱۶ای شاگردان من، طریقی را که خداوند به من نشان داده است، حفظ کنید. ۱۷گرچه خداوند، خود را از قوم یعقوب پنهان کرده است، اما من به خداوند توکل می‌کنم و به او امید دارم. ۱۸من و فرزندانی که خداوند به من داده است، از طرف خداوند قادر مطلق که جایگاهش در کوه سهیون است، برای قوم اسرائیل علامت و نشانه می‌باشیم.

۱۹مردم به شما می‌گویند که با فالبینان و جادوگران که وِرد می‌خوانند، مشوره کنید و می‌پرسند: «آیا مردم از خدایان خود مشوره نخواهند؟ مردم باید از ارواح بخاطر زنده‌ها مشورت و راهنمائی بطلبند.» ۲۰به کلام و احکام خدا توجه کنید. اگر موافق این کلام حرف نزنند، پس برای شان روشنایی نیست.

۲۱مردم آواره و سرگردان می‌شوند و در ناامیدی، گرسنگی و تشنگی بسر می‌برند. سپس وقتیکه گرسنه شوند، از روی خشم، پادشاه و خدای خود را نفرین می‌کنند و به آسمان می‌نگرند، ۲۲به زمین نگاه می‌کنند، اما فقط سختی و تاریکی و پریشانی را می‌بینند و به سوی تاریکی مطلق رانده می‌شوند.

فصل نهم

سلطنت عادلانۀ پادشاه آینده

۱اما برای کسانی که در سختی و تنگی هستند، این تاریکی همیشه باقی نمی‌ماند. خدا در گذشته قبایل زبولون و نفتالی را خوار و ذلیل ساخته بود، اما در آینده به همین سرزمین از بحر مدیترانه تا آن طرف دریای اُردن و حتی تا خود جلیل که بیگانگان در آن زندگی می‌کنند، جلال و شکوه می‌آورد.

۲قومی که در تاریکی راه می‌رفتند، نور عظیمی را می‌بینند و بر کسانی که در سرزمین تاریک بسر می‌بردند، روشنی می‌تابد.

۳خداوندا، تو به خوشی قوم افزودی و به آن‌ها سُرُور و شادمانی بخشیدی. آن‌ها مثل کسانی که محصول خود را درو می‌کنند و مانند آنهائی که غنایم را بین خود تقسیم می‌نمایند، در حضور تو سرمستِ خوشی هستند.

۴زیرا یوغ را از گردن و بار را از دوش شان برداشتی و مثلیکه در گذشته مدیان را شکست دادی، تجاوزگران را هم مغلوب کردی. ۵تمام سلاح و البسۀ جنگجویان به خون آغشته می‌شوند و در آتش می‌سوزند.

۶زیرا فرزندی برای ما متولد شده و پسری برای ما بخشیده شده است. به او قدرت و اختیار داده شده است. نام او «مشاور عجیب»، «خدای قادر»، «پدر جاودانی» و «سلطان سلامتی» می‌باشد.

۷بر تخت سلطنت داود می‌نشیند. قدرت و اختیار او روزافزون بوده تا ابد پادشاهی می‌کند. پایۀ سلطنتش بر عدل و انصاف استوار بوده و پادشاهی سلامتی او انتهائی نخواهد داشت.

رضای خداوند قادر مطلق چنین است و همین کار را انجام می‌دهد.

مردم متکبر و ظالم محاکمه می‌شوند

۸خداوند تمام قوم اسرائیل را که اولادۀ یعقوب هستند، به جزا می‌رساند. ۹همۀ مردم اسرائیل، هر کسی که در سامره زندگی می‌کند، می‌داند که او این کار را کرده است، زیرا این مردم، مغرور و متکبر شده‌اند. ۱۰می‌گویند: «خشت‌های خانه ریخته‌اند، اما ما آن‌ها را با سنگهای تراشیده دوباره آباد می‌کنیم. تیرهای چوب چنار که شکسته‌اند، به عوض آن‌ها تیرهای سرو به‌کار می‌بریم.» ۱۱بنابران، خداوند دشمنان را علیه آن‌ها می‌فرستد. ۱۲او مردم سوریه را از شرق و فلسطینی‌ها را از غرب می‌فرستد تا اسرائیل را به کام خود فروبرند. با اینهم خشم او فرو ننشسته و دست او هنوز هم برای مجازات آن‌ها بالا است.

۱۳با اینکه خدا هنوز هم بر آن‌ها خشمگین است، توبه نمی‌کنند و خدای قادر مطلق را نمی‌جویند. ۱۴لهذا، خداوند در یک روز مردم اسرائیل و رهبران شان را مجازات می‌کند و سَر و دُم آن‌ها را می‌بُرد. ۱۵مو‌سفیدان و اشراف شان سر و انبیائی که به مردم تعلیم غلط دهند، دُم آن‌ها هستند. ۱۶رهبران شان آن‌ها را گمراه ساخته و به راه تباهی برده‌اند. ۱۷بنابران، خداوند بر جوانان آن‌ها رحم نکرد و یتیمان و بیوه زنان شان را هم جزا داد. با اینهم خشم او فرو ننشسته و دست او هنوز هم برای مجازات آن‌ها بالا است.

۱۸شرارت این مردم مثل آتش همه چیز را می‌سوزاند و خار و خس را از بین می‌برد. ۱۹خداوند قادر مطلق خشمگین است و آتش خشم او سراسر آن سرزمین را می‌سوزاند. از مردم بحیث هیزم کار می‌گیرد و هیچ کسی در امان نمی‌ماند. ۲۰مردم به هر طرف دست می‌اندازند و هرچه به‌دست آورند می‌خورند، اما سیر نمی‌شوند و از شدت گرسنگی حتی گوشت اطفال خود را می‌خورند. ۲۱قبیلۀ منسی و قبیلۀ افرایم به یکدیگر حمله می‌کنند و هر دو متفق شده علیه یهودا بر‌می‌خیزند. با اینهم قهر خدا فرو ننشسته و دست او هنوز هم برای مجازات مردم دراز است.

فصل دهم

۱-۲وای بحال شما که قوانین غیرعادلانه وضع می‌کنید تا فقیران را از حق شان محروم سازید. بر بیوه زنان و یتیمان قوم من ظلم می‌نمائید و مال آن‌ها را غارت می‌کنید. ۳پس در روز باز خواست چه می‌کنید و وقتیکه خداوند از جاهای دوردست بر سر شما مصیبت را بیاورد از چه کسی کمک می‌طلبید؟ دارائی و ثروت تان را در کجا پنهان می‌کنید؟ ۴در آن روز یا در جنگ کشته می‌شوید و یا دشمنان، شما را به اسارت می‌برند. با اینهم خشم او فرو ننشسته و دست او هنوز هم برای مجازات آن‌ها بالا است.

پادشاه آشور، وسیله‌ای در دست خدا

۵خداوند می‌فرماید: «از آشور مانند چوبِ سرزنش برای مجازات آنهائی که بالای شان قهر هستم، کار می‌گیرم. ۶مردم آشور را علیه این قوم منافق و آنهائی که مورد خشم من قرار گرفته‌اند، می‌فرستم تا اموال شان را غارت کنند و خود شان را مانند گِل و لای به زیر پاهای خود لگدمال نمایند.» ۷اما پادشاه آشور نقشۀ ظالمانۀ دیگری در سر می‌داشته باشد و می‌خواهد اقوام زیادی را نابود کند. ۸می‌گوید: «هر کدام از قوماندان‌های من یک پادشاه است. ۹شهرهای کرکمیش، کلنو، حمات و اَرفاد را فتح کردم سامره و دمشق هم مغلوب شدند. ۱۰کشورهائی را که بیشتر از اورشلیم و سامره بت داشتند، تسخیر نمودم. ۱۱من همانطوریکه سامره را با تمام بتهایش از بین بردم، اورشلیم را هم با بتهایش نابود می‌کنم.»

۱۲بعد از آنکه خداوند کارهای خود را در کوه سهیون و اورشلیم تمام کرد، آنگاه به مجازات پادشاه مغرور و خود خواه آشور می‌پردازد. ۱۳زیرا پادشاه آشور لاف می‌زند و می‌گوید: «من با زور بازو و دانش و حکمت خود در جنگها پیروز شدم. سرحدات کشورها را برداشتم، خزانه های شان را تاراج کردم و پادشاهان شان را سرکوب نمودم. ۱۴کشورهای جهان برای من مانند آشیانۀ پرندگان بودند و مثلیکه مردم تخمها را از آشیانه جمع می‌کنند، من خزانه‌های شان را خالی کردم. هیچ کسی جرأت نکرد بالی تکان بدهد یا دهان باز کند و حرفی بزند.»

۱۵اما خداوند می‌فرماید: «آیا قدرت تبر از چوب‌شکن بیشتر است؟ آیا اره خود را داناتر از نجار می‌داند؟ انسان عصا را بلند می‌کند نه عصا انسان را.» ۱۶بنابران، خداوند قادر مطلق جنگجویان آشور را به مرض کشنده مبتلا می‌سازد و آتشی را روشن کرده آن‌ها را به تدریج از بین می‌برد. ۱۷نور اسرائیل به آتش سوزان تبدیل می‌شود و با شعلۀ غضب قدوس اسرائیل همه چیز را در یک روز مانند خس و خار می‌سوزاند. ۱۸جنگلهای سرسبز و زمینهای حاصلخیز شان را نابود می‌کند و مانند یک بیمار جسم و روح آن‌ها تباه می‌شوند. ۱۹درختان جنگل آنقدرکم می‌شوند که حتی یک طفل می‌تواند آن‌ها را بشمارد.

بازماندگان توبه‌گار اسرائیل

۲۰در آن روز کسانی که در اسرائیل باقی مانده‌اند و نجات‌یافتگان خاندان یعقوب، دیگر به کشوری که بر آن‌ها ظلم کرده بود اتکاء نمی‌کنند، بلکه تکیه‌گاه شان خداوند بوده با وفاداری بر قدوس اسرائیل توکل می‌نمایند. ۲۱آن‌ها بسوی خدای قادر مطلق بر‌می‌گردند. ۲۲هرچند قوم اسرائیل مثل ریگ دریا بیشمار باشد، تنها عدۀ کمی از آن‌ها باقی مانده و به وطن خود بازگشت می‌کنند، زیرا نابودی و مجازات عادلانه‌ای را که سزاوارند در انتظار شان می‌باشد. ۲۳خداوند، خدای قادر مطلق طوریکه مقدر فرموده است تمام زمین را ویران می‌کند.

۲۴خداوند، خدای قادر مطلق می‌فرماید: «ای قوم برگزیدۀ من که در سهیون سکونت می‌کنید، از آشوریان که اگر مثل مصریان بر شما ظلم کنند، نترسید، ۲۵زیرا پس از مدتی خشم من که برای نابودی شما افروخته شده بود فرومی نشیند و آن‌ها مورد قهر و غضب من قرار می‌گیرند. ۲۶من، خداوند قادر مطلق، طوریکه مدیان را در کنار صخرۀ غراب جزا دادم، آن‌ها را هم مجازات می‌کنم. ۲۷در آن روز بار مصیبت را از دوش تان و یوغ اسارت را از گردن تان بر‌می‌دارم.»

۲۸لشکر دشمن به شهرعیات داخل شدند و از مجرون عبور نموده تجهیزات و لوازم خود را در مِکماش گذاشتند. ۲۹از گذرگاه گذشتند و شب را در جبعه بسر بردند. مردم شهر رامه در ترس و هراس‌اند و اهالی جبعه، شهر شائول، فرار کردند. ۳۰ای مردم جَلیم، فریاد برآورید! ای باشندگان لیشه و ای اهالی مسکین عناتوت بشنوید! ۳۱مردم مَدمینه فراری شدند و ساکنین جیبیم از ترس جان گریختند. ۳۲در همین روز دشمنان در نوب توقف می‌کنند. آن‌ها مشت خود را گره کرده بسوی اورشلیم که بر کوه سهیون قرار دارد، تکان می‌دهند.

۳۳-۳۴اما خداوند قادر مطلق، مثلیکه چوب‌شکن شاخه‌های درختان بزرگ و بلند لبنان را قطع می‌کند و بر زمین می‌ریزد، آن‌ها را هم با مغرورترین کسان شان با یک ضربه ریشه کن می‌کند و خوار و ذلیل می‌سازد.

فصل یازدهم

شاخه‌ای از خاندان یسی

۱شاخه‌ای از تنۀ درخت خانوادۀ یسی جوانه می‌زند و از ریشۀ آن نهالی نمو می‌کند.

۲روح خداوند که روح حکمت و دانش، روح مشورت و قدرت و روح معرفت و ترس از خداوند است، بر او قرار می‌گیرد.

۳تمام خوشی او ترس و اطاعت از خداوند می‌باشد. او مطابق آنچه که چشمش می‌بیند و گوشش می‌شنود داوری نمی‌کند.

۴بلکه بر اساس عدالت به داد مردمان فقیر و حلیم می‌رسد و اشخاص شریر را که بر آن‌ها ظلم می‌کنند، جزا می‌دهد ۵و با انصاف و راستی حکومت می‌نماید.

۶در دوران حکومت او گرگ با بره زندگی می‌کند، پلنگ در کنار بزغاله می‌خوابد، گوساله با شیر قدم می‌زند و طفل کوچکی آن‌ها را می‌راند.

۷گاو و خرس یکجا می‌چرند، چوچه‌های شان در کنار هم می‌خوابند و شیر مثل گاو علف می‌خورد.

۸طفل شیرخوار در غار مار بازی می‌کند، طفلی که از شیر جدا شده باشد دست خود را در لانۀ اژدها می‌برد.

۹در کوه مقدس خدا به هیچ کسی ضرر و صدمه‌ای نمی‌رسد، زیرا همان طوریکه بحر از آب پُر است، روی زمین هم پُر از معرفت خداوند می‌شود.

بازگشت باقیماندگان اسرائیل و یهودا

۱۰روزی می آید که پادشاه نو ظهوری از خاندان یسی عَلَمی برای تمام قوم‌ها خواهد بود. مردم به شهر پُرشکوه او جمع می‌شوند و او را تجلیل می‌کنند. ۱۱در آن روز خداوند بار دیگر دست خود را دراز می‌کند و باقیماندۀ قوم برگزیدۀ خود را از کشورهای آشور، مصر، سودان، حبشه، عیلام، بابل، شِنعار، حمات و سواحل و جزیره‌ها باز می‌آورد. ۱۲او عَلَمی را در بین قوم‌ها بر‌می‌افرازد و پراگنده شدگان اسرائیل و یهودا را از هر گوشه و کنار روی زمین جمع می‌کند. ۱۳کینه و دشمنی که بین اسرائیل و یهودا بود از بین می‌رود و جنگ و خصومت بین آندو وجود نمی‌داشته باشد، ۱۴بلکه هر دو متفق شده بر فلسطینی‌ها که در غرب هستند حمله می‌برند، مال و دارائی مردمانی را که در شرق زندگی می‌کنند به تاراج می‌برند، مردم ادوم و موآب را مغلوب می‌کنند و عمونیان را مُطیع خود می‌سازند. ۱۵خداوند خلیج دریای مصر را خشک می‌سازد و دست خود را بر دریای فرات دراز کرده با باد سوزان آنرا به هفت جویبار تقسیم می‌کند. ۱۶برای بازماندگان قوم او در آشور شاهراهی خواهند بود تا آن‌ها مثل اجداد خود که از مصر خارج شدند، به وطن خود برگردند.

فصل دوازدهم

سرود حمد و سپاسگزاری

۱در آن روز مردم این سرود را می‌خوانند:

«خداوندا، از تو شکرگزارم، زیرا بر من خشمگین بودی، ولی دیگر قهر نیستی، بلکه مرا تسلی می‌دهی. ۲خداوند به یقین نجات بخشای من است. به او توکل می‌کنم و دیگر نمی‌ترسم. خداوند به من نیرو و قدرت می‌بخشد و نجاتم می‌دهد. ۳همانطوریکه آب صاف و تازه به انسان سُرُور و نشاط می‌بخشد، قوم برگزیدۀ او هم وقتیکه نجات می‌یابند خوشی می‌کنند.»

۴در آن روز می‌سرایند:

«از خداوند سپاسگزار باشید و نام او را تجلیل کنید. کارهای او را برای مردم جهان اعلام نمائید و بگوئید که نام او متعال است. ۵سرود حمد خداوند را بسرائید، زیرا کارهای باشکوهی انجام داده است. بگذارید تمام مردم روی زمین بدانند. ۶ای ساکنین سهیون، با صدای بلند فریاد برآورید و سرود خوشی را سردهید، زیرا خدای با عظمت و مقدس اسرائیل در بین قوم برگزیدۀ خود حضور دارد.»

فصل سیزدهم

سقوط بابل

۱این پیامی است راجع به بابل که از جانب خدا برای اشعیا، پسر آموص رسید.

۲بر یک تپۀ خشک بیرق جنگ را برافرازید. به سپاهیان اشاره کنید که به دروازه‌های اشراف بابل حمله ببرند. ۳خداوند خودش سپاه مقدس و شجاع و فداکار خود را مأمور کرده است تا کسانی را که مورد غضب او قرار گرفته‌اند جزا بدهند. ۴به صدائی که از کوهها می‌آید، گوش بدهید. این صدا، صدای گروه بزرگ مردم و آواز اقوام و ممالک می‌باشد که یکجا جمع می‌شوند. خداوند قادر مطلق لشکر خود را برای جنگ آماده می‌کند. ۵آن‌ها از کشورهای دوردست و از آخرین نقطۀ زمین آمده‌اند تا با سلاح غضب خداوند تمام روی زمین را ویران کنند.

۶شیون و ناله کنید، زیرا روز خداوند نزدیک است و آن روزی است که قادر متعال همه را هلاک می‌کند. ۷دستهای همگی سست می‌شوند و دلهای مردم آب می‌گردند. ۸همه به وحشت می‌افتند و مثل زنی که به درد زایمان مبتلا باشد، درد می‌کشند. به یکدیگر می‌بینند و از دیدن روی شرمندۀ یکدیگر حیرت می‌کنند. ۹روز وحشتناکِ خشم و غضب خداوند فرا می‌رسد، زمین را خراب و گناهکاران را از روی آن محو می‌کند. ۱۰ستارگان آسمان و منظومه‌های آن نور نخواهند داشت. آفتاب هنگام طلوع تاریک می‌شود و مهتاب روشنایی نخواهد داشت.

۱۱خداوند می‌فرماید: «من جهان را بخاطر بدی‌هایش جزا می‌دهم و بدکاران را به سبب خطاهای شان مجازات می‌کنم. به غرور و تکبر مردم خاتمه می‌دهم و اشخاص ظالم را خوار و ذلیل می‌سازم. ۱۲مردم را از زر خالص و انسان را از طلای اوفیر کمیاب‌تر می‌کنم. ۱۳در آن روز از شدت خشم من آسمان‌ها به لرزه می‌آیند، زمین از جای خود تکان می‌خورد. ۱۴بیگانگانی که در بابل زندگی می‌کنند، مانند آهوان رمیده و گوسفندانی که پراگنده شده باشند، می‌گریزند و به وطن خود بر‌می‌گردند. ۱۵هر کسی که دیده شود و گرفتار گردد با شمشیر بقتل می‌رسد. ۱۶کودکان آن‌ها در برابر چشمان شان بر زمین کوبیده می‌شوند. خانه‌های شان غارت و زنان شان بی‌عفت می‌گردند.

۱۷من مادی ها را که به کشتنِ مردم زیادتر از نقره و طلا علاقه دارند، علیه آن‌ها می‌شورانم. ۱۸با تیر و کمان خود جوانان شان را به خاک می‌افگنند و حتی بر نوزادان و کودکان شان هم رحم نمی‌کنند. ۱۹خداوند بابل را که مجللترین کشورهای دنیا و زینت فخر کلدانیان است، مثل سدوم و عموره با خاک برابر می‌کند. ۲۰از سکنه خالی می‌شود و تا سالهای زیادی کسی در آن سکونت نمی‌کند. حتی عربهای کوچی هم در آنجا خیمه نمی‌زنند و چوپانها گلۀ خود را نمی‌چرانند، ۲۱بلکه حیوانات وحشی در آنجا زندگی می‌کنند، خانه‌های شان لانۀ بومها و شترمرغها می‌شود و بُزهای وحشی در آن جست و خیز می‌زنند. ۲۲گرگها و شغالها از برجهای قصرهای زیبای شان قوله می‌کشند. زمان نابودی بابل نزدیک و عمر آن کوتاه است.»

فصل چهاردهم

بازگشت اسرائیل از تبعید

۱خداوند بر قوم اسرائیل مهربان می‌شود و آن‌ها را دوباره بر‌می‌گزیند و به وطن شان باز می‌گرداند. بیگانگان هم با آن‌ها در آن سرزمین زندگی می‌کنند. ۲بسیاری از کشورها در بازگشت قوم اسرائیل به آن‌ها کمک می‌کنند. بنی اسرائیل در آن سرزمینی که خداوند به آن‌ها داده است زن و مرد اقوام دیگر را به غلامی می‌گیرند و کسانی که قوم اسرائیل را به اسارت برده بودند، خود شان اسیر آن‌ها می‌شوند. و اقوامی که بر مردم اسرائیل با زور و جبر حکومت می‌کردند، خود آن‌ها فرمانبردار شان می‌گردند.

سقوط سلطنت بابل

۳وقتی خداوند قوم خود را از درد و رنج و روزگارِ سختِ غلامی آسوده کند، ۴آنوقت آن‌ها به طعنه به پادشاه بابل می‌گویند:

«ای پادشاه ظالم بابل، بالاخره نابود شدی و جور و ستم تو به پایان رسید. ۵خداوند به قدرت تو خاتمه داد و از تخت سلطنت سرنگونت کرد. ۶تو با خشم و غضب همیشه به مردم آزار می‌رساندی و با ظلم و ستم بر آن‌ها حکومت می‌کردی. ۷حالا همۀ مردم روی زمین آسوده و آرام شده‌اند و از خوشی سرود می‌خوانند. ۸درختان صنوبر و سروهای لبنان بخاطر سقوط تو شادمانی می‌کنند و می‌گویند: «چون تو سقوط کرده‌ای، دیگر کسی نیست که ما را قطع کند.»

۹دنیای مردگان برای پذیرائی تو آماده است. ارواح حکمرانان و پادشاهان روی زمین از تختهای خود بر‌می‌خیزند و به استقبال تو می‌شتابند. ۱۰آن‌ها به تو می‌گویند: «تو هم مثل ما ناتوان شدی و با ما فرقی نداری. ۱۱جلال و شکوه تو به جهنم رفته است و آواز چنگ تو دیگر به گوش نمی‌رسد. حالا کرمها تشک و مورچه‌ها لحاف تو است.»

۱۲ای ستارۀ درخشان صبح، چطور از آسمان افتادی! تو که بر اقوام مقتدر جهان پیروز بودی، چگونه سقوط کردی! ۱۳در دلت می‌گفتی: «من به آسمان بالا می‌روم و تخت شاهی خود را بالای ستارگان خدا برقرار می‌سازم و بر فراز کوهی در شمال که جای اجتماع خدایان است می‌نشینم. ۱۴بالای ابر‌ها می‌روم و مثل خدای قادر مطلق می‌شوم.» ۱۵اما بر عکس، تو در قعر زمین که دنیای مردگان است سرنگون شدی.

۱۶مردگان وقتی ترا ببینند حیران می‌شوند، در فکر فرومی روند و می‌پرسند: «آیا این مرد همان کسی نیست که زمین را تکان می‌داد و پادشاهان جهان از ترس او می‌لرزیدند؟ ۱۷آیا او نبود که دنیا را به بیابان تبدیل کرد و شهرها را با خاک یکسان ساخت؟ اسیران را آزاد نمی‌کرد و اجازه نمی‌داد که به خانه‌های خود بروند.» ۱۸پادشاهان جهان در مقبره‌های مجلل آرمیده‌اند، ۱۹اما تو از قبرت بیرون افگنده می‌شوی و جنازه‌ات مانند شاخۀ پوسیده می‌گندد، با اجساد کشته‌شدگانِ جنگ پوشیده شده در گودالهای سنگی انداخته می‌شود و پایمال می‌گردد. ۲۰چون تو کشورت را ویران کردی و قوم خود را کشتی، بنابران، نسلی از تو باقی نمی‌ماند و مردم از فامیل شریران هیچ کسی را بیاد نمی‌آورند. ۲۱پسرانت بخاطر گناهان اجداد شان کشته می‌شوند و دیگر نمی‌توانند به روی زمین سلطنت کنند یا شهرها در آن بسازند.»

۲۲خداوند قادر مطلق می‌فرماید: «من علیه بابل بر‌می‌خیزم و آنرا با خاک یکسان می‌کنم نام بابل، بازماندگان و نسل مردم آنرا از بین می‌برم. ۲۳بابل را جایگاه خارپشت ها می‌سازم، آنرا به جبه زار تبدیل می‌نمایم و با جاروی نابودی جارویش می‌کنم.»

پیشگوئی در بارۀ سقوط آشور

۲۴خداوند قادر مطلق قسم خورده می‌فرماید: «آنچه را که اراده و مقدر کرده‌ام حتماً واقع می‌شود. ۲۵من قدرت آشور را در سرزمین اسرائیل درهم می‌شکنم و همه را بر کوههای خود پایمال می‌کنم. یوغ اسارت را از گردن و بار غلامی را از دوش قوم برگزیدۀ خود بر‌می‌دارم. ۲۶دست خود را دراز می‌کنم و تمام اقوام روی زمین را جزا می‌دهم. اینست نقشۀ من در مورد مردم جهان.» ۲۷خداوند قادر مطلق این چنین مقدر فرموده است و هیچ کسی نمی‌تواند آنرا باطل سازد. دست خود را برای مجازات مردم جهان دراز کرده است و کسی قادر نیست که او را بازدارد.

پیشگوئی در بارۀ سقوط فلسطین

۲۸در سالی که آحاز پادشاه وفات کرد، این پیام از جانب خدا نازل شد:

۲۹«ای فلسطینی‌ها، عصائی که شما را می‌زد، شکست. با اینهم شما نباید خوشحال باشید، زیرا اگر ماری بمیرد، مار دیگری بدتر از او بوجود می‌آید و از آن مار هم اژدهای آتشین پیدا می‌شود. ۳۰خداوند از بیچارگان قوم برگزیدۀ خود پاسبانی می‌کند و آن‌ها در چراگاه او با خاطر آسوده بسر می‌برند. اما شما فلسطینی‌ها از قحطی و گرسنگی هلاک می‌شوید و بازماندگان تان هم بقتل می‌رسند. ۳۱ای شهرهای فلسطینی، ناله و شیون کنید و ای فلسطینی‌ها، بترسید، زیرا لشکر با انضباط دشمن که سُم اسپان شان گرد و خاک را به هوا بلند می‌کند، از شمال بسوی شما می‌آید. ۳۲به قاصدانی که از فلسطین می‌آیند چه جواب داده شود؟ به آن‌ها می‌گوئیم که خداوند سهیون را تأسیس کرد و قوم بیچارۀ خود را در آن پناه داد.»

فصل پانزدهم

پیشگوئی در مورد سقوط موآب

۱این است پیام خدا برای موآب:

«شهرهای عار و قیرِ موآب در یک شب ویران می‌شوند. ۲در دیبون مردم موآب به بتخانه‌ها برای عزاداری رفته‌اند و بخاطر نِبو و میدِبا شیون و گریه می‌کنند. همۀ مردم سر و ریش خود را تراشیده ۳لباس ماتم پوشیده‌اند و در کوچه‌ها، سر بامها و چهارراهی ها ناله می‌کنند و اشک می‌ریزند. ۴مردم شهرهای حِشبون و اَلِعالَه هم ناله و گریه را سرداده‌اند و صدای گریۀ شان تا به یاهز به گوش می‌رسد. حتی مردان مسلح موآب هم می‌گریند و از ترس می‌لرزند. ۵دلم برای موآب ناله می‌کند. مردم آن به صوغر و عِجلَت شَلیشه فرار می‌کنند. بعضی از آن‌ها گریه کنان بر فراز لُوحِیت می‌روند و آواز گریۀ آن‌ها بخاطر ویرانی سرزمین شان در طول راه حورونایم شنیده می‌شود. ۶جویهای نِمریم خشک و سبزه‌های کنار آن‌ها پژمرده شده، گیاه از بین رفته و هیچ چیز سبز باقی نمانده است. ۷مردم با مال و اندوختۀ خود از راه وادی بیدها فرار می‌کنند. ۸از تمام سرحدات موآب صدای گریه و شیون شنیده می‌شود و آواز نالۀ مردم تا اَجلایم و بئرایلیم رسیده است. ۹با آنکه آب دریای دیبون از خون سرخ شده است، اما خدا بلاهای بیشتری بر مردم دیبون می‌آورد و آن عده از موابی های هم که فرار کرده و باقی مانده‌اند با دندان و پنجال شیر کشته می‌شوند.

فصل شانزدهم

وضع رقتبار موآب

۱مردم موآب از شهر سالع که در بیابان واقع است، برای پادشاهی که در سهیون سلطنت می‌کند، بره‌ای را بعنوان جزیه می‌فرستند. ۲مانند پرندگان بی‌آشیانه در کنار دریای ارنون آواره شده‌اند. ۳به مردم یهودا می‌گویند: «به ما بگوئید که چه کنیم. در زیر سایۀ شفقت خود در این وضع مشقتبار، از ما حمایت نمائید و ما را پناه بدهید تا به‌دست دشمن گرفتار نشویم. ۴به ما آوارگان اجازه بدهید که در بین شما بمانیم و ما را از خطر دشمنان حفظ کنید.»

بعد از آنکه مردم ظالم و تاراجگر و ستمگار نابود شدند، ۵آنوقت یکی از اولادۀ داود بر تخت سلطنت می‌نشیند. او با عدل و انصاف بر مردم حکومت می‌کند و سلطنت او بر اساس رحمت و راستی استوار خواهد بود.

۶مردم یهودا می‌گویند: «ما در بارۀ موآبیان شنیده‌ایم و می‌دانیم که چقدر مغرور و گستاخ و خودخواه هستند. بخود فخر می‌کنند، اما فخر آن‌ها بیجا است.» ۷مردم موآب بخاطر مصیبت خود ناله می‌کنند و بیاد غذای خوبی که در قیرحارَس می‌خوردند می‌گریند. ۸کشتزارهای حِشبون و تاکستان‌های سِبمه از بین رفته‌اند. تاکهای انگور را حاکمان اقوام بیگانه قطع کرده‌اند. زمانی شاخهای این تاکها تا یعزیر و از بیابان گذشته تا به آن طرف بحیرۀ مُرده می‌رسیدند. ۹حالا من برای یعزیر و تاکستان‌های سِبمه می‌گریم و بخاطر حِشبون و اَلِعالَه اشک می‌ریزم، زیرا میوه و محصول شان تلف شده‌اند. ۱۰مردم آن خوشی و نشاطی را که در فصل درو داشتند، حالا ندارند و در تاکستان‌ها دیگر نغمۀ خوشی شنیده نمی‌شود. دیگر کسی انگور را برای ساختن شراب در زیر پا نمی‌فشرد و آواز خوشی خاموش شده است. ۱۱دل من مانند چنگ برای موآب می‌نالد و بخاطر قیرحارَس غمگین هستم. ۱۲مردم موآب برای دعا به بتخانه‌ها بالا می‌روند و خود را بیفایده خسته می‌سازند، زیرا دعای آن‌ها قبول نمی‌شود.»

۱۳این بود پیامی که خداوند قبلاً در مورد موآب فرستاده بود. ۱۴ولی حالا خداوند می‌فرماید: «بعد از سه سال شوکت و جلال موآب نابود می‌شود. عدۀ کمی از آن‌ها باقی می‌ماند و آن‌ها هم ضعیف و بیچاره خواهد شد.»

فصل هفدهم

پیشگوئی در بارۀ دمشق و یهودا

۱خداوند در مورد دمشق چنین فرموده است: «دمشق از بین می‌رود و با خاک یکسان می‌شود. ۲شهرهای آن برای همیشه متروک می‌شوند. آنجا مسکن و چراگاه گوسفندان بوده کسی آن‌ها را نمی‌ترساند. ۳اسرائیل بی‌دفاع می‌ماند، سلطنت دمشق سقوط می‌کند و بازماندگان سوریه مثل مردم اسرائیل خوار و ذلیل می‌شوند. این کلام خداوند قادر مطلق است.»

۴خداوند، خدای اسرائیل می‌فرماید: «زمانی می‌رسد که عظمت اسرائیل از بین می‌رود و ثروتش تلف شده مردم همه تنگدست و فقیر می‌گردند. ۵مانند کشتزارهای وادی رفائیم می‌شود که پس از درو چیزی در آن بجا نمی‌ماند. ۶از قوم اسرائیل عدۀ کمی باقی می‌ماند و مانند درخت زیتون که وقتی زیتونها تکانده شوند، تنها دو یا سه دانه در شاخهای بلند و چهار یا پنج دانه در شاخهای پُر آن بجا می‌مانند.»

۷در آن روز بسوی خالق خود که قدوس اسرائیل است رو می‌آورند ۸و دیگر به بتهای ساختۀ دست خود، یعنی اَشیریم و قربانگاههای خوشبوئی متکی نمی‌باشند.

۹در آن روز شهرهای مستحکم آن‌ها مثل شهرهای حویان و اموریان که در وقت فرار از دست قوم اسرائیل، از سکنه خالی ماندند، متروک می‌شوند.

۱۰تو ای اسرائیل، خدای نجات بخشای خود را که مثل صخرۀ مستحکم از تو حمایت می‌کند، فراموش کرده‌ای و در عوض درختان را می‌کاری تا در زیر سایۀ آن‌ها خدایان بیگانه را بپرستی. ۱۱حتی اگر در همان روزی که درختان را می‌کاری، آن‌ها سبز شوند و شگوفه کنند، میوه‌ای بار نمی‌آورند و بجای آن اندوه و درد علاج‌ناپذیر نصیب تو می‌شود.

دشمنان سرکوب می‌شوند

۱۲اقوام جهان مانند بحر می‌خروشند و مثل امواج سهمگین بحر می‌غرند ۱۳و همچون سیل خروشان حمله می‌آورند، ولی آن‌ها با عتاب خداوند، مانند کاهی که در برابر باد و مثل غباری که در برابر گِردباد قرار گیرد به جاهای دور فرار می‌کنند. ۱۴هنگام شب ترس و وحشت ایجاد می‌کنند، اما پیش از دمیدن صبح از بین می‌روند. اینست سزای کسانی که کشور ما را تاراج می‌کنند و دارائی و مال ما را به یغما می‌برند.

فصل هجدهم

پیشگوئی در مورد حبشه

۱وای بحال کشوری که در آن طرف دریاهای حبشه است و از آن آواز بادبانهای کشتی شنیده می‌شود. ۲کشوری که نمایندگان خود را ذریعۀ کشتی هائی که از نَی ساخته شده‌اند از طریق دریای نیل می‌فرستد. ای نمایندگان تیزرَو، به کشوری بروید که ذریعۀ دریاها تقسیم شده است. در آنجا قوم قدبلند و نیرومند زندگی می‌کنند و مردمان کشورهای دور و نزدیک از آن‌ها وحشت دارند.

۳ای ساکنین روی زمین بشنوید، به بیرقی که بر فراز کوهها برافراشته می‌شود نگاه کنید و به آواز سرنائی که برای جنگ می‌نوازند، گوش بدهید. ۴خداوند به من این چنین فرمود: «من از جایگاه ملکوتی و در آرامش خود به پائین می‌نگرم. مثل یک روز صاف و گرمای تابستان و مانند غبار شبنم دلپذیر در موسم درو. ۵زیرا پیش از دروِ محصول و بعد از آنکه شگوفه‌ها بتکند و انگور پخته شود، مردم حبشه مثل تاک انگور که شاخه‌هایش را با اره قطع می‌کنند و دور می‌اندازند، از بین می‌روند. ۶آن‌ها طعمۀ پرندگان شکاری و حیوانات وحشی می‌شوند. و از لاشۀ آن‌ها در تابستان پرندگان شکاری و در زمستان حیوانات وحشی خود را تغذیه می‌کنند.»

۷در آن زمان این قوم قدبلند و نیرومند که مردم کشورهای دور و نزدیک از آن‌ها وحشت می‌کنند و کشور شان ذریعۀ دریاها تقسیم شده است، به سهیون که نام خداوند قادر مطلق را بر خود دارد می‌آیند و برای او تحفه و هدیه می‌آورند.

فصل نوزدهم

پیشگوئی در مورد مصر

۱پیامی برای مصر:

خداوند سوار بر یک ابر تیزرَو به مصر می‌آید. بتهای مصر در حضور او می‌لرزند و مردم مصر از ترس ضعف می‌کنند. ۲خداوند می‌فرماید: «من مردم مصر را علیه یکدیگر تحریک می‌کنم تا برادر با برادر، همسایه با همسایه، شهر با شهر و مملکت با مملکت بجنگند. ۳روحیۀ شان را تغییر می‌دهم و نقشه‌های شان را خنثی می‌سازم. آن‌ها برای کمک به بتها متوسل می‌شوند، از فالبینان و جادوگران و ارواح مردگان مشوره می‌خواهند.» ۴خداوند قادر متعال می‌فرماید: «من مصریان را به‌دست یک حاکم ظالم می‌سپارم و پادشاه ستمگری را می‌گمارم تا بر آن‌ها حکومت کند.»

۵آب دریای نیل کم شده به مرور زمان خشک می‌گردد. ۶کانالها را بو می‌گیرد، آب جویها کم می‌شود، نَی و بوریا پژمرده می‌گردند، ۷کشتزارها و علف کنار دریای نیل خشک شده از بین می‌روند و سبزه‌ای باقی نمی‌ماند. ۸ماهیگیرانی که تور و چنگک به دریای نیل می‌اندازند مأیوس و غمگین می‌شوند. ۹بافندگانی که پارچه‌های کتانی می‌بافند ناامید می‌گردند. ۱۰همۀ بافندگانی که از راه بافندگی امرار معیشت می‌کنند متأثر و افسرده می‌شوند.

۱۱حاکمان شهر صوعَن بکلی نادان هستند و مشاوران فرعون به او مشورۀ احمقانه می‌دهند، پس چگونه می‌توانند به فرعون بگویند: «ما اولادۀ حکیمان و پادشاهان قدیم هستیم.» ۱۲ای فرعون، حالا حکیمان تو کجا هستند تا به تو اطلاع بدهند که خداوند قادر مطلق علیه مصر چه نقشه‌ای کشیده است. ۱۳حاکمان صوعَن و ممفیس و رهبران شان احمق و جاهل هستند و مردم مصر را گمراه کرده‌اند. ۱۴خداوند افکار آن‌ها را مغشوش ساخته و در نتیجه، آن‌ها مصریان را طوری گیچ کرده‌اند که مثل اشخاص مست اُفتان و خیزان قدم می‌زنند و نمی‌دانند که به کجا می‌روند. ۱۵هیچ کسی در مصر، نه ثروتمند و نه فقیر، نه بزرگ و نه کوچک، می‌تواند مردم را نجات بدهد.

خداوند مصر، آشور و اسرائیل را برکت می‌دهد

۱۶در آن روز وقتی مردم مصر ببینند که دست انتقام خداوند قادر مطلق علیه آن‌ها دراز شده است مثل زنهای ترسو از ترس می‌لرزند. ۱۷و از شنیدن نام کشور یهودا وحشت می‌کنند، زیرا خداوند چنین اراده فرموده است.

۱۸در آن روز پنج شهر در کشور مصر به زبان عبری تکلم کرده و با خداوند قادر مطلق پیمان وفاداری می‌بندند. یکی از این شهرها، «شهرِ آفتاب» نامیده می‌شود. ۱۹در آن روز قربانگاهی در مرکز مصر و یک ستون یادگار در سرحد آن برای خداوند بنا می‌شود. ۲۰اینها نشان می‌دهند که خداوند قادر مطلق در مصر حضور خواهد داشت. بعد از آن هر وقتیکه مردم مصر ظلم ببینند و بحضور خداوند برای کمک دعا کنند، خداوند نجات دهنده‌ای را می‌فرستد تا از آن‌ها دفاع نماید و آن‌ها را نجات بدهد. ۲۱خداوند خود را به مصریان آشکار می‌سازد و آن‌ها خداوند را می‌شناسند، او را با ادای قربانی‌های سوختنی می‌پرستند و نذرهائی بحضورش تقدیم می‌کنند. ۲۲به این ترتیب، خداوند اول مصریان را مجازات می‌کند و بعد آن‌ها را شفا می‌دهد. آن‌ها به او رو می‌آورند و خداوند دعای شان را مستجاب می‌کند و آن‌ها را شفا می‌بخشد.

۲۳در آن روز شاهراهی از مصر تا آشور ساخته می‌شود. مردم هر دو کشور با هم رفت و آمد می‌کنند و خدا را یکجا می‌پرستند. ۲۴در آن روز اسرائیل با مصر و آشور متفق شده هر سه کشور باعث برکت سایر ممالک جهان می‌گردند. ۲۵خداوند آن‌ها را برکت می‌دهد و می‌فرماید: «متبارک باد قوم من مصر، مخلوق من آشور و قوم برگزیدۀ من اسرائیل!»

فصل بیستم

پیشگوئی در مورد مصر و حبشه

۱به فرمان سرجون پادشاه آشور، سپه‌سالارِ سپاه او با لشکر خود به شهر اَشدُود در فلسطین حمله برد و آنرا تصرف کرد. ۲سه سال پیش خداوند به اشعیای پسر آموص فرموده بود که لباس خود را از تن و چپلی‌های خود را از پا برآوَرَد و با تن و پای برهنه راه برود و اشعیا اطاعت کرد. ۳بعد از آنکه آشوریان اَشدُود را فتح کردند، خداوند فرمود: «بندۀ من اشعیا مدت سه سال تن و پای برهنه راه رفت تا نشانه‌ای آن باشد که من مصر و حبشه را به بلائی مدهشی گرفتار می‌سازم. ۴پادشاه آشور مردم مصر و حبشه را اسیر می‌کند و پیر و جوان آن‌ها را مجبور می‌سازد که عریان و پا‌برهنه راه بروند تا مصر خجل شود. ۵-۶آنگاه کسانی که در سواحل فلسطین زندگی می‌کنند و مردم حبشه اتکای شان است و بر مصریان فخر می‌کنند، پریشان و رسوا می‌شوند و می‌گویند: اگر بر سر مصریان که می‌خواستیم از دست آشور به آن‌ها پناه ببریم چنین بلائی آمد، پس بر سر ما چه خواهد آمد؟»

فصل بیست و یکم

پیشگوئی در بارۀ بابل

۱این پیام برای بابل است:

لشکری از بیابان، سرزمین هولناک همچون گِردباد بیابانی بر بابل هجوم می‌آورد. ۲رؤیای وحشتناکی دیدم که خیانتکاران خیانت می‌کنند و تاراجگران تاراج.

ای سپاه عیلام حمله ببر! ای لشکر مِدیان محاصره کن! خدا به ناله‌های آنهائی که اسیر مردم بابل هستند، خاتمه می‌دهد.

۳آن چیزی که در رؤیا دیدم و شنیدم، دردی مانند درد زایمان در تمام وجودم تولید کرده است که پیچ و تابم می‌دهد و مدهوشم می‌کند. ۴دلم می‌تپد و از ترس می‌لرزم. در انتظار یک شب آرام بودم، ولی بجای آرامش، وحشت سراسر وجودم را فرا گرفته است. ۵در رؤیا دیدم که خانه فرش و سُفره مهیا است و همه مصروف خوردن و نوشیدن‌اند. ناگهان فرمان آمد: «ای سرکردگان سپاه، برخیزید با سپرهای تان آماده شوید!»

۶آنگاه خداوند به من فرمود: «برو پهره‌ای بگمار تا هر چه را که می‌بیند اطلاع بدهد. ۷وقتی ببیند که سواران جوره جوره بر اسپ و خر و شتر می‌آیند، بدقت متوجه آن‌ها باشد.»

۸پهره داری را که تعیین کرده بودم صدا کرد: «آقا، روز و شب در اینجا پهره دادم، ۹اینک مردم را می‌بینم که جوره جوره بر اسپ و خر و شتر سوار هستند و به این سو می‌آیند.» در این وقت صدائی آمد و گفت: «بابل سقوط کرد! همه بتها به زمین افتادند و ذره ذره شدند.»

۱۰ای قوم برگزیدۀ من اسرائیل، که مانند گندم کوبیده و غربال شدید، به این خبری که از جانب خداوند قادر مطلق، خدای اسرائیل برای شما اعلام می‌کنم گوش بدهید.

پیشگوئی در بارۀ ادوم و عربستان

۱۱این پیام برای ادوم است:

کسی از ادوم به من صدا می‌کند: «ای پهره دار از شب چه خبر است؟ شب چه وقت تمام می‌شود؟» ۱۲من جواب دادم: «بزودی صبح می‌شود، ولی در پی آن دوباره شب می‌آید. اگر سوال بیشتری دارید بیائید، برگردید و بپرسید.»

۱۳این پیام برای عربستان است:

ای قافلۀ دَدانی ها، در بیابان خشک عربستان خیمه بزنید. ۱۴برای تشنگان آب بیاورید و ای مردم تیما، به فراریان غذا بدهید، ۱۵زیرا آن‌ها از دم شمشیر و کمانِ کشیده و خطر جنگ فرار کرده‌اند.

۱۶خداوند به من چنین فرمود: «پوره بعد از یک سال، عظمت و شوکت قبیلۀ قیدار از بین می‌رود. ۱۷از تیراندازان شجاع آن‌ها فقط چند نفر باقی می‌ماند. من که خداوند، خدای اسرائیل هستم این را می‌گویم.»

فصل بیست و دوم

پیشگوئی در مورد اورشلیم

۱این پیام برای وادی رؤیا است:

چه خبر است؟ چرا مردم بر سر بامها برآمده‌اند؟ ۲در سراسر شهر شور و غوغا برپا است. در این شهر شاد و پر جنب و جوش چه پیش آمده است؟ مردان شما که به قتل رسیده‌اند با شمشیر و یا در جنگ کشته نشده‌اند. ۳حاکمان تان همه یکجا فرار کردند و آن‌ها بدون استعمال اسلحه تسلیم شدند. وقتی دشمن هنوز بسیار دور بود، شما فرار کردید همه دستگیر و اسیر شدید. ۴پس مرا تنها بگذارید تا بخاطر نابودی قوم خود به تلخی بگریم و سعی نکنید که مرا تسلی بدهید.

۵خداوند، خدای قادر مطلق روزی را تعیین کرده است تا اورشلیم را دچار آشفتگی، شکست و سراسیمگی کند. در آن روز دیوارهای شهر فرومی ریزند و انعکاس فریاد شان از کوهها شنیده می‌شود. ۶سپاه عیلام مسلح با تیر و کمان بر اسپهای خود سوار شده‌اند و عساکر کشور قیر سپرها را به‌دست گرفته آماده‌اند. ۷وادیهای سرسبز تان پُر از عراده‌های دشمن شده‌اند. سواران آن‌ها در پیش دروازه‌های شهر صف آراسته‌اند ۸و قوای دفاعی یهودا را در هم شکسته‌اند.

در آن روز برای آوردن سلاح به اسلحه خانۀ جنگل می‌روید. ۹-۱۱دیوارهای شهر را معاینه می‌کنید که آیا به ترمیم احتیاج دارند یا نه. خانه‌ها را ملاحظه می‌کنید تا آن‌ها را ویران نمائید و مصالح آن‌ها را برای ترمیم دیوار‌های شهر به‌کار ببرید. برای ذخیرۀ آب، مخزنِ آب در بین شهر می‌سازید تا آب حوض قدیمی در آن بریزد. شما برای اجرای این کارها کوشش زیاد بخرج می‌دهید، اما به خدا که طراح و صانع همه چیزها است اعتنائی نمی‌کنید.

۱۲در آن روز خداوند، خدای قادر مطلق شما را دعوت می‌کند که گریه و ماتم کنید، موهای خود را بتراشید و لباس ماتم بپوشید. ۱۳اما در عوض، شما مجالس خوشی را ترتیب می‌دهید، گاو و گوسفند را ذبح می‌کنید، می‌خورید و به باده نوشی می‌پردازید و می‌گوئید: «بیائید که بخوریم و بنوشیم، زیرا فردا می‌میریم.» ۱۴خداوند، قادر مطلق به من گفته است که این گناه شما تا وقتیکه بمیرید بخشیده نمی‌شود. این را خداوند، قادر مطلق می‌فرماید.

هُشدار به شِبنا

۱۵خداوند، خدای قادر مطلق به من فرمود که پیش شِبنا، ناظر دربار شاه بروم و به او بگویم: ۱۶«تو در اینجا چه می‌کنی؟ در اینجا چه حق داری که برای خود قبر می‌کنی؟ ای کسیکه قبر خود را در این صخرۀ بلند می‌تراشی، ۱۷هرقدر مهم باشی، خداوند ترا بر‌می‌دارد و دور می‌اندازد. ۱۸او ترا مثل گلوله‌ای به یک سرزمین وسیع پرتاب می‌کند تا در آنجا در کنار عراده‌هایت که به آن‌ها افتخار می‌کردی بمیری. تو مایۀ ننگ خاندان آقایت هستی! ۱۹پس خداوند ترا از منصب و مقامت برطرف می‌کند.»

۲۰در آن روز خداوند به شِبنا می‌فرماید: «من بندۀ خود، اِلیاقِیم پسر حِلقیا را به جای تو منصوب می‌نمایم. ۲۱لباست را به تنش می‌کنم و کمربندت را به کمرش می‌بندم. اقتدار ترا به او می‌بخشم و او پدر تمام ساکنین اورشلیم و یهودا می‌شود. ۲۲کلید دربار سلطنت داود را به او می‌دهم و هر دروازه‌ای را که او بگشاید، هیچ کسی آنرا نمی‌بندد و هر دری را که بندد کسی آنرا نمی‌گشاید. ۲۳او را مثل میخ در جاه و مقامش محکم می‌دارم و او باعث افتخار خانوادۀ خود می‌شود.

۲۴اما تمام خانواده و فرزندانش مثل کاسه و کوزه که بر میخ می‌آویزد بار دوش او می‌شوند. ۲۵آنگاه آن میخی که در جای خود محکم و استوار بود، سُست شده می‌افتد و باری که بر آن بود خُرد می‌شود.» این را خداوند فرموده است.

فصل بیست و سوم

پیشگوئی در بارۀ صور

۱این پیام برای صور است:

ای کشتی‌های ترشیش، برای صور شیون کنید، زیرا صور چنان ویران شده که از خانه و بندرگاهِ بحری آن اثری باقی نمانده است. خبرهائی را که در قبرس شنیدید، حقیقت دارند. ۲-۳ای ساکنین ساحل، خاموش باشید. کشتی‌های صیدون که از مصر غله می‌آوردند تا تاجران شان با آن در تمام دنیا خرید و فروش کنند، در بندر صور لنگر می‌انداختند. این بندر که زمانی یکی از بندرهای مهم تجارتی بشمار می‌رفت، حالا در سکوت مرگباری فرورفته است. ۴ای صیدون خجل شوی، زیرا بحر می‌گوید: «من هرگز درد نکشیده‌ام، نزائیده‌ام و کودکی را پرورش نداده‌ام.» ۵وقتی خبرِ بدِ صور به مصر برسد مردم آنجا هم به وحشت می‌افتند.

۶ای ساکنین فنیقیه، شیون نمائید و به ترشیش فرار کنید. ۷آیا این همان شهر صور است که شما به آن افتخار می‌کردید که سالها پیش بنا یافته بود و وقتیکه مردمِ آن برای تصاحب کشورها به جاهای دور سفر می‌کردند در آنجا ساکن می‌شدند؟ ۸چه کسی این بلا را بر سر این شهری که تاج سر شهرها است، و تاجرانش در تمام دنیا معروف‌اند، آورده است؟ ۹خداوند قادر مطلق این کار را کرد تا شوکت و جلال آنرا به زمین بزند و مردمان معروف آنرا خوار سازد.

۱۰ای مردم ترشیش، کشور تان را مثل سواحل دریای نیل حاصلخیز کنید، زیرا دیگر مانعی در سر راه شما وجود ندارد. ۱۱خداوند دست خود را بر بحر دراز کرده است و سلطنت‌های جهان را تکان می‌دهد. او امر کرد تا مراکز تجارتی فنیقیه را ویران کنند ۱۲و فرمود: «ای مردم ستمدیدۀ صیدون، شان و شوکت شما از بین رفت. حتی اگر به قبرس فرار کنید، در آنجا هم روی آسایش را نمی‌بینید.»

۱۳مردم بابل بودند که صور را جای تاخت و تاز حیوانات وحشی ساختند، نه آسوری‌ها. مردم بابل بودند که شهر را محاصره کردند، قلعه‌های مستحکم آنرا ویران نمودند و آن سرزمین را با خاک یکسان ساختند. ۱۴ای کشتیهای ترشیش شیون کنید، زیرا بندرگاه شما ویران شد.

۱۵صور مدت هفتاد سال که طول عمر یک پادشاه است، فراموش می‌شود. بعد از انقضای آن مدت، صور مثل فاحشۀ این سرود می‌شود: ۱۶«ای فاحشۀ فراموش شده، چنگ را به‌دست بگیر و در شهر بگرد. نغمه‌های خوش بنواز و آواز‌های بسیار بخوان، تا مردم ترا بیاد آورند.» ۱۷در ختم دوران هفتاد سال خداوند بطرف صور می‌نگرد. آنگاه صور دوباره مشهور می‌شود و با سایر کشورهای جهان روابط تجارتی برقرار می‌کند. ۱۸در معاملات خود سودی فراوانی را که به‌دست می‌آورند در خزانۀ خود ذخیره نمی‌کنند، بلکه همه را وقف خداوند می‌نمایند تا برای البسه و خوراک خدمتگاران او به مصرف برسد.

فصل بیست و چهارم

ویرانی قریب الوقوع زمین

۱اینک خداوند زمین را از سکنه خالی و متروک می‌سازد. قشر آنرا خراب و ساکنانش را پراگنده می‌کند. ۲مردم عامی و کاهن، غلام و آقا، کنیز و بی‌بی‌اش، قرض دهنده و مقروض، خریدار و فروشنده، سود‌دهنده و سودخوار همه به یک سرنوشت دچار می‌گردند. ۳زمین بکلی خالی و غارت می‌شود. این را خداوند فرموده است.

۴زمین خشک و پژمرده می‌شود، بنیاد جهان سست و بلندیهایش هموار می‌گردد. ۵روی زمین آلوده شده است، زیرا ساکنان آن احکام خدا را بجا نیاورده و پیمان ابدی او را شکسته‌اند. ۶بنابران، زمین مورد لعنت قرار گرفته است و مردم آن سزای اعمال خود را می‌بینند و روز بروز تعداد شان کم می‌شود. ۷تاکها بی‌بار و شراب نایاب می‌گردد و کسانی که شاد و خوشحال بودند از حسرت آه می‌کشند. ۸نوای نشاط بخش دایره و چنگ شنیده نمی‌شود و آواز عشرت کنندگان خاموش شده است. ۹مجلس ساز و باده نوشی دیگر وجود ندارد و شراب به کام میگساران تلخ شده است. ۱۰در شهر هرج و مرج برپا است و مردم خانه‌های خود را بسته‌اند تا کسی داخل نشود. ۱۱همگی در کوچه‌ها بخاطر قلت شراب غوغا دارند. نشاط و سُرُور از بین رفته و خوشی از روی زمین رخت بربسته است. ۱۲شهر ویرانه گشته است و دروازه‌هایش شکسته شده‌اند. ۱۳تمام روی زمین مثل درخت زیتون می‌شود که تکانده شده و یا خوشۀ انگور که میوه‌اش چیده شده باشد.

۱۴کسانی که زنده می‌مانند فریاد خوشی را بلند می‌کنند و آواز می‌خوانند. مردمی که در غرب هستند عظمت خداوند را تمجید می‌کنند، ۱۵و آنهائی که در شرق هستند او را ستایش می‌کنند. باشندگان جزایر هم خداوند، خدای اسرائیل را تمجید و پرستش می‌کنند. ۱۶از آخرین نقطۀ روی زمین صدای مردم بگوش می‌رسد که عادلان را توصیف می‌نمایند.

اما افسوس که مردمان شریر به کارهای بد خود ادامه می‌دهند و با این اعمال خود مرا ناامید و متأثر می‌سازند. ۱۷ای مردم روی زمین بدانید که ترس و چاه و دام منتظر شما است. ۱۸اگر کسی از ترس فرار کند در چاه می‌افتد و اگر از چاه بیرون آید در دام گرفتار می‌شود. از آسمان بارانِ سیل‌آسا می‌بارد و اساس زمین را به لرزه می‌آوَرَد. ۱۹زمین از جا تکان خورده و شَق شده است ۲۰و مانند شخص مستی است که اُفتان و خیزان راه می‌رود و همچون خیمه‌ای است که در برابر طوفان تکان می‌خورد و در زیر بار گناه خود خم شده و افتاده است و دیگر نمی‌تواند بپا بایستد.

۲۱در آن روز خداوند نیروهای آسمان و پادشاهان جهان را مجازات می‌کند. ۲۲آن‌ها را تا فرارسیدن روز جزا، مانند زندانیان در چاهی نگاه می‌دارد. ۲۳آنگاه مهتاب تاریک می‌شود و آفتاب روشنی خود را از دست می‌دهد، زیرا خداوند قادر مطلق بر تخت سلطنت، بالای کوه سهیون جلوس می‌فرماید و عظمت و جلال او به همه حکمفرمایان جهان آشکار می‌شود.

فصل بیست و پنجم

سرود سپاسگزاری

۱خداوندا، تو خدای من هستی. به تو سپاس می‌گویم و نام ترا تمجید می‌کنم. زیرا تو کارهای حیرت انگیزی انجام داده‌ای و آنچه را که از قدیم اراده نموده‌ای با امانت و راستی به انجام رسانیده‌ای. ۲شهرها را با خاک یکسان کردی و قلعه‌های مستحکم را ویران ساختی. قصرهائی را که دشمنان بنا کرده بودند، ویران شده‌اند و دیگر هرگز آباد نمی‌شوند. ۳مردم کشورهای مقتدر جهان ترا تمجید می‌کنند و اقوام ستمگر از تو می‌ترسند. ۴تو برای مردم فقیر و محتاج، در هنگام سختی پناهگاه، در باران و طوفان سرپناه و در گرما سایبان بوده‌ای. نَفَس مردم ظالم مثل سیلابی است که بر دیوار گلی می‌خورد ۵و مانند باد سوزانی است که زمین را خشک می‌سازد. اما تو ای خداوند، صدای دشمنان را خاموش کردی و مثل ابری که از گرمی روز می‌کاهد، سرود ستمگران را خاموش ساختی.

ضیافت در کوه سهیون

۶خداوند قادر مطلق بر کوه سهیون در اورشلیم، برای همۀ قومها ضیافتی با غذاهای لذیذ و شرابهای کهنه و صاف ترتیب می‌دهد. ۷در آنجا پردۀ غم را که بر مردم سایه افگنده است بر‌می‌دارد و مرگ را برای همیشه نابود می‌سازد. ۸اشکها را از هر چهره پاک می‌کند و ننگ قوم برگزیدۀ خود را از روی زمین رفع می‌نماید. این را خداوند فرموده است. ۹در آن روز مردم می‌گویند: «او خدای ما است که چشم‌براه او بودیم تا ما را نجات بخشد. او خداوند ما است که به او امید داشتیم، پس برای اینکه ما را نجات می‌دهد، باید خوشحال باشیم و خوشی کنیم.»

خدا موآب را مجازات می‌کند

۱۰دست خداوند از کوه سهیون حمایت می‌کند، اما مردم موآب در زیر پای او مانند کاهی که در زباله پایمال می‌شود، لگدمال می‌گردند. ۱۱آن‌ها برای نجات خود مثل شناگران دست و پا می‌زنند، اما خدا نیروی شان را از بین می‌برد و غرور شان را درهم می‌شکند. ۱۲قلعه‌های بلند موآب را با حصارهایش خُرد کرده به زیر می‌افگند و با خاک یکسان می‌کند.

فصل بیست و ششم

سرود ظفر

۱در آن روز این سرود در سرزمین یهودا خوانده می‌شود:

شهر ما قوی است، زیرا خدا خودش حصارهای آنرا حفظ می‌کند. ۲دروازه‌های شهر را باز کنید تا قوم راستکار و با‌وفا داخل شوند. ۳خداوندا، تو کسانی را که به تو توکل و عقیدۀ راسخ دارند، در آرامش کامل نگاه می‌داری. ۴همیشه بر خداوند توکل کنید، چونکه او پناهگاه ابدی ما است. ۵کسانی را که مغرور و متکبر بودند، ذلیل ساخته و شهرهای قوی و مستحکم آن‌ها را ویران و با خاک یکسان کرده است. ۶مردم ستمدیده و نیازمند خرابه‌های شهر را در زیر پاهای خود لگدمال می‌کنند.

۷راه مردم راستکار راست است. ای خدای عادل راه آن‌ها را صاف و هموار گردان. ۸ما از ارادۀ تو پیروی می‌کنیم و چشم امید ما بسوی تو و روح و تن ما مشتاق تو است. ۹قلب من شبها در اشتیاق تو می‌تپد و هنگام صبح روح من ترا می‌طلبد. وقتیکه جهان را داوری کنی، آنگاه مردم مفهوم عدالت را می‌دانند. ۱۰هرچند تو بر مردم شریر مهربان هستی، اما آن‌ها هرگز یاد نمی‌گیرند که خوبی کنند. آن‌ها در سرزمین راستکاران به شرارت خود ادامه می‌دهند و به جلال و عظمت خداوند اعتنائی نمی‌کنند. ۱۱خداوندا، دشمنانت نمی‌دانند که تو آن‌ها را جزا می‌دهی. نشان بده که به قوم برگزیدۀ خود محبت داری تا آن‌ها خجل شوند و در آتش خشم تو بسوزند.

۱۲خداوندا، تو صلح و سلامتی را شامل حال ما کرده‌ای و کامرانی و سعادت ما از جملۀ کارهای تو است. ۱۳ای خداوند خدای ما، پادشاهان زیادی بر ما حکومت کرده‌اند، ولی تو یگانه پادشاه و خداوند ما هستی. ۱۴حالا دشمنان تو مرده‌اند و دیگر باز نمی‌گردند، زیرا تو آن‌ها را مجازات کردی و از بین بردی و یاد شان را از خاطره‌ها محو ساختی. ۱۵اما تو ای خداوند، به تعداد قوم برگزیدۀ خود افزودی، کشور ما را وسیع کردی و به ما عزت و افتخار بخشیدی. ۱۶خداوندا، قوم در هنگام سختی در طلب تو بودند و هنگامی که آن‌ها را جزا دادی، در خفا بدرگاه تو دعا کردند. ۱۷ای خداوند، ما پیش تو مثل زن حامله‌ای هستیم که در هنگام زایمان از درد فریاد می‌کشد. ۱۸ما درد و عذاب کشیدیم، اما چیزی نزائیدیم و نتوانستیم در زمین نجات به ظهور بیاوریم.

۱۹مردگان تو دوباره زنده می‌شوند، اجساد شان از خاک بر‌می‌خیزند و سرود شادمانی را می‌خوانند، زیرا مثل شبنم صبحگاهی که نباتات را تازه می‌کند، شبنم حیاتبخش تو هم آن‌ها را که سالهای دراز در زیر خاک خفته‌اند، زنده می‌سازد.

داوری و احیای اسرائیل

۲۰ای قوم من، به خانه‌های خود بروید، دروازه را پشت سر تان ببندید و برای مدت کوتاهی مخفی شوید تا خشم خدا فرونشیند. ۲۱زیرا خداوند از آسمان می‌آید تا مردم روی زمین را به جزای گناهان شان برساند. قاتلانی که خون مردم را ریخته‌اند شناخته می‌شوند و زمین دیگر اجساد مقتولین را در خود پنهان نمی‌کند.

فصل بیست و هفتم

۱در آن روز خداوند با شمشیر کشنده و تیز خود لِویاتان را که یک مار تیزرَو پیچان است، جزا می‌دهد و آن اژدها را که در بحر است می‌کشد.

۲در آن روز خداوند در بارۀ تاکستان با‌ثمر خود می‌فرماید: ۳«من، خداوند نگهبان این تاکستان هستم و آنرا هر لحظه آبیاری می‌کنم. شب و روز از آن مراقبت می‌نمایم تا کسی به آن آسیبی نرساند. ۴دیگر بر تاکستان خود قهر نیستم. اگر در آنجا خار و خسی برای جنگ بیاید، من می‌روم و همه را آتش می‌زنم. ۵اما اگر دشمنان قوم برگزیدۀ من به من متوسل شوند و تقاضای صلح کنند، بگذارید آن‌ها هم با من صلح می‌نمایند.»

۶زمانی می‌رسد که اولادۀ یعقوب، یعنی قوم اسرائیل مثل درخت ریشه می‌دوانند، پُندُک و شگوفه می‌کنند و دنیا را از میوه پر می‌سازند.

۷خداوند قوم برگزیدۀ خود را به اندازۀ دشمنان شان جزا نداده است و مردم اسرائیل به اندازۀ آن‌ها کشته نشده‌اند. ۸او برای اینکه قوم اسرائیل را جزا بدهد آن‌ها را به کشورهای بیگانه تبعید نمود، مثلیکه باد شرقی وزید و آن‌ها را با خود برد. ۹اما گناهان قوم اسرائیل زمانی کفاره و بخشیده می‌شود که سنگهای قربانگاههای بت‌پرستان ذره ذره گردند و از بت و قربانگاه آن‌ها اثری باقی نماند. ۱۰شهرهای مستحکم متروک و مانند بیابان از سکنه خالی شده‌اند. آنجا چراگاه گاوها و بیشۀ شیرها شده است و شاخ و برگ آنرا می‌خورند. ۱۱شاخهای خشک درختان به زمین می‌افتند. زن‌ها می‌آیند و آن‌ها را جمع می‌کنند و می‌سوزانند. خداوند که خالق آن‌ها است، بر این قوم رحم و شفقت نمی‌کند، زیرا آن‌ها شعور ندارند.

۱۲در آن روز، خداوند مثل کسی که گندم را دانه دانه از خوشه می‌چیند و از کاه جدا می‌نماید، مردم اسرائیل را از دریای فرات تا سرحد مصر جمع می‌کند. ۱۳در آن روز، سُرنای بزرگ نواخته می‌شود و کسانی که در کشورهای آشور و مصر تبعید شده بودند دوباره بر‌می‌گردند و خداوند را بر کوه مقدس او در اورشلیم پرستش می‌کنند.

فصل بیست و هشتم

کاهنان و انبیاء و حاکمان فاسد داوری می‌شوند

۱وای بحال کشور اسرائیل! جلال و شوکت آن مانند تاج گل که بر سر رهبران شرابخوارش بود پژمرده می‌شود و آن‌ها که سرهای شان از نشئۀ شراب گرم بود، حالا بی‌حال و مثل مرده از پا افتاده‌اند. ۲خداوند کسی را دارد که نیرومند و توانا و آمادۀ حمله است. او کسی است که مثل ژالۀ شدید و طوفان مهلک و مثل سیلاب خروشان بر آن سرزمین حمله می‌آورد. ۳غرور رهبران میگسار آن پایمال می‌شود. ۴جلال و زیبائی رهبران مغرور آن مثل دانۀ نوبر انجیر بمجردیکه بر سر شاخ دیده می‌شود، چیده شده از بین می‌رود.

۵در آن روز خداوند قادر مطلق برای بازماندگان قوم برگزیدۀ خود تاج جلال و افسر زیبائی می‌باشد. ۶به کسانی که بر مسند قضاوت می‌نشینند قوۀ تشخیص و داوری می‌دهد و به آنهائی که از دروازه‌های شهر دفاع می‌کنند جرأت می‌بخشد.

۷حتی انبیاء و کاهنان هم مستِ شراب‌اند که اُفتان و خیزان راه می‌روند و آنقدر نشئه هستند که نمی‌توانند پیامهای خدا را بفهمند و درست قضاوت کنند. ۸سُفره‌های شان پر از استفراغ و کثافت‌اند و هیچ جائی پاک نیست.

۹آن‌ها از من شکایت می‌کنند و می‌گویند: «این شخص کیست که به ما تعلیم بدهد؟ چه کسی به پیامهای او احتیاج دارد؟ پیامها و تعلیماتش بدرد کودکانی می‌خورد که تازه از شیر جدا شده باشند. ۱۰او هر مطلب را نقطه به نقطه، کلمه به کلمه، جمله به جمله و سطر به سطر بیان می‌کند.»

۱۱اگر به سخنان من گوش ندهید، خدا مردم اجنبی را می‌فرستد تا با زبان بیگانه به شما درس عبرت بدهند. ۱۲او می‌خواست به شما آرامش و آسایش عطا کند، اما شما قبول نکردید. ۱۳بنابران، خدا هر مطلبی را نقطه به نقطه، کلمه به کلمه، جمله به جمله و سطر به سطر برای شما بیان می‌کند. آنگاه در هر قدمی که بر می‌دارید، لغزش می‌خورید، زخمی می‌شوید، به دام می‌افتید و اسیر می‌گردید.

سنگ زاویۀ سهیون

۱۴پس ای حاکمان اورشلیم که هر چیزی را مسخره می‌کنید، به کلام خدا توجه نمائید، ۱۵شما می‌گوئید که با مرگ پیمان بسته‌اید و با دنیای مردگان معامله کرده‌اید. شما اطمینان دارید که از بلاها جان سالم بدر می‌برید و فکر می‌کنید که با مکر و حیله می‌توانید خود را نجات بدهید. ۱۶اما خداوند متعال چنین می‌فرماید: «من تهداب سهیون را با سنگ آزموده و گرانبها و مطمئن بنا می‌کنم. پس هر کسی که ایمان بیاورد، پریشان نمی‌شود. ۱۷انصاف ریسمان اندازه‌گیری و عدالت شاقول آن می‌باشد.»

طوفان و ژاله پناهگاه شما را که بر دروغ بنا یافته است، ویران می‌کند و سیل، سرپناه تان را می‌برد. ۱۸-۱۹آنگاه پیمانی را که با مرگ بسته بودید، فسخ می‌شود و معاملۀ تان با دنیای مردگان خاتمه می‌یابد و در برابر مصیبتی که شب و روز بر سر تان می‌آید عاجز می‌مانید و سر و پای تان را وحشت فرا می‌گیرد. ۲۰بستر برای تان کوتاه می‌باشد که نمی‌توانید پای تان را دراز کنید و لحاف برای تان کمبر می‌باشد که نمی‌تواند شما را بپوشاند. ۲۱خداوند با خشم و غضب می‌آید تا کارهای عجیب خود را به انجام رساند، همانطوریکه در کوه فراسیم و در وادی جِبعون این کار را کرد. ۲۲پس به حرف من نخندید، مبادا جزای تان سنگینتر گردد، زیرا شنیدم که خداوند، خدای قادر مطلق قصد دارد تمام آن سرزمین را نابود کند.

حکمت خداوند

۲۳بشنوید، به کلام من گوش بدهید و به سخنان من توجه کنید! ۲۴هیچ دهقانی هر روز وقت خود را صرف قلبه و شیار زدن و هموار کردن نمی‌کند. ۲۵بلکه وقتی زمین از هر جهت آماده شد، آنگاه در آن تخم می‌کارد. او می‌داند که تخم گشنیز و زیره را در کجا بپاشد و گندم و جو و جواری را در کجا بکارد. ۲۶او وظیفۀ خود را می‌داند، زیرا خدایش به او یاد داده است. ۲۷او هرگز برای کوبیدن گشنیز و زیره از خرمن کوب کار نمی‌گیرد، بلکه آن‌ها را با چوب می‌کوبد. ۲۸او می‌داند که برای تهیۀ دانه، گندم را تا چه مدتی خرمنکوبی کند و چگونه چرخ را بالای آن بگرداند، بدون اینکه گاوها به گندم آسیبی برسانند. ۲۹همۀ اینها را خداوند قادر مطلق به او یاد داده است، زیرا نقشه‌های خداوند همه عالی و پر از حکمت‌اند.

فصل بیست و نهم

سرنوشت اورشلیم

۱وای بر اریئیل! وای بر اریئیل! شهریکه خیمه‌گاه داود بود! یکی دو سال دیگر هم مردم می‌توانند مراسم عید خود را در آنجا برقرار کنند، ۲بعد خدا بلائی را بر سر این شهر که قربانگاه خدا است، می‌آورد و از هر گوشۀ آن ماتم و واویلا شنیده می‌شود. ۳او بر این شهر یورش برده آنرا محاصره می‌کند و منجنیقها را به دور آن قرار می‌دهد. ۴اورشلیم به شهر ارواح تبدیل می‌شود و صدای ناله‌اش همچون آواز ارواح مردگان از زیر خاک بسختی به گوش می‌رسد.

۵دشمنان تو مثل خاک ذره ذره می‌گردند و گروه ستمگران مانند کاه در برابر باد رانده می‌شوند. ۶خداوند قادر مطلق در یک چشم برهم زدن با رعد و زلزله، با آواز مهیب، با گِردباد و طوفان و با آتش سوزنده بسر وقت تو می‌رسد. ۷و سپاههای دشمن که برای جنگ آن آمده و آنرا محاصره کرده‌اند، مانند خواب و رؤیای شب محو می‌شوند. ۸درست مثل شخص گرسنه و تشنه‌ای که در خواب می‌بیند که می‌خورد و می‌نوشد و بعد که از خواب بیدار می‌شود حس می‌کند که هنوز هم گرسنه و تشنه است، وضع دشمنان کوه سهیون که برای جنگ آمده‌اند به همین ترتیب خواهد بود.

۹بروید و به وضع احمقانۀ خود ادامه بدهید و کور باقی بمانید. مست شوید، اما نه از نشئۀ شراب؛ سرگیچ شوید، ولی نه از میگساری. ۱۰بلکه خداوند شما را در خواب سنگینی فروبرده و چشمان انبیاء را که راهنمای شما هستند، بسته است.

۱۱رؤیاها برای شان مانند طومار مُهر شده می‌گردند و نمی‌توانند آن‌ها را بفهمند و اگر آن طومار به کسی که خواننده است، داده شود، می‌گوید: «من نمی‌توانم بخوانم، چونکه مُهر شده است.» ۱۲و اگر به شخصی که خواننده نیست داده شود که بخواند، می‌گوید: «من خوانده نمی‌توانم.»

۱۳خداوند می‌فرماید: «این مردم با زبان خود مرا می‌پرستند و با سخنان خود مرا تمجید می‌کنند، اما دل شان در جای دیگر است. عبادت شان فقط هدایاتی است که از انسان گرفته‌اند. ۱۴بنابران، من بار دیگر با کارهای عجیب خود این مردم را تکان داده به حیرت می‌اندازم. حکمت حکیمان زایل می‌شود و فهم فهیمان از بین می‌رود.»

۱۵کسانی که نقشه‌های خود را از خداوند پنهان می‌کنند، نابود می‌شوند. آن‌ها نقشه‌های خود را در تاریکی عملی می‌سازند و می‌گویند: «چه کسی می‌تواند ما را ببیند؟ چه کسی می‌تواند ما را بشناسد؟» ۱۶آن‌ها غلط فکر می‌کنند و فرق بین کوزه و کوزه‌گر را نمی‌دانند. آیا مصنوع به صانع خود می‌گوید: «تو مرا نساخته‌ای.» یا تصویر به مصور خود می‌گوید: «تو نمی‌فهمی.»؟

۱۷مثلی است که می‌گویند: بعد از یک مدت کوتاهی جنگل به کشتزار و کشتزار به جنگل تبدیل می‌شود. ۱۸در آن روز، کرها کلام کتابی را که برای شان خوانده می‌شود می‌شنوند و کورها که یک عمر در تاریکی و ظلمت بسر برده‌اند چشمان شان باز می‌شوند و می‌بینند. ۱۹خداوند، خدای مقدس اسرائیل به مردمان مسکین و حلیم بار دیگر خوشی و شادمانی می‌بخشد. ۲۰ستمگران نابود می‌شوند و مسخره کنندگان از بین می‌روند و پیروان شرارت محو می‌گردند. ۲۱خداوند کسانی را که با سخنان دروغ بیگناهی را مجرم می‌سازد و مانع مجازات جنایتکاران می‌شود و حق مردمان عادل را در محکمه تلف می‌کند، از بین می‌برد.

۲۲بنابران، خداوند، خدای اسرائیل که ابراهیم را از سختیها نجات بخشید، در بارۀ قوم اسرائیل چنین می‌فرماید: «مردم اسرائیل بعد از این شرمنده و رنگ زرد نمی‌شوند. ۲۳وقتی فرزندان تان را که من به شما می‌بخشم ببینید، آنگاه نام مرا که خدای مقدس اسرائیل هستم تمجید و ستایش می‌کنید. ۲۴کسانی که گمراه هستند حقیقت را می‌دانند و اشخاص متمرد تعلیم می‌پذیرند.»

فصل سی ام

پیمان بیهودۀ یهودا با مصر

۱خداوند می‌فرماید: «وای بحال فرزندان نافرمان من! آن‌ها از هر کس دیگر مشورت می‌خواهند بجز از من. برخلاف میل و خواستۀ من با دیگران پیمان می‌بندند و به این ترتیب بار گناهان خود را زیاد می‌کنند. ۲آن‌ها بدون اینکه با من مشوره نمایند به مصر می‌روند و از فرعون کمک می‌گیرند و در سایۀ قدرت او پناه می‌برند. ۳اما اعتماد بر قدرت فرعون موجب رسوائی و خجالت آن‌ها می‌شود. ۴هرچند نمایندگان او در شهرهای صوعَن و حانیس رسیده‌اند، ۵اما مردم یهودا از رفتن خود خجل و پشیمان می‌شوند و فایده‌ای برای شان نمی‌کند، زیرا فرعون هیچ کمکی به آن‌ها کرده نمی‌تواند.»

۶این پیامی است از جانب خدا دربارۀ حیوانات جنوب: «نمایندگان یهودا دارائی و گنجهای خود را بر خرها و شترها بار کرده از راه بیابان‌های خطرناک که پُر از شیرهای درنده و مارهای سمی هستند پیش مردمی می‌روند که هیچ کمکی به آن‌ها کرده نمی‌توانند، ۷زیرا کمک مردم مصر بیفایده است و به همین خاطر است که مردم مصر را اژدهای تنبل بیکاره لقب داده‌ام.»

نافرمانی مردم

۸خداوند به من فرمود که بروم و تمام اینها را در حضور شان در کتابی بنویسم تا یک یادگار ابدی از کارهای بد آن‌ها باشد. ۹زیرا اینها مردم نافرمان و دروغگو هستند و از احکام خداوند پیروی نمی‌کنند. ۱۰آن‌ها به انبیاء می‌گویند: «برای ما نبوت نکنید و حقیقت را نگوئید، بلکه سخنان شیرین را به ما بگوئید و رؤیاهای فریبنده را به ما تعریف کنید. ۱۱از سر راه ما دور شوید و سد راه ما نگردید. دیگر نمی‌خواهیم دربارۀ قدوس اسرائیل چیزی بشنویم.»

۱۲قدوس اسرائیل در جواب آن‌ها چنین می‌فرماید: «چون شما به کلام من توجه نکردید و به دروغ و حیله متکی شدید، ۱۳بنابران، شما متهم هستید و به دیواری می‌مانید که رخنه‌ای در آن پدید شده و هر لحظه امکان فروریختن آن باشد. بلی، این دیوار بزودی و ناگهان فرومی‌ریزد. ۱۴شکستگی آن مثل کوزه‌ای می‌باشد که ناگهان می‌افتد و طوری تکه تکه می‌شود که نمی‌توان از تکه‌های آن حتی برای گرفتن آتش از منقل یا آب از حوض کار گرفت.»

۱۵خداوند، قدوس اسرائیل چنین می‌فرماید: «بسوی من برگردید و به من اعتماد کنید تا نجات بیابید. آنگاه نیرومند و در امنیت و آسایش خواهید بود.» اما شما این کار را نکردید. ۱۶در عوض خواستید که بر اسپهای تیزرو خود سوار شده از دست دشمن فرار نمائید. بلی، شما مجبور هستید که فرار کنید، اما بدانید که اسپهای تعقیب کنندگان تان بمراتب تیزتر از اسپهای شما می‌باشند! ۱۷هزار نفر شما از دست یک نفر آن‌ها فرار می‌کنند و با نهیبِ پنج نفر آن‌ها همۀ تان می‌گریزید و از شما فقط یک بیرق بر قلۀ کوه باقی می‌ماند.

۱۸با اینهم خداوند منتظر است که بر شما مهربان باشد و شما از لطف و رحمت او برخوردار شوید، زیرا خداوند، خدای عادل است و خوشا بحال کسانی که به او اعتماد می‌کنند.

وعدۀ خدا به توبه گاران

۱۹ای قوم سهیون که در اورشلیم ساکن هستید، شما دیگر گریه نخواهید کرد، زیرا وقتی او گریه و دعای شما را بشنود، بر شما رحمت می‌کند و به کمک شما می‌شتابد. ۲۰هرچند خداوند شما را گاهگاهی دچار سختی ها و مصیبت ها می‌سازد، ولی بازهم خود او معلم و راهنمای شما بوده خود را از شما مخفی نمی‌کند و چشمان شما او را می‌بینند. ۲۱اگر بطرف راست یا چپ بروید، از پشت سر صدائی به گوش تان می‌رسد که می‌گوید: «راه این است، از این راه بروید.» ۲۲آنگاه شما همه بتهای خود را که با نقره و طلا ورق‌شانی شده‌اند، مانند اشیای نجس و کثیف دور می‌اندازید و از خود دور می‌کنید.

۲۳خدا در وقت کشت و کار برای شما باران می‌فرستد تا خرمن با برکت و محصول فراوان داشته باشید و رمه و گلۀ تان در چراگاههای وسیع و سرسبز بچرند. ۲۴خرها و گاوهای تان که زمین را قلبه می‌کنند، بهترین خوراک و آذوقه می‌داشته باشند. ۲۵در آن روز دشمنان تان همه هلاک می‌شوند و برجهای بلند آن‌ها فرومی‌ریزند، اما برای شما از هر کوه و تپه چشمه‌ها و جویهای آب جاری می‌شوند. ۲۶مهتاب مانند آفتاب نورانی می‌گردد و روشنی آفتاب هفت چند می‌شود. در آن روز خدا جراحات قوم برگزیدۀ خود را که بر آن‌ها وارد کرده بود، شفا می‌دهد و زخمهای شان را می‌بندد.

مجازات آشور

۲۷قدرت و جلال خداوند از دور مشاهده می‌شود. آتش و دود خشم او را نشان می‌دهد و کلماتی که از دهان او خارج می‌شوند مثل آتش سوزنده‌اند. ۲۸نَفَس او مانند دریای خروشانی است که آب آن تا به گردن می‌رسد. او اقوام را غربال کرده نابود می‌سازد و نقشه‌های شرارت‌آمیز آن‌ها را خنثی می‌کند. ۲۹اما شما مثلیکه در جشنهای مقدس آواز می‌خوانید، با خوشی و سُرُور می‌سرائید و دلهای تان خوشحال می‌شوند و با ساز و آواز بسوی عبادتگاه خداوند که تکیه‌گاه قوم اسرائیل است، به راه می‌افتید.

۳۰خداوند آواز با عظمت خود را به گوش همه می‌رساند و مردم قدرت و شدت خشم او را در شعله‌های سوزندۀ آتش و طوفان و سیل و ژاله می‌بینند. ۳۱با شنیدن آواز خداوند و ضربۀ خشم او مردم آشور به وحشت می‌افتند. ۳۲با هر ضربه‌ای که خداوند برای مجازات شان بر آن‌ها وارد می‌کند، مردم اسرائیل با دایره و چنگ به پایکوبی می‌پردازند. ۳۳مدتها قبل جائی برای سوختاندن پادشاه آشور مهیا شده است. آنجا وسیع و عمیق است. هیزم فراوان دارد و نَفَس خداوند آنرا مثل دریای آتش مشتعل می‌سازد.

فصل سی و یکم

اتحاد با مردم مصر بیهوده است

۱وای بحال کسانی که برای درخواست کمک پیش مردم مصر می‌روند. به اسپها و عراده‌های بیشمار و سواران قوی آن‌ها اعتماد می‌کنند، اما از خداوند که خدای مقدس اسرائیل است کمک نمی‌طلبند. ۲ولی خداوند هم می‌داند که چه بلائی را بر سر آن‌ها بیاورد. او از عزم خود بر‌نمی‌گردد. او مردم شریر و کسانی را که با بدکاران همدست باشند، مجازات می‌کند. ۳مصریان انسان هستند، نه خدا؛ اسپهای شان جسمند، نه روح. وقتی خداوند دست خود را برای مجازات دراز کند، هم کمک کننده و هم کسانی که کمک می‌طلبند، می‌افتند و همه یکجا هلاک می‌شوند.

۴خداوند به من چنین می‌فرماید: «همانطوریکه شیر، شکار خود را می‌درد و بی‌پروا و بدون آنکه از غوغا و فریاد چوپانها بترسد، مصروف خوردن می‌شود، من هم که خدای قادر مطلق هستم، برای جنگ بر کوه سهیون فرود می‌آیم ۵و مثل پرنده‌ای که برای حمایت از آشیانۀ خود در اطراف آن پرواز می‌کند، از اورشلیم حمایت نموده از آن دفاع می‌کنم و نجاتش می‌دهم.

۶ای قوم اسرائیل، شما در برابر خدا گناه عظیمی را مرتکب شده‌اید، پس به سوی او برگردید. ۷روزی فرامی رسد که شما همگی بتهای طلا و نقرۀ خود را که با دستان گناهکار تان ساخته‌اید، دور می‌اندازید. ۸آنگاه آشوریان همه با شمشیر خدا هلاک می‌شوند، نه با قدرت بازوی انسان. آن‌ها از جنگ فرار می‌کنند و جوانان شان اسیر می‌شوند. ۹پادشاهِ شان با ترس و وحشت پا به فرار می‌گذارد و فرماندهانِ شان بیرق جنگ را رها کرده می‌گریزند.» این را خداوندی که در سهیون پرستش می‌شود و آتش او بر قربانگاه اورشلیم روشن است، می‌فرماید.

فصل سی و دوم

پادشاه عادل

۱زمانی می‌رسد که یک پادشاه عادل به سلطنت می‌رسد و حاکمان با انصاف بر مردم حکومت می‌کنند. ۲هرکدام آن‌ها برای مردم پناهگاهی در مقابل باد و طوفان می‌باشد. آن‌ها مثل جوی آب در بیابان خشک و مانند سایۀ صخرۀ بزرگی در یک زمین بی‌آب و علف هستند. ۳چشمها و گوشهای شان برای شکایات و حاجات مردم باز می‌باشند. ۴آن‌ها دیگر بی‌حوصله نمی‌شوند و با زبان فصیح و روان با مردم صحبت می‌کنند. ۵در آن زمان اشخاص پست و خسیس دیگر سخاوتمند و نجیب خوانده نخواهند شد. ۶اما شخص احمق به کارهای بد و احمقانۀ خود ادامه می‌دهد و برضد خداوند سخنان غلط و کفرآمیز می‌گوید. به گرسنگان معاونت نمی‌کند و آب را از تشنگان دریغ می‌دارد. ۷شخص احمق نادان است و از روی نادانی به کارهای زشت و ناروا دست می‌زند. با دروغ و حیله موجب بربادی مردم مسکین می‌شود و حق آن‌ها را پایمال می‌کند. ۸ولی اشخاص نجیب دارای افکار نیک بوده در نجابت و کرامت پابرجا می‌باشند.

مجازات و احیای قوم اسرائیل

۹ای زنان و دخترانی که در آسایش و راحت زندگی می‌کنید به سخنان من گوش بدهید. ۱۰شما که حالا بدون تشویش بسر می‌برید، در ظرف یک سال و چند روز پریشان می‌شوید، زیرا محصول انگور و میوه‌های دیگر از بین می‌رود. ۱۱ای زنانی که با خیال آرام زندگی می‌کنید از ترس بلرزید. لباس تان را از تن درآورید، برهنه شوید و جامۀ ماتم بپوشید! ۱۲برای کشتزارها و تاکهای پُرثمر تان که بزودی آن‌ها را از دست می‌دهید، نوحه کنید! ۱۳ای زنها، برای خانه‌های شاد و شهر پُر افتخار تان اشک بریزید، زیرا در زمین حاصلخیز شما خار و خس می‌روید. ۱۴قصر سلطنتی متروک و پایتخت پُرجمعیت کشور خالی از مردم می‌شوند. برجهای دیده بانی خراب شده تپه‌ها برای همیشه بیشۀ گوره‌ خرها و چراگاه حیوانات می‌گردند.

صلح و آرامش الهی حکمفرما می‌شود

۱۵اما روح خدا یک بار دیگر از آسمان بر ما نازل می‌شود و آنگاه بیابان به بوستان تبدیل می‌گردد و کشتزارها محصول فراوان بار می‌آورند. ۱۶در بیابان انصاف و در بوستان عدالت برقرار می‌گردد ۱۷عمل عدالت سلامتی و نتیجۀ آن آرامی و اطمینان همیشگی خواهد بود. ۱۸قوم برگزیدۀ من در کمال آسایش و امنیت در خانه‌های خود زندگی می‌کنند. ۱۹اما جنگلها بکلی نابود شده شهرها با خاک یکسان می‌شوند. ۲۰خوشا بحال شما که آب فراوان برای زراعت و چراگاههای محفوظ و سبز و خرم برای حیوانات تان می‌داشته باشید.

فصل سی و سوم

دعای کمک

۱وای بحال شما ای غارتگران که مردم را غارت می‌کنید، اما خود شما غارت نشدید. ای خیانتکاران، هیچ کسی با شما رفتار بد نکرده است. وقتیکه از غارت مردم دست بکشید، آنگاه خود شما غارت می‌شوید و زمانی که خیانتکاری شما به پایان برسد، خود شما مورد خیانت قرار می‌گیرید.

۲خداوندا، چشم امید ما بسوی تو است، پس بر ما رحم کن. هر صبح به ما نیرو عطا فرما و در وقت سختی نجات‌بخشای ما باش. ۳با شنیدن هلهلۀ جنگ دشمنان فرار می‌کنند و با دیدن حضور با عظمت تو قومها پراگنده می‌شوند. ۴دارائی و اموال دشمنان مثل زمینی که مورد حملۀ مور و ملخ واقع شده باشد، به تاراج می‌روند.

۵خداوند بزرگ و متعال است و مسکن او عرش برین است. او سهیون را از عدالت و انصاف پُر می‌سازد. ۶فراوانی نجات، حکمت، معرفت و استقامت عطا می‌فرماید و ترسِ خدا گنج سهیون است.

۷بشنوید! مردان شجاع برای کمک در جاده‌ها فریاد می‌کنند و قاصدانی که حامل پیام صلح‌اند، به تلخی می‌گریند. ۸شاهراه‌ها خالی شده‌اند و مسافری در آن‌ها دیده نمی‌شود. مردم پیمان را شکسته و وعده‌هائی را که داده‌اند بجا نیاورده‌اند و به دیگران اعتنائی نمی‌کنند. ۹کشور اسرائیل خراب شده و جنگلهای لبنان از بین رفته‌اند. وادی سرسبز شارون به بیابان تبدیل شده است و برگهای درختان باشان و کَرمَل ریخته‌اند.

خداوند به دشمنان هوشدار می‌دهد

۱۰خداوند می‌فرماید: «حالا من دست به‌کار می‌شوم و قدرت بازو و عظمت خود را نشان می‌دهم. ۱۱شما ای مردم جهان، نقشه‌های بیهوده در سر می‌پرورانید که فایده‌ای برای تان نمی‌کند. نَفَس خود تان مثل آتش شده شما را می‌سوزاند. ۱۲همه اقوام مثل خارها بریده شده در آتش افگنده می‌شوند و خاکستر می‌گردند. ۱۳ای مردمان دور و نزدیک، به آنچه کرده‌ام توجه کنید و به قدرت و عظمت من پی ببرید.»

۱۴گناهکاران و شریرانی که در سهیون هستند، از ترس می‌لرزند و می‌گویند: «چه کسی از ما می‌تواند از شعله‌های آتش جاودانی خدا نجات یابد؟» ۱۵آن‌ها کسانی‌اند که در راه صداقت و راستی قدم بر‌می‌دارند. با استفاده از قدرت خود بر کسی ظلم نمی‌کنند، از رشوت‌خوری دست می‌کشند، با کسانی که خون مردم را می‌ریزند همدست نمی‌شوند و از بدی و جنایت چشم می‌پوشند. ۱۶بنابران، آن‌ها در امنیت زندگی می‌کنند، پناهگاه شان قلعه‌های سنگی می‌باشد و آب و نان شان تهیه می‌شوند.

کشور پادشاه پرجلال

۱۷بار دیگر چشمان تان پادشاه را در شوکت و زیبائی‌اش می‌بینند که در کشور وسیعی سلطنت می‌کند. ۱۸آنوقت خاطرۀ روزهای وحشتناک گذشته و چهرۀ مأمورین مالیه و باجگیران در افکار تان زنده می‌شود که می‌آمدند و از شما مالیه و خراج جمع می‌کردند. ۱۹اما شما دیگر روی آن مردم مغرور را نمی‌بینید که با زبان اجنبی حرف می‌زدند و شما به مفهوم آن پی نمی‌بردید. ۲۰به سهیون، شهری که ما در آن عید و مراسم مذهبی خود را برپا می‌کنیم، نگاه کنید و ببینید که چگونه در راحتی و آسایش بسر می‌برد. اورشلیم مانند خیمۀ مستحکمی که میخهایش کنده نمی‌شوند و ریسمانهایش پاره نمی‌گردد، پا‌برجا است. ۲۱در آنجا خداوند متعال از ما مثل دریای وسیعی محافظت می‌کند و کشتیهای مهاجم دشمن را نمی‌گذارد از آن عبور کنند. ۲۲خداوند داور و حکمفرما و پادشاه و نجات‌بخشای ما است. ۲۳ریسمانهای کشتی دشمن سست می‌شوند و آن‌ها نمی‌توانند پایه‌های دَگل را نگهدارند و بادبانها را بگشایند. آنگاه تمام غنایم دشمن را به‌دست آورده بین خود تقسیم می‌کنیم و به لنگها هم حصۀ شان را می‌دهیم. ۲۴از هموطنان ما دیگر هیچ کسی نمی‌گوید: «من مریض هستم.» و گناهان کسانی که در آنجا زندگی می‌کند همه بخشیده می‌شوند.

فصل سی و چهارم

خدا دشمنان خود را جزا می‌دهد

۱ای اقوام جهان، نزدیک بیائید و بشنوید! ای مردم دنیا گوش بدهید! ۲زیرا خداوند بر همه اقوام خشمگین است و لشکرهای آن‌ها مورد غضب او واقع شده‌اند. او آن‌ها را به مرگ محکوم کرده و همه را هلاک می‌سازد. ۳اجساد آن‌ها دفن نمی‌شوند و بوی بد آن‌ها همه جا را فراگرفته و خون شان از کوهها جاری می‌گردد. ۴همه اجسام سماوی پاشان می‌شوند و آسمان مانند طوماری بهم می‌پیچد. ستارگان همچون برگهای خشک تاک و دانه‌های پختۀ انجیر فرو می‌ریزند.

۵خداوند شمشیر خود را در آسمان آماده کرده است تا بر مردم ادوم که مورد خشم و باز خواست او واقع شده‌اند، فرود آورد. ۶شمشیر خداوند با خون رنگین و با چربی پوشیده می‌شود، یعنی با خون بره و بزغاله و با چربی گردۀ قوچ. زیرا خداوند کشتار عظیمی در شهر بُزره و در سرزمین ادوم به راه می‌اندازد. ۷مردم را مانند گاوهای وحشی و گوساله‌ها سر می‌بُرَد و سرزمین شان از خون سیراب و از چربی حاصلخیز می‌گردد.

۸خداوند روزی را برای انتقام دشمنان و سالی را برای نجات و رهائی سهیون تعیین کرده است. ۹جویبارهای ادوم پُر از قیر، خاک آن به گوگرد تبدیل می‌گردد و تمام آن سرزمین مانند قیر می‌سوزد. ۱۰شب و روز شعله‌ور بوده دود آن همیشه به هوا بلند می‌باشد. نسل به نسل همانطور ویران باقی می‌ماند و دیگر هرگز کسی از آنجا عبور نمی‌کند. ۱۱شاهینها و خارپشت آن سرزمین را اشغال می‌کنند و لانۀ بومها و زاغها می‌شود، زیرا خداوند اراده فرموده تا ادوم را نابود و با خاک یکسان کند. ۱۲از اشراف آن کسی باقی نمی‌ماند تا به سلطنت برسد و تمام رهبرانش سر به نیست می‌شوند. ۱۳در شهر‌های مستحکم آن خار و در قلعه‌هایش خس و شترخار می‌روید و شغالها و شترمرغها در آن لانه می‌کنند. ۱۴حیوانات بیابان و شغالها در آنجا با هم گردش می‌کنند، هیولای شب بر سر یکدیگر فریاد می‌زنند و دیوها برای استراحت در آنجا می‌روند. ۱۵در آنجا بوم آشیانه می‌سازد، تخم می‌گذارد، چوچه‌هایش از تخم بیرون می‌آیند و در زیر بالهایش پرورش می‌یابند. لاشخورها هم با جفت خود در آنجا جمع می‌شوند.

۱۶کتاب خداوند را مطالعه کنید و بخوانید تا آگاه شوید که همۀ پیشگوئی‌های آن موبمو اجرا می‌شوند و در آنجا هیچ جانوری بدون جفت خود نمی‌باشد، زیرا این را خود خداوند فرموده است و روح او همه را عملی می‌سازد. ۱۷خداوند آن سرزمین را اندازه نموده و بین این جانوران تقسیم کرده است تا برای همیشه و نسل بعدِ نسل در آن زندگی کنند.

فصل سی و پنجم

خوشی نجات یافتگان

۱بیابان و زمین خشک شادمانی می‌کنند. صحرا از گل موج می‌زند ۲و نوای خوشی در همه جا به گوش می‌رسد. دشت و دمن مانند کوههای لبنان زیبا شده و مثل مرغزارهای کَرمَل و شارون جلال و شوکت یافته است. در همه جا زیبایی خداوند، خدای ما مشاهده می‌شود. ۳به دستهای ضعیف و خسته نیرو ببخشید و زانوان ناتوان و لرزنده را قوی و محکم سازید. ۴به آنهائی که می‌ترسند قوّت قلب بدهید و بگوئید که با جرأت باشند و نترسند، زیرا خدا با شما است و با سختترین مجازات از دشمنان تان انتقام می‌گیرد و شما را نجات می‌دهد.

۵آنگاه کورها بینا می‌شوند و کرها می‌شنوند. ۶لنگها مانند آهو جست و خیز می‌زنند و مردمان گنگ سرود شادمانی را می‌خوانند. در بیابان چشمه‌ها و در صحرا جویهای آب جاری می‌شوند. ۷ریگزارهای سوزان به حوض آب و زمینهای تشنه به چشمه‌های آب تبدیل می‌گردند. در مسکن شغالها علف و بوریا و نی می‌رویند.

۸شاهراهی باز می‌شود و آنرا «جادۀ مقدس» می‌نامند. گناهکاران هرگز از آن راه عبور و مرور نمی‌کنند، بلکه تنها قوم برگزیدۀ خدا در آن راه قدم می‌زند. هر کسی که در آن راه برود، هرچند جاهل باشد، گمراه نمی‌شود. ۹در آنجا اثری از شیر نمی‌باشد و هیچ حیوان درنده‌ای از آن راه نمی‌رود. نجات یافتگان در آن سفر می‌کنند. ۱۰کسانی را که خدا رهائی بخشیده است، با نوای شادی و سرور ابدی و سرخوش از آن راه به سهیون بر‌می‌گردند. خوشی و شادمانی جاودانی می‌بینند و غم و نالۀ شان از بین می‌رود.

فصل سی و ششم

سِناخِریب اورشلیم را تهدید می‌کند

(همچنین در دوم پادشاهان ۱۸:‌۱۳‌ـ‌۲۷؛ دوم تواریخ ۳۲:‌۱‌ـ‌۱۹)

۱در سال چهاردهم سلطنت حزقیا، سِناخِریب پادشاه آشور به شهرهای مستحکم یهودا حمله برد و همه را تسخیر کرد. ۲بعد به رَبشاقی، قوماندان قوای خود هدایت داد تا با لشکر بزرگی از لاکیش به اورشلیم پیش حزقیا پادشاه برود. او در کنار جویچۀ حوض بالائی، واقع بر سر شاهراه «مزرعۀ رختشویها» اردو زد. ۳اِلیاقِیم، پسر حِلقیا، ناظم دربار حزقیا، شِبنای منشی و یوآخ، پسر آساف، خبرنگار، پیش او رفتند. ۴قوماندان قوای آشور به آن‌ها گفت: «بروید این پیام پادشاه بزرگ آشور را به حزقیا برسانید: تو به چه چیز خود می‌بالی؟ ۵آیا فکر می‌کنی که می‌توانی با سخنان خشک و خالی قدرت و مهارت نظامی خود را نشان بدهی؟ به هوای چه کسی هستی که علیه من تمرد می‌کنی؟ ۶اگر به مصر متکی هستی، بدان که آن عصای نَی شکسته دست هر کسی را که به آن تکیه کند مجروح می‌سازد. اتکاء به فرعون، پادشاه مصر هم همان نتیجه را دارد. ۷اما اگر ادعا دارید که خداوند، خدای تان تکیه‌گاه شما است، بدانید که همین حزقیا معابد او را که بر فراز تپه‌ها بودند، ویران کرد و به مردم دستور داد که در برابر قربانگاه اورشلیم عبادت کنند. ۸حالا من به وکالت آقای خود، پادشاه آشور با شما شرط می‌بندم که اگر بتوانید دو هزار اسپ سوار پیدا کنید من دو هزار اسپ می‌دهم که آن‌ها سوار شوند. ۹حتی اگر پادشاه مصر به شما عراده و سوار نیز بفرستد، باز هم در برابر کوچکترین فردی از جملۀ خادمین آقایم مقاومت کرده نمی‌توانید. ۱۰برعلاوه، من بدون امر خداوند به اینجا نیامده‌ام، بلکه او خودش مرا به این سرزمین فرستاد تا آنرا نابود کنم.»

۱۱اِلیاقِیم، شِبنا و یوآخ به او گفتند: «لطفاً با ما بزبان ارامی حرف بزن، چونکه ما آنرا می‌دانیم. بزبان عبری صحبت مکن، زیرا کسانیکه بالای دیوار هستند می‌شنوند.» ۱۲اما رَبشاقی گفت: «آیا فکر می‌کنید که آقای من مرا فرستاد تا تنها با آقای تان و با شما صحبت کنیم و به سایر مردم چیزی نگوئیم؟ آن‌ها هم مثل شما محکوم به مرگ هستند. آن‌ها هم باید نجاست خود را بخورند و ادرار خود را بنوشند.»

۱۳آنگاه رَبشاقی با صدای بلند بزبان عبری خطاب به کسانی که بالای دیوار بودند کرده گفت: «به پیام پادشاه بزرگ آشور گوش دهید! ۱۴نگذارید که حزقیا شما را فریب بدهد. او فکر می‌کند که می‌تواند شما را از دست ما برهاند. ۱۵او می‌گوید که به خدا متکی باشید تا شما را نجات بدهد و این شهر به‌دست پادشاه آشور نمی‌افتد، اما شما نباید حرف او را باور کنید. ۱۶به سخنان او گوش ندهید، زیرا پادشاه آشور چنین می‌گوید: با من صلح کنید از شهر بیرون آئید و تسلیم شوید، آنگاه همۀ شما از تاک تان انگور بچینید و از انجیر تان بخورید و از چشمۀ تان بنوشید ۱۷تا وقتیکه من بیایم و شما را به یک کشور دیگر که مثل کشور خود تان پُر از غله، شراب، نان و تاکهای انگور است، ببرم. ۱۸نگذارید که حزقیا شما را گمراه سازد و بگوید که خداوند شما را نجات می‌دهد. آیا تا به حال خدایانِ کشورهای دیگر توانسته‌اند که خود را از چنگ پادشاه آشور برهانند؟ ۱۹خدایانِ شهرهای حمات، اَرفاد و سفرایم کجا هستند؟ آیا توانستند سامره را نجات بدهند؟ ۲۰کدامیک از خدایان این شهرها توانستند کشور خود را از چنگ پادشاه ما آزاد سازد تا خداوند شما بتواند اورشلیم را نجات بدهد؟»

۲۱کسانی که بر سر دیوار بودند، چیزی نگفتند، زیرا پادشاه امر کرده بود که خاموش باشند. ۲۲بعد اِلیاقِیم، شِبنا و یوآخ لباسهای خود را پاره کرده پیش حزقیا رفتند و آنچه را رَبشاقی گفته بود برایش بیان کردند.

فصل سی و هفتم

حزقیا با اشعیا مشورت می‌کند

(همچنین در دوم پادشاهان ۱۹:‌۱‌ـ‌۷)

۱چون حزقیا پادشاه این خبر را شنید، یخن خود را پاره کرد، نمد پوشید و به عبادتگاه خداوند رفت. ۲بعد به اِلیاقِیم ناظم دربار، شِبنای منشی و کاهنان ریش‌سفید گفت که نمد پوشیده پیش اشعیای نبی، پسر آموص بروند ۳و به او بگویند که حزقیا چنین می‌گوید: «امروز روز مصیبت است و ما مجازات و توهین می‌شویم. حال ما به وضع زنی می‌ماند که وقت زایمانش رسیده است، اما قدرت زائیدن را ندارد. ۴شاید خداوند، خدای تو سخنان توهین‌آمیز رَبشاقی، نمایندۀ پادشاه آشور را که به خدای زنده گفته است، بشنود و او را جزا بدهد. پس برای بازماندگان مردم ما دعا کن.»

۵وقتی فرستادگان حزقیا پیش اشعیا آمدند، ۶اشعیا به آن‌ها گفت: «به آقای تان بگوئید که خداوند چنین می‌فرماید: از حرفهای ناسزائی که به من زد، نترسید. ۷خودم کاری می‌کنم که او با شنیدن خبری به کشور خود برگردد و در همانجا بقتل برسد.»

آشوریان باز تهدید می‌کنند

(همچنین در دوم پادشاهان ۱۹:‌۸‌ـ‌۱۹)

۸سردار آشوری به وطن خود برگشت و دریافت که پادشاه آشور از لاکیش برای جنگ به لِبنَه رفته است، ۹زیرا به او خبر رسیده بود که تِرهاقَه، پادشاه حبشه برای جنگ او آمده است. با شنیدن این خبر نامه‌ای به این مضمون برای حزقیا، پادشاه یهودا فرستاد: ۱۰«آن خدائی که تو به او توکل داری اگر به تو بگوید که پادشاه آشور اورشلیم را تسخیر نمی‌کند، فریب حرفِ او را نخوری. ۱۱خودت شنیدی که پادشاه آشور با کشورهای دیگر چه کرد. همه را بکلی از بین برد. پس آیا تو می‌توانی نجات یابی؟ ۱۲آیا خدایان مردمان جوزان، حاران، رِزِف و خدای مردم عدن که در تِلسار زندگی می‌کنند و به دست پدران من هلاک شدند، توانستند آن‌ها را برهانند؟ ۱۳آیا می‌دانی که پادشاهان حمات، اَرفاد، سفرایم، هینع و عوا به چه سرنوشتی گرفتار شدند؟»

۱۴حزقیا نامه را از فرستادگان سِناخِریب گرفت و خواند. بعد نامه را گرفته و به عبادتگاه رفت و آنرا در حضور خداوند پهن نمود. ۱۵و این چنین دعا کرد: ۱۶«ای خداوند متعال، خدای اسرائیل که بر تخت خود بالای فرشتگان نشسته‌ای، تو خدای یکتا و خدای تمام سلطنت‌های روی زمین هستی. تو آسمان و زمین را آفریدی. ۱۷خداوندا، به حرف من گوش بده، چشمانت را باز کن و ببین و بشنو که سِناخِریب چه می‌گوید. او پیام توهین‌آمیزی برای خدای زنده فرستاده است. ۱۸خداوندا، البته پادشاهان آشوری تمام آن اقوام را از بین برده، سرزمین شان را ویران کرده ۱۹و خدایان شان را در آتش افگنده‌اند. چون آن‌ها خدا نبودند و با دست انسان از چوب و سنگ ساخته شده بودند، همه از بین رفتند. ۲۰پس حالا ای خداوند، خدای ما، ما را از دست او نجات بخش تا تمام ملتهای روی زمین بدانند که تنها تو خداوند هستی.»

پیام اشعیا به حزقیا

(همچنین در دوم پادشاهان ۱۹:‌۲۰‌ـ‌۳۷)

۲۱بعد اشعیا، پسر آموص این پیام را برای حزقیا فرستاد: «خداوند، خدای اسرائیل می‌فرماید: دعایت را در مورد سِناخِریب، پادشاه آشور شنیدم. ۲۲جواب من اینست: دختر سهیون به تو می‌خندد و دختر اورشلیم ترا مسخره می‌کند. ۲۳آیا می‌دانی که چه کسی را توهین نمودی، به چه کسی ناسزا گفتی و به روی چه کسی آوازت را بلند کردی؟ به خدای مقدس اسرائیل! ۲۴تو خادمانت را فرستادی تا به من اهانت کنند و گفتی که با عراده‌هایت قله‌های کوههای اطراف لبنان را تسخیر نموده‌ای، بلندترین و بهترین درختان سرو و صنوبر آنرا قطع کرده‌ای و به عمیقترین جنگلهای آنجا پا گذاشته‌ای. ۲۵تو لاف می‌زنی که چاهها کنده‌ای و آب آن‌ها را نوشیده‌ای و کف پایت دریاهای مصر را خشک ساخته است.

۲۶آیا نشنیده‌ای که من مدتها پیش وقوع این حوادث را مقدر کرده بودم و حالا همه را انجام می‌دهم که تو آن شهرهای مستحکم را به تودۀ خاک تبدیل نمائی؟ ۲۷مردمانی که در آن شهرها زندگی می‌کردند تاب مقاومت را در مقابل تو نداشتند و مانند علف صحرا و سبزه‌های نورس که در زیر شعاع سوزان آفتاب پیش از نمو کردن خشک و پژمرده می‌شوند، وحشتزده و بیچاره شدند.

۲۸من نشست و برخاست و دخول و خروج ترا می‌بینم و می‌دانم که چقدر بالای من خشمگین هستی. ۲۹بخاطر همین خشم و غرورت، من بر بینی تو مهار و در دهان تو لگام می‌گذارم و ترا از راهی که آمده‌ای باز می‌گردانم.»

۳۰بعد اشعیا به حزقیا گفت: «ثبوت وقوع این حوادث اینست: امسال و سال آینده از غلۀ خودرو می‌خورید. در سال سوم خود شما می‌کارید و درو می‌کنید و تاکستان غرس نموده از میوۀ آن می‌خورید. ۳۱بازماندگان یهودا دوباره در سرزمین خود عمیقاً به پائین ریشه دوانیده و در بالا ثمر می‌دهند، ۳۲زیرا بقیه‌ای از اورشلیم و رستگاران از کوه سهیون بیرون خواهند آمد و غیرت خداوند قادر مطلق چنین خواهد کرد.

۳۳خداوند در مورد پادشاه آشور چنین می‌فرماید: «او به این شهر وارد نمی‌شود و حتی یک تیر هم بسویش رها نمی‌کند. هیچیک از عساکر او سپر به‌دست گرفته در برابر آن نمی‌ایستد و هیچ سنگری به دور شهر آباد نمی‌شود. ۳۴از همان راهی که آمده است بر‌می‌گردد. باز می‌گویم که سِناخِریب به این شهر داخل نمی‌شود. ۳۵زیرا من بخاطر خود و بخاطر بنده‌ام، داود از این شهر دفاع می‌کنم و آنرا نجات می‌دهم.»»

شکست سِناخِریب و مرگ او

۳۶آنگاه فرشتۀ خداوند یکصد و هشتاد و پنچ هزار نفر از عساکر آشوری را بقتل رساند و تا فردای آن روز اجساد آن‌ها در همه جا پراگنده شدند. ۳۷بنابران، سِناخِریب، پادشاه آشور آنجا را ترک کرد و به وطن خود برگشت و در نینوا ساکن شد. ۳۸هنگامی که در معبد خدای خود، نِسروک عبادت می‌کرد، پسرانش اَدرَمَلک و شرازِر او را با شمشیر کشتند و به سرزمین ارارات فرار کردند و یک پسر دیگر او آسَرحَدون، جانشینش شد.

فصل سی و هشتم

بیماری و شفای حزقیا

(همچنین در دوم پادشاهان ۲۰:‌۱‌ـ‌۱۱؛ دوم تواریخ ۳۲:‌۲۴‌ـ‌۲۶)

۱در آن روزها حزقیا سخت مریض شد و نزدیک به مردن بود. اشعیای نبی، پسر آموص به دیدن او آمد و به او گفت: «خداوند چنین می‌فرماید: خانه‌ات را سر براه کن، زیرا به زودی می‌میری و از این مرض شفا نمی‌یابی.» ۲آنگاه حزقیا رو بطرف دیوار نموده پیش خداوند دعا کرد و گفت: ۳«خداوندا، بیاد آور که من با وفاداری و دل صاف در راه تو گام برداشته‌ام و اعمال من مطابق رضای تو بوده‌اند.» حزقیا این را گفت و زار زار گریه کرد.

۴بار دیگر از جانب خدا برای اشعیا وحی آمد و فرمود: ۵«برو پیش حزقیا و به او بگو که خداوند، خدای جدت داود، دعایت را شنید و اشکهائی را که ریختی دید، بنابران، پانزده سال دیگر بر سالهای عمرت می‌افزاید. ۶ترا از دست پادشاه آشور می‌رهاند و از این شهر دفاع می‌کند.»

۷اشعیا گفت: «برای ثبوت اینکه خداوند چنین وعده را داده است این علامت را به تو می‌دهد ۸که او سایۀ آفتاب را بر زینۀ آحاز ده پله به عقب بر‌می‌گرداند.» پس سایۀ آفتاب که ده پله پائین رفته بود، ده پله به عقب برگشت.

۹بعد از آنکه حزقیا از بیماری شفا یافت این قصیده را سرود:

۱۰«فکر می‌کردم که در عنفوان جوانی به گور می‌روم و از بقیۀ سالهای عمرم محروم می‌شوم.

۱۱فکر می‌کردم که در دنیای زندگان دیدار خداوند نصیبم نمی‌شود و در این جهان روی انسانی را نمی‌بینم.

۱۲مثل خیمۀ چوپانها که جمع می‌گردد و مانند پارچه‌ای که از دستگاه بافندگی بریده می‌شود، رشتۀ حیاتم قطع می‌گردد و زندگی‌ام خاتمه می‌یابد.

۱۳مثل اینکه شیری استخوانهایم را می‌شکند شب تا به صبح برای کمک ناله و فریاد من جاری است و فکر می‌کنم که خدا به زندگی ام خاتمه می‌دهد.

۱۴آوازم بسختی شنیده می‌شود. همچون فاخته ناله می‌کنم و چشمانم ضعیف شده است. خداوندا، مشکلم را حل کن و در پناه خود نگاهم دار!

۱۵اما چه چاره دارم؟ زیرا خدا این کار را در حق من کرده است. بخاطر سختی‌هائی که کشیده‌ام، خواب از چشمانم پریده است.

۱۶خداوندا، من مطابق رضای تو زندگی می‌کنم، زیرا رضامندی تو به من حیات می‌بخشد. پس صحتم را اعاده فرما و به من عمر دوباره عطا کن.

۱۷می‌دانم همه سختی هائی را که کشیده‌ام به نفع من بوده است، زیرا تو زندگی مرا حفظ کردی، مرا از هلاکت نجات دادی و از گناهان من چشم پوشیدی.

۱۸مردگان نمی‌توانند از تو سپاسگزار باشند و یا ترا تمجید کنند، زیرا آن‌ها دیگر امیدی ندارند و به وفاداری تو اعتماد نمی‌کنند.

۱۹کسانی که زنده‌اند از تو شکرگزارند، مثلیکه من امروز ترا سپاس می‌گویم. پدران به فرزندان خود می‌گویند که تو چقدر وفادار هستی.

۲۰خداوند مرا نجات داده است. پس سرودهای سپاسگزاری را در تمام عمر خود در عبادتگاه او می‌سرایم.»

۲۱اشعیا به پادشاه گفته بود که مقداری انجیر را بگیرد و آنرا کوبیده بر دُمَل بگذارد و آنگاه شفا می‌یابد. ۲۲حزقیا پادشاه پرسید: «علامتی که بتوانم به عبادتگاه بروم چیست؟»

فصل سی و نهم

نمایندگان بابلی

(همچنین در دوم پادشاهان ۲۰:‌۱۲‌ـ‌۱۹)

۱در همان زمان مردوک بَلدان (پسر بَلدان) پادشاه بابل نمایندگان خود را همراه با نامه و تحفه‌ای پیش حزقیا فرستاد، زیرا شنیده بود که از یک بیماری سخت شفا یافته است. ۲حزقیا از آن‌ها پذیرائی شایانی کرد و آن‌ها را به قصر سلطنتی برد و خزانه‌های طلا و نقره، عطریات، و روغنهای خوشبو و همچنین اسلحه‌خانۀ خود را با همه چیزهائی که در کشورش یافت می‌شد به آن‌ها نشان داد و هیچ چیزی را از آن‌ها پنهان نکرد. ۳آنگاه اشعیای نبی پیش حزقیا آمد و پرسید: «این مردان چه می‌گفتند و از کجا آمده‌اند؟» حزقیا پادشاه جواب داد: «آن‌ها از یک سرزمین دور، از بابل آمده‌اند.» ۴اشعیا سوال کرد: «آن‌ها در قصر تو چه دیدند؟» حزقیا گفت: «هر چیزی که در قصر من و در خزاین بود به آن‌ها نشان دادم.»

۵آنگاه اشعیا به حزقیا گفت: «به این کلام خداوند متعال گوش بده که می‌فرماید: ۶روزی می‌رسد که همه چیزی که در قصرت داری و آنچه را که پدرانت ذخیره کرده‌اند به بابل برده می‌شود و هیچ چیزی برایت باقی نمی‌ماند. ۷بعضی از پسرانت را هم به اسارت می‌برند و از آن‌ها در قصر پادشاه بابل بعنوان خواجه‌سرا کار می‌گیرند.» ۸حزقیا فهمید تا زمانی که او زنده است صلح و امنیت برقرار خواهد بود و گفت: «آنچه خداوند فرمود، نیکو و بجا است.»

فصل چهلم

سخنان امید بخش

۱خداوند شما می‌فرماید: «تسلی بدهید! قوم برگزیدۀ مرا تسلی بدهید! ۲مردم اورشلیم را دلگرم سازید و به آن‌ها بگوئید که به رنجهای شان خاتمه داده و گناهان شان را بخشیده‌ام و آن‌ها را دو چندِ گناه شان جزا داده‌ام.»

۳صدائی فریاد می‌زند: «راهی را در بیابان برای آمدن خداوند آماده کنید و راه خدای ما را در صحرا صاف سازید. ۴دره‌ها را پُر کنید و کوهها و تپه‌ها را هموار نمائید. راههای کج را راست سازید و جاهای ناهموار را هموار کنید. ۵جلال خداوند آشکار می‌شود و همه مردم یکجا آنرا مشاهده می‌کنند، زیرا خداوند چنین فرموده است.»

۶صدا بار دیگر می‌گوید: «با آواز بلند بگو!» پرسیدم: «چه بگویم؟» گفت: «بگو که انسانها همه مانند گیاه هستند، زیبائی آن‌ها مثل عمر گل ناپایدار است. ۷وقتی خداوند باد را بفرستد، گیاه خشک و گل پژمرده می‌شود. بلی، انسان همچون گیاه است. ۸گیاه خشک و گل پژمرده می‌شود، اما کلام خدای ما ابدی و جاودانی است.»

۹ای سهیون، بر فراز کوه بلند برو. از آنجا مژده بده و ای اورشلیم مژده‌ات را بدون ترس با تمام قوّت به آواز بلند اعلام کن! به شهرهای یهودا بگو: «خدای تان می‌آید.» ۱۰ببینید، خداوند متعال می‌آید و با قدرت بازوی خود حکومت می‌کند و مردم را مطابق اعمال شان پاداش یا جزا می‌دهد. ۱۱او مثل چوپانی گلۀ خود را می‌چراند، بره‌های خود را در آغوش می‌گیرد و مادرهای شان را با مهربانی هدایت می‌کند.

خدای بی‌مانند اسرائیل

۱۲آیا کسی می‌تواند آب‌های اوقیانوس را با کف دست خود پیمانه کند یا آسمان را با بِلِست خود اندازه نماید؟ آیا کسی می‌تواند خاک زمین را در قپان بریزد یا کوهها و تپه‌ها را در ترازو وزن کند؟ ۱۳آیا کسی می‌تواند به خداوند بگوید که چه بکند یا مشاور و معلم او باشد؟ ۱۴آیا خدا از کسی مشورت خواسته است که به او دانش بیاموزد یا راه راستی را بنماید و یا فهم و حکمت را به او تعلیم بدهد؟

۱۵تمام اقوام جهان پیش خداوند مثل قطرۀ آب در سطل و مانند غبار در ترازو هستند. و جزیره‌ها را همچون گردِ خاک به هوا بر‌می‌دارد. ۱۶تمام حیوانات لبنان جهت قربانی سوختنی برای خدا کافی نیست و همه جنگلهای لبنان برای هیزم قربانی کفایت نمی‌کند. ۱۷همۀ مردم جهان پیش او هیچ هستند و ناچیز بشمار می‌آیند.

۱۸پس با چه کسی می‌توان خدا را تشبیه کرد و چگونه او را توصیف نمود؟ ۱۹آیا می‌توان او را با یک بت مقایسه کرد؟ با بتی که ساختۀ دست بشر و زرگر آنرا با طلا پوشانیده و زنجیر نقره‌ای به گردنش آویخته است؟ ۲۰شخصی برای ساختن بت درختی را انتخاب می‌کند که چوب آن با دوام باشد و آنرا به‌دست صنعتگر ماهری می‌دهد تا از آن، یک بت ثابت و محکم برایش بسازد، اما هیچ چیزی بغیر از خدا ثابت و پا‌برجا نیست.

۲۱آیا به شما معلوم نیست و نشنیده‌اید و از ابتدا کسی به شما خبر نداده است و نفهمیده‌اید که دنیا چطور بوجود آمده است؟ ۲۲خدا بر فراز کرۀ زمین نشسته است و ساکنین آن در نظر او مثل ملخ هستند. او آسمان‌ها را مانند پرده‌ای پهن می‌کند و از آن‌ها برای سکونت خود خیمه می‌سازد. ۲۳رهبران مقتدر را از هستی ساقط می‌کند و حکمفرمایان روی زمین را از بین می‌برد ۲۴آن‌ها تازه کاشته شده و هنوز ریشه ندوانیده‌اند که خدا بر آن‌ها می‌دمد و آن‌ها را پژمرده می‌سازد و مانند کاه در برابر باد پراگنده می‌شوند.

۲۵خدای مقدس می‌فرماید: «پس مرا با چه کسی مقایسه می‌کنید؟ چه کسی می‌تواند با من برابری نماید؟» ۲۶به آسمان نگاه کنید. این ستارگانی را که می‌بینید چه کسی بوجود آورده است؟ کیست که تعداد آن‌ها را بشمارد و همه را بنام بشناسد؟ خدا با قدرت عظیم و نیروی عجیب خود نمی‌گذارد که هیچکدام آن‌ها گم شود.

۲۷پس ای یعقوب چرا فکر می‌کنی و ای اسرائیل، چرا می‌گوئی: «خدا از رنجهای من بی‌خبر است و به حق من توجهی ندارد؟» ۲۸آیا ندانسته و نشنیده‌اید که خداوند، خدای ابدی و آفرینندۀ تمام عالم است. او هرگز درمانده و خسته نمی‌شود و هیچ کسی نمی‌تواند به عمق افکار او پی برد. ۲۹او به ضعیفان نیرو می‌بخشد و به مردم ناتوان قدرت عطا می‌کند. ۳۰حتی جوانان هم خسته می‌شوند و دلاوران از پا می‌افتند، ۳۱اما آنهای که منتظر خداوند می‌باشند، نیروی تازه خواهند یافت. آن‌ها مانند عقاب بال می‌گشایند. می‌دوند و خسته نمی‌شوند، راه می‌روند و از پا نمی‌افتند.

فصل چهل و یکم

مددگار اسرائیل

۱خدا می‌گوید: «ای جزیره‌ها خاموش باشید و به من گوش بدهید! بگذارید مردم نیروی تازه بیابند. نزدیک بیایند و حرف بزنند و دعوای خود را به محکمه ارائه کنند. آنگاه به اتفاق هم رأی می‌دهیم که حق بجانب کیست.

۲چه کسی آن مرد فاتح را از مشرق زمین آورد که به هر جائی که می‌رود، مردم را مغلوب می‌سازد و پادشاهان را سرکوب می‌کند. با شمشیر خود آن‌ها را مانند گَرد به زمین می‌ریزد و با کمان خود چون پَرِ‌کاه پراگنده می‌سازد. ۳آن‌ها را تا جاهای دور که پیش از آن پایش نرسیده بود، تعقیب می‌کند و بی‌خطر پیش می‌رود. ۴چه کسی چنین کارها را کرده است؟ چه کسی سرنوشت مردم را نسل اندر نسل تعیین نموده است؟ من هستم، خداوند که خدای ازلی و ابدی هستم.

۵مردمان جزیره‌ها و سرزمینهای دوردست چون کارهای مرا دیدند، از ترس لرزیدند و همگی با هم جمع شده آمدند. ۶یکدیگر را کمک و تشویق می‌نمایند. ۷نجار و زرگر و آهنگر با هم یکجا کار می‌کنند و اجزای بت را بهم وصل کرده آنرا با میخ ثابت و استوار می‌سازند.

۸اما تو ای اسرائیل، بندۀ من، و تو ای یعقوب، برگزیدۀ من و ذُریت دوست من، ابراهیم، ۹من ترا از دورترین نقاط جهان فرا خواندم و گفتم: «تو بندۀ من هستی، من ترا برگزیدم و ترکت نمی‌کنم.» ۱۰نترس، زیرا من با تو هستم. هراسان نباش، چون من خدای تو ام. من به تو نیرو می‌بخشم و کمکت می‌کنم و از تو حمایت کرده نجاتت می‌دهم.

۱۱کسانی که بر تو خشمگین هستند، خجل و رسوا می‌شوند و آنهائی که مخالف تو‌اند، نیست و نابود می‌گردند. ۱۲همۀ کسانی که با تو جنگ و دعوا دارند، از بین می‌روند و دیگر روی شان را نمی‌بینی. ۱۳زیرا من خداوند، خدای تو دست راستت را می‌گیرم و می‌گویم: نترس، من به تو کمک می‌کنم.»

۱۴خداوند می‌فرماید: «ای یعقوب و ای اسرائیل، اگرچه کوچک و ضعیف هستی، ولی نترس، زیرا من، خدای قدوس اسرائیل، خداوند تو، مددگار تو و نجات‌بخشای تو هستم. ۱۵من ترا یک خرمن‌کوب با دندانه‌های تیز و نو می‌سازم، تا کوهها را خُرد و هموار کنی و تپه‌ها را مانند کاه پاشان سازی. ۱۶تو آن‌ها را به هوا می‌افشانی و باد آن‌ها را پراگنده می‌سازد. آنگاه از من که خداوند و قدوس اسرائیل هستم، خوشحال می‌شوی و به من فخر می‌کنی.

۱۷وقتی مردمان فقیر و محتاج به جستجوی آب بروند و نیابند و زبان شان از تشنگی خشک شود، من که خداوند هستم، دعای شان را اجابت می‌کنم. خدای اسرائیل هستم و آن‌ها را ترک نمی‌کنم. ۱۸بر تپه‌های خشک برای آن‌ها رودها را جاری می‌سازم، در میان دره‌ها چشمه‌های آب را باز می‌کنم، بیابان را به حوض آب تبدیل می‌نمایم و زمینهای خشک را چشمه‌سار می‌سازم. ۱۹در بیابان درختان سرو آزاد، اکاسی و زیتون و در صحرا شمشاد، صنوبر، کاج و چنار می‌رویانم، ۲۰تا همه ببینند و در این باره تفکر و تأمل کنند و بدانند که دست قدرت خداوند، قدوس اسرائیل اینها را آفریده است.»

خدا قادر است آینده را پیشگوئی کند

۲۱خداوند، پادشاه یعقوب می‌فرماید: «بگذارید خدایان اقوام دیگر دعوای خود را اقامه کنند و دلایل قوی خود را ارائه دارند. ۲۲بگذارید بیایند و آنچه را که در گذشته اتفاق افتاده است، برای ما بیان کنند، و از آینده به ما خبر بدهند تا بدانیم که چه وقت همۀ اینها رخ می‌دهند. ۲۳بلی، برای ما پیش بینی کنند تا ما بدانیم که آن‌ها واقعاً خدا هستند. کاری کنند، خوب یا بد، تا ما بترسیم و وحشت کنیم. ۲۴اما آن‌ها هیچ چیزی نیستند و هیچ کاری کرده نمی‌توانند و هر کسی که آن‌ها را برگزیند، کار بیهوده‌ای می‌کند.

۲۵من شخصی را از شرق انتخاب کرده‌ام. او از شمال حمله می‌کند و خداوند او را بنام می‌خواند و پادشاهان را مانند گِل کوزه‌گر پایمال می‌کند. ۲۶آیا کسی پیشگوئی کرده است که این واقعات رخ می‌دهد تا ما یقین کنیم که او راست می‌گوید. اما هیچ کسی در این باره حرفی نزده و چیزی را اعلام نکرده و کسی هم چیزی نشنیده است. ۲۷من اولین کسی بودم که به سهیون خبر آوردم و به اورشلیم مژده دهنده‌ای بخشیدم. ۲۸اما در میان خدایان کسی را نیافتم که مشوره‌ای داده بتواند و یا به سوال من جواب بدهد. ۲۹همۀ این خدایان، بتهای بی‌جان هستند. از دست شان چیزی بر‌نمی‌آید و اجسام ضعیف و ناتوان‌اند.

فصل چهل و دوم

بندۀ خداوند

۱اینست بندۀ من که از او حمایت می‌کنم. او برگزیدۀ من است و از او خوشنود و راضی هستم. او را از روح خود پُر کرده‌ام تا انصاف و عدالت را برای اقوام جهان بیاورد. ۲او فریاد نمی‌زند و صدای خود را بلند نمی‌کند و در جاده‌ها آوازش شنیده نمی‌شود. ۳نَیِ خم شده را نمی‌شکند و شعلۀ ضعیف را خاموش نمی‌سازد. او عدالت دایمی را برقرار می‌کند. ۴مأیوس و دلسرد نمی‌شود و عدالت را در روی زمین منتشر می‌سازد و مردم کشورهای دوردست منتظرند تا تعلیمات او را بشنوند.»

۵خدا، خداوندی که آسمان‌ها را آفرید و پهن کرد، زمین و هر چیزی را که در آن است بوجود آورد و به مردمی که بروی آن زندگی می‌کنند، روح و حیات می‌بخشد، به بندۀ خود چنین می‌فرماید: ۶«من که خداوند هستم، ترا به عدالت خوانده‌ام و به تو قدرت داده‌ام تا عدالت را در روی زمین برقرار سازی و بوسیلۀ تو با تمام اقوام جهان پیمان می‌بندم و ترا نور و پیشوای مردم دنیا می‌سازم. ۷تو چشمان کورها را باز می‌کنی، محبوسین را از زندانهای تنگ و تاریک نجات می‌دهی.

۸من خداوند هستم و نام من همین است. از جلال خود به هیچ کسی نمی‌دهم و بتها را در ستایش خود شریک نمی‌کنم. ۹آنچه را که پیشگوئی کرده بودم، صورت گرفت و حالا از وقایع تازه و نَو، قبل از آنکه اتفاق بیفتد، به شما خبر می‌دهم.»

سرود ستایش

۱۰ای جزیره‌ها و ای کسانی که در آن‌ها زندگی می‌کنید، از اقصای زمین در وصف خداوند سرود تازه بخوانید. ای بحر و ای کسانی که در آن سفر می‌کنید و ای همه چیزهائی که در آن هستید، او را بستائید. ۱۱صحرا و خانه‌هایش، ساکنین قیدار و باشندگان سالع از قله‌های کوهها سرود خوشی را سر دهند. ۱۲مردمی که در کشورهای دور هستند، جلال خداوند را بیان کنند و او را بستایند. ۱۳خداوند همچون جنگاوری توانا به جنگ خواهد آمد و با فریادهای بلند قدرت خود را به دشمنان نشان می‌دهد.

خدا به قوم برگزیدۀ خود وعدۀ کمک می‌دهد

۱۴خداوند می‌فرماید: «برای یک مدت طولانی خاموش ماندم و از خشم خود جلوگیری کردم، اما حالا مثل زنی که در وقت زایمان درد می‌کشد، فریاد بر‌می‌آورم. ۱۵کوهها و تپه‌ها را هموار می‌کنم، نباتات را از بین می‌برم، دریاها و جویها را خشک می‌سازم.

۱۶نابینایان را به راهی که نرفته‌اند، هدایت می‌کنم و به طریقی که نمی‌شناسند، رهبری می‌نمایم. تاریکی‌ای پیشروی شان را به روشنی تبدیل می‌کنم. راههای کج آن‌ها را راست می‌سازم. من همۀ این کارها را برای شان اجرا نموده آن‌ها را ترک نمی‌کنم. ۱۷آنهائی که بر بتهای تراشیده و مجسمه‌های ریخته شده اعتماد می‌کنند و آن‌ها را خدای خود می‌خوانند، خجل و سرافگنده می‌شوند.»

قوم اسرائیل عبرت نمی‌گیرد

۱۸خداوند می‌فرماید: «ای مردم کر، بشنوید! شما ای کورها بنگرید و ببینید! ۱۹هیچ کسی مثل بندۀ من کور نیست و هیچ شخصی مانند رسولی که من فرستادم، کر نیست. ۲۰شما ای قوم اسرائیل، به آنچه که دیدید، اعتنائی نکردید و آنچه را که شنیدید، برای تان بی‌تفاوت بود.»

۲۱خداوند خواست که عدالت خود را به مردم نشان بدهد، بنابران، برای راهنمائی ایشان قوانین خود را به آن‌ها داد تا از آن‌ها پیروی کنند و آن‌ها را محترم بشمارند، ۲۲اما این قوم توجهی نکردند، لهذا غارت و تاراج شدند، در حفره‌ها و سیاه‌چالها زندانی هستند. آن‌ها غارت شدند، ولی کسی به داد شان نرسید و تاراج شدند، اما کسی نبود به آن‌ها کمک کند.

۲۳آیا در بین شما کسی هست که به این سخنان گوش بدهد و توجه کند و پند بگیرد؟ ۲۴چه کسی اجازه داد که اسرائیل غارت و یعقوب تاراج شود؟ آیا همان خداوند نبود که در برابر او گناه کردند، در راه او قدم برنداشتند و از احکام او پیروی ننمودند؟ ۲۵بنابران، این مردم مورد خشم شدید او قرار گرفتند، زیان و ضرر جنگ را دیدند، اما آن‌ها بازهم عبرت نگرفتند.

فصل چهل و سوم

وعدۀ نجات و حمایت

۱خداوند که آفرینندۀ تو ای یعقوب و صانع تو ای اسرائیل است، چنین می‌فرماید: «نترس، زیرا که من ترا فدیه دادم. من ترا به نام خوانده‌ام و تو متعلق به من هستی. ۲وقتی از آب‌های عمیق بگذری، من همراه تو می‌باشم و هنگامی که از دریاها عبور کنی، از غرق شدن نجاتت می‌دهم و اگر در میان آتش قدم بگذاری، شعله‌هایش ترا نمی‌سوزاند، ۳زیرا من خداوند، قدوس اسرائیل، نجات دهندۀ تو هستم. من مصر، حبشه و سبا را فدای آزادی تو می‌سازم. ۴تو برای من گرامی و محترم و عزیز هستی، بنابران، آن اقوام را فدای تو می‌کنم. ۵نترس، زیرا من همراه تو هستم. فرزندانت را از شرق و غرب جمع می‌کنم ۶و به کشورهای شمال و جنوب می‌گویم که همه پسران و دخترانم را در هر جائی که باشند، به وطن شان بفرستند. ۷همه کسانی که بنام من یاد می‌شوند، می‌آیند، چونکه من آن‌ها را برای جلال خود آفریده و مصور نموده‌ام.»

اسرائیل گواه خداوند است

۸آنهائی را که چشم دارند، ولی نمی‌بینند و گوش دارند، اما نمی‌شنوند، بیاورید! ۹همۀ اقوام را جمع کنید و از آن‌ها بپرسید که کدامیک از خدایان شان می‌تواند از آینده خبر بدهند و کدامیک از آن‌ها توانسته‌اند این واقعات را پیشگوئی کنند. بگذارید بیایند و گواهی بدهند و حقیقت ادعای خود را ثابت سازند.

۱۰خداوند می‌فرماید: «شما ای قوم اسرائیل، شاهدان و بندگان من هستید. من شما را برگزیدم تا مرا بشناسید و به من ایمان داشته باشید و بدانید که من خدای یکتا هستم و خدای دیگر هرگز وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت. ۱۱من، تنها من خداوند هستم و بجز من نجات دهندۀ دیگر نیست. ۱۲شما خود تان می‌دانید که خدای دیگری نبود تا به داد شما برسد، من بودم که از آینده خبر دادم و برای نجات شما آمدم. ۱۳من خدا هستم و همیشه هم خدا می‌باشم. هیچ کسی نمی‌تواند از دست من رهائی یابد و هیچ کسی قادر نیست که مانع کارهای من شود.»

فرار از بابل

۱۴خداوند، خدای نجات بخشای شما، قدوس اسرائیل چنین می‌فرماید: «بخاطر نجات شما لشکری را به بابل فرستادم تا شهرهای آنجا را خراب کرده فریاد خوشی کلدانیان به غم و ماتم تبدیل شود. ۱۵من خداوند، خدای مقدس و خالق و پادشاه اسرائیل هستم.»

۱۶خداوند که راهی در بحر باز کرد و آب‌های خروشان را به کنار زد، چنین می‌فرماید: ۱۷«لشکر بزرگ مصر را با عراده‌ها و اسپهای شان از کشور بیرون آوردم تا در امواج متلاطم بحر غرق شوند و چراغ حیات شان خاموش گردد.» ۱۸«گذشته را فراموش کنید و به آن نیندیشید، ۱۹زیرا من چیز تازه‌ای بوجود می‌آورم که همین حالا به ظهور می‌رسد و شما آنرا می‌بینید. در بیابان راهی باز می‌کنم و نهرهائی را در آن جاری می‌سازم. ۲۰حیوانات وحشی، شغالان و شترمرغها کارهای مرا تمجید می‌کنند. در بیابان چشمه‌ها را جاری ساخته آنرا سیراب می‌کنم و به قوم برگزیدۀ خود، ۲۱یعنی قومی را که برای خود آفریده‌ام، آب می‌دهم تا مرا ستایش کنند.

گناۀ اسرائیل

۲۲اما ای اسرائیل، تو از من خسته شدی و مرا نپرستیدی. ۲۳برای من گوسفندی را جهت قربانی سوختنی نیاوردی و با قربانی هایت مرا احترام نکردی. من بزور از تو نخواستم که برایم هدیه بیاوری و یا با دود کردن خوشبوئی باری بر دوشت بنهم. ۲۴برای من خوشبوئی نخریدی و با تقدیم چربی قربانی خوشنودم نکردی، ولی با گناهانت مرا خسته نمودی و با خطاهایت مرا بتنگ آوردی.

۲۵من آن خدائی هستم که بخاطر خودم خطاهای ترا می‌بخشم و گناهانت را بیاد نمی‌آورم. ۲۶اگر با من دعوائی داری، بیا آنرا ارائه کن و ثابت نما که حق بجانب هستی. ۲۷اولین اجداد تو خطا کردند و رهبرانت در برابر من گناه ورزیدند، ۲۸بنابران، من کاهنانت را بی‌حرمت ساختم و ترا به مصیبت گرفتار کردم و رسوا نمودم.»

فصل چهل و چهارم

خدا اسرائیل را برکت می‌دهد

۱خداوند می‌فرماید: «ای بندۀ من یعقوب و ای اسرائیل قوم برگزیدۀ من، گوش بده! ۲من خالق تو هستم و ترا در رَحِم مادر پرورش دادم و کمک کردم. ای بندۀ من یعقوب، تو قوم عزیز و برگزیدۀ من هستی، ترس را به دلت راه مده، ۳زیرا من زمین تشنه را سیراب می‌کنم و در کشتزارهای خشک نهرهای آب را جاری می‌سازم. روح خود را بر اولاده‌ات می‌ریزم و فرزندانت را از برکت خود برخوردار می‌کنم. ۴آن‌ها مانند سبزه‌های آبیاری شده و درختانِ بیدِ کنار دریا سبز می‌شوند و نمو می‌کنند. ۵یکی می‌گوید: «من متعلق به خداوند هستم.» دیگری خود را بنام یعقوب یاد می‌کند. بعضی نام خداوند را بر دست خود می‌نویسند و برخی خود را اسرائیلی می‌نامند.»

۶خداوند قادر مطلق، پادشاه و نجات بخشای اسرائیل چنین می‌فرماید: «من اول و آخر هستم. بغیر از من خدای دیگری وجود ندارد ۷و مثل و مانند من کسی نیست. اگر است، اعلام کند. آیا می‌تواند کارهائی را که من تا به حال کرده‌ام، انجام بدهد؟ آیا مثل من می‌تواند آینده را پیشگوئی کند؟ ۸نترس و هراس نکن! آنچه را که می‌بایست اتفاق بیفتد، از اول به شما گفتم و شما شاهدان من هستید. آیا بغیر از من خدای دیگری هست؟ نه، من صخرۀ دیگری و خدای دیگری را نمی‌شناسم.»

بت پرستی حماقت است

۹آنهائی که بت می‌سازند جاهل هستند و به چیزهائی دل می‌بندند که فایده‌ای برای شان ندارد. آنهائی که این بتها را می‌پرستند، نه می‌بینند و نه می‌فهمند و در نتیجه، خجل و شرمنده می‌شوند. ۱۰کسی که با‌دست خود برای خود خدائی می‌سازد چه سودی دارد و چه کمکی برایش می‌کند؟ ۱۱همه کسانی که بت می‌پرستند خجل می‌شوند و آنهائی که بت می‌سازند خود انسانی بیش نیستند، پس بگذارید در حضور خدا بایستند تا وحشت کنند و سرافگنده شوند.

۱۲آهنگر آهن را از کوره می‌گیرد و با ابزار و نیروی بازوی خود به آن شکل می‌دهد. در وقت کار گرسنه می‌شود و قوت خود را از دست می‌دهد و از تشنگی از حال می‌رود. ۱۳نجار تکه چوبی را گرفته آنرا اندازه می‌کند و با قلم صورتی را می‌کشد. بعد با رنده و تیشه بتی به شکل و زیبائی انسان می‌سازد و آنرا در خانۀ خود قرار می‌دهد. ۱۴درخت سرو یا صنوبر و یا بلوط را از جنگل قطع می‌کند و برای کار خود از چوب آن استفاده می‌نماید. یا درخت شمشاد را می‌کارد تا در زیر باران نمو کند. ۱۵قسمتی از چوب درخت را گرفته از آن بحیث هیزم برای گرم کردن خود و برای پخت و پز کار می‌گیرد. از یک حصۀ آن خدائی می‌سازد و آنرا می‌پرستد و با همان چوب بتی می‌تراشد و در برابر آن سجده می‌کند. ۱۶یک قسمت چوب را می‌سوزاند و بالای آن گوشت را کباب می‌کند، غذا می‌پزد و شکم خود را سیر می‌سازد. یک قسمت دیگر آنرا آتش نموده خود را گرم می‌کند و می‌گوید: «واه واه، گرمی آتش را حس می‌کنم و چه خوب گرم شدم!» ۱۷از باقیماندۀ چوب برای خود خدائی می‌سازد و در برابر آن سجده نموده آنرا پرستش می‌کند. پیش آن دعا کرده می‌گوید: «تو خدای من هستی، مرا نجات بده!»

۱۸آن مردم فهم و شعور ندارند. چشمان و ضمیر شان در برابر حقیقت بسته‌اند و آن‌ها نه می‌بینند و نه درک می‌کنند. ۱۹کسی که بت می‌سازد عقل و شعور ندارد که بگوید: «نیم چوب را آتش کردم و بالای آن نان پختم و گوشت را کباب کردم و خوردم. حالا چطور می‌توانم از باقیماندۀ آن برای خود بت بسازم و در برابر یک تکه چوب سجده کنم؟» ۲۰کسی که بت می‌سازد مثل اینست که با خاکستر شکم خود را سیر کند. افکار احمقانه‌اش او را گمراه می‌سازد و نمی‌داند که بتِ ساختۀ دست خودش نمی‌تواند خدا باشد.

خداوند آفریدگار و نجات دهنده است

۲۱«ای اسرائیل، بیاد داشته باش که تو بندۀ من هستی. من ترا آفریده‌ام و هیچگاه ترا فراموش نمی‌کنم. ۲۲گناهانت را مانند ابری که از آسمان محو می‌شود، پاک کرده‌ام و خطاهایت را مثل غبار و دمۀ صبحگاهی زدوده‌ام. پس بسوی من بازگرد، زیرا بهای آزادی ترا پرداخته‌ام.» ۲۳ای آسمان‌ها، سرود خوشی را بنوازید! ای اعماق زمین، فریاد شادمانی برآورید! ای کوهها و جنگلها و همه درختان، بسرائید، زیرا خداوند با رهائی بخشیدن اسرائیل، جلال و عظمت خود را نشان داد.

۲۴خداوندِ نجات بخشای تو که ترا در رحم مادر پرورش داد، چنین می‌فرماید: «من خداوند و آفریدگار همه چیز هستم. به تنهائی آسمان‌ها را برافراشتم و زمین را پهن کردم. ۲۵من آن خدائی هستم که کلام دروغگویان را برملا می‌کنم و پیشگوئی رمالان را باطل می‌سازم. سخنان حکیمان را تکذیب می‌کنم و حکمت شان را به حماقت تبدیل می‌نمایم. ۲۶اما سخنان بندگان خود را تأیید می‌کنم و این پیشگوئی رسولان خود را عملی می‌سازم که گفته‌اند: اورشلیم دوباره قابل سکونت می‌شود، شهرهای یهودا بار دیگر آباد می‌گردند و خرابی‌هایش ترمیم می‌شوند. ۲۷اگر به بحر بگویم که خشک گردد، خشک می‌شود و همچنین آب‌هائی را که در آن می‌ریزند، خشک می‌سازم. ۲۸در بارۀ کوروش می‌گویم که من او را به رهبری برگزیده‌ام و هر چیزی که از او بخواهم، بجا می‌آورد. او اورشلیم را دوباره آباد می‌کند و تهداب عبادتگاه مرا می‌نهد.»

فصل چهل و پنجم

کوروش آلۀ دست خدا

۱خداوند کوروش را به پادشاهی برگزید و به او قدرت و نیرو بخشید تا کشورها را به تصرف خود درآورد و پادشاهان را از تخت شان سرنگون کند. خداوند دروازه‌های شهرها را برویش می‌گشاید و دیگر بسته نمی‌شوند. ۲خداوند به کوروش می‌فرماید: «من پیشاپیش تو می‌روم و کوهها را هموار می‌کنم، دروازه‌های برنجی را می‌شکنم و میله‌های آهنی را می‌بُرم. ۳گنجهائی را که در جاهای تاریک پنهان‌اند و ثروتهای نهفته را به تو می‌دهم. بدان که من، خداوند، خدای اسرائیل ترا به نام می‌خوانم ۴تا به بندۀ من، یعقوب و قوم برگزیدۀ من، اسرائیل کمک نمائی. باوجودیکه مرا نمی‌شناسی، من ترا به نام خواندم.

۵من خداوند هستم و بغیر از من خدای دیگری وجود ندارد. در حالیکه تو مرا نمی‌شناسی، من به تو قدرت می‌دهم ۶تا همۀ مردم از شرق و غرب بدانند که مانند من خدای دیگری نیست. من یگانه خداوند هستم و همتا ندارم. ۷من آفرینندۀ نور و تاریکی هستم. من خوبی و بدی را به ظهور می‌رسانم و من قادر به اجرای هر کاری می‌باشم. ۸ای آسمان، عدالت را مثل باران بفرست و ای زمین، باز شو تا از تو آزادی و عدالت نمو کند. من، خداوند، عامل این کارها هستم.»

خداوندِ خلقت و تاریخ

۹وای بحال تو ای کسی که با خالق خود می‌جنگی. آیا کوزه با صانع خود مخاصمه می‌کند؟ آیا گِل به کوزه‌گر می‌گوید: «چه می‌سازی؟» یا بگوید: «تو مهارت نداری؟» ۱۰وای بحال کسی که به پدر و مادر خود بگوید: «چرا مرا به این شکل به دنیا آوردید؟» ۱۱خداوند، قدوس اسرائیل و آفرینندۀ او می‌فرماید: «کسی حق ندارد که دربارۀ امور آینده و فرزندانم از من سوال کند و یا بگوید که من چه باید بکنم. ۱۲من زمین را ساختم و انسان را بر آن آفریدم. دست قدرت من آسمان‌ها را برافراشت و آفتاب، مهتاب و ستارگان به فرمان من هستند. ۱۳من او را به عدالت برانگیختم و زمینه را برایش مساعد می‌گردانم تا بدون مزد یا پاداش شهر مرا آباد کند و قوم اسیر مرا آزاد سازد.» خدای قادر مطلق این را می‌فرماید.

۱۴خداوند چنین می‌فرماید: «ثروت مصر و مال‌التجارۀ حبشه را به تو می‌بخشم و مردم قد‌بلند سبا غلام تو می‌شوند. در غل و زنجیر در برابر تو زانو می‌زنند و با التماس به تو می‌گویند: «خدا با تو است، به غیر او خدائی نیست.»»

۱۵ای خدای اسرائیل و نجات دهنده، یقیناً خدائی هستی که خود را پنهان می‌کنی. ۱۶بت‌پرستان شرمنده و رسوا می‌شوند و کسانی که بت می‌سازند، خجل و رسوا می‌گردند. ۱۷اما اسرائیل به نجات جاودانی از جانب خداوند نجات یافته و تا ابد سرافگنده و رسوا نمی‌شود.

۱۸خدائی که آسمان‌ها و زمین را بوجود آورد و استوار کرد، دنیا را بی‌جهت نیافرید، بلکه آنرا برای سکونت مخلوقات خود ساخت. او می‌فرماید: «من خداوند هستم و بغیر از من خدای دیگری نیست. ۱۹من در خفا سخن نمی‌گویم و کلام من واضح و روشن است. به اولاده یعقوب وعدۀ بیجا نداده‌ام. من خداوند به صداقت و راستی حرف می‌زنم و آنچه را که حق است، بیان می‌کنم.»

بتها نمی‌توانند بابل را نجات بدهند

۲۰«ای بازماندگان اقوام که در جنگها کشته نشده‌اید، نزدیک بیائید و گِرد هم جمع شوید. آن مردمی که بتهای چوبی را با خود می‌برند و پیش خدائی که نجات داده نمی‌تواند، دعا می‌کنند، نادان هستند. ۲۱بیائید با هم مشوره کنید و دعوای تان را ارائه دارید. من، که خداوند و نجات دهندۀ عادل هستم و بغیر از من خدای دیگری نیست، همۀ این وقایع را از مدتها قبل پیشگوئی کرده بودم.

۲۲پس ای همۀ مردم روی زمین، بسوی من بازگردید تا نجات یابید، زیرا من خدا هستم و خدایی دیگری نیست. ۲۳من به ذات خودم قسم خورده‌ام و به صداقت با زبان خود گفته‌ام و هرگز از گفتۀ خود بر‌نمی‌گردم که هر زانوئی در برابر من خم می‌شود و هر زبانی بنام من قسم می‌خورد.

۲۴مردم می‌گویند که عدالت و قدرت تنها متعلق به خداوند ما است. هر کسی که بر من خشمگین شود، خجل و رسوا می‌گردد. ۲۵بوسیلۀ خداوند تمام قوم اسرائیل نجات یافته و او را جلال می‌دهند.»

فصل چهل و ششم

خدایان بابل

۱«بِل خم شده و نِبو خمیده گردیده است. بتهای آن‌ها بر دوش حیوانات خسته و ضعیف حمل می‌شوند. ۲اینها بتهای ضعیف‌اند و نمی‌توانند پرستش کنندگان خود را که اسیر شده‌اند نجات بدهند، بلکه خود شان هم به همان سرنوشت دچار گردیده‌اند.

۳ای خاندان یعقوب و ای بازماندگان قوم اسرائیل، به من گوش بدهید. من شما را از رَحِم مادر بدنیا آوردم و از زمان تولد از شما مراقبت کرده‌ام ۴و تا دوران پیری و تا که موهای تان سفید شوند، باز هم مراقب شما می‌باشم. من شما را آفریده‌ام و از شما مواظبت می‌کنم، شما را با خود می‌برم و نجات می‌دهم.

۵با چه کسی مرا شبیه و برابر می‌سازید و مقایسه می‌کنید؟ آیا کسی مانند من هست؟ ۶آنهائی که طلا و نقره دارند، زرگر را اجیر می‌کنند تا برای شان خدائی بسازد و آن وقت به سجده می‌افتند و آنرا پرستش می‌کنند. ۷آنرا بر‌می‌دارند بر شانه‌های خود می‌برند و بعد آنرا بر زمین قرار می‌دهند. آن بت در همان جا باقی می‌ماند و از جای خود حرکت کرده نمی‌تواند. اگر کسی پیش آن دعا کند، جواب نمی‌دهد و قادر نیست که مشکل او را رفع سازد.

۸ای گناهکاران، بیاد داشته باشید و توجه کنید ۹و چیزهائی را که در گذشته اتفاق افتاده بودند، بخاطر بیاورید. زیرا تنها من خدا هستم و مانند ندارم. ۱۰کارهائی را که در گذشته انجام دادم، پیشگوئی نمودم. هر چیزی را اراده کردم، بجا آورده شد. ۱۱شخصی را از مشرق فرا می‌خوانم و او مانند یک پرندۀ شکاری فرود می‌آید و آنچه را که من بخواهم، انجام می‌دهد و امر مرا بجا می‌آورد. ۱۲ای مردمان لجوج و خیره‌سر که فکر می‌کنید بزودی آزاد نمی‌شوید، به من گوش بدهید! ۱۳من زمان آزادی شما را نزدیک می‌آورم و در مورد نجات شما تأخیر نمی‌کنم. سهیون را نجات می‌دهم و اسرائیل را سرفراز می‌سازم.»

فصل چهل و هفتم

سقوط بابل

۱خداوند می‌فرماید: «ای بابل، از تخت پائین شو و بر زمین روی خاک بنشین، زیرا تو دیگر آن دختر باکرۀ زیبا و لطیف نیستی. ۲حالا دستاس را بگیر و گندم را آرد کن. روبند را از رو بردار، دامن به کمر زن، ساقها را برهنه کن و از دریاها بگذر. ۳تو برهنه و رسوا می‌شوی. من از تو انتقام می‌گیرم و رحم نمی‌کنم.»

۴خدا قدوس اسرائیل که نام او خداوند قادر مطلق است، ما را نجات می‌دهد.

۵خداوند به بابل می‌فرماید: «در تاریکی برو و خاموش بنشین، زیرا تو دیگر ملکۀ سلطنت ها خوانده نمی‌شوی. ۶من بر قوم برگزیدۀ خود خشمگین بودم و برای اینکه آن‌ها را سرزنش کنم، همه را به‌دست تو تسلیم کردم. اما تو بر آن‌ها رحم نکردی و حتی بر گردن اشخاص موسفید یوغ بسیار سنگین را گذاشتی. ۷تو فکر می‌کردی که برای همیشه ملکه خواهی بود و هیچ وقت به عاقبت کار نیندیشیدی.

۸پس ای کشوری که در عیش و عشرت بسر می‌بری و فکر می‌کنی که در امان هستی، بشنو. تو در دلت می‌گوئی: «مثل من کس دیگری نیست، بیوه نمی‌شوم و فرزندانم را از دست نمی‌دهم.» ۹اما بدان که با وجود جادوگری هایت و قدرتی که در افسونگری داری، در یک لحظه و در یک روز هر دو بلا با تمام قدرت بر سرت می‌آید، یعنی هم بیوه می‌شوی و هم فرزندانت را از دست می‌دهی.

۱۰تو با اعتماد کامل به شرارت خود ادامه دادی و خیال کردی که هیچ کسی ترا نمی‌بیند. علم و حکمت تو، ترا گمراه ساخت و در دلت گفتی: «من یگانه کسی هستم و شخص دیگر مثل من وجود ندارد.» ۱۱اما مصیبت و بلائی را که بر سرت آمدنی است، نمی‌توانی با جادو و افسون رد کنی. و یک ویرانی غیر منتظره که هرگز به فکر آن نبوده‌ای، بالایت آمدنی است. ۱۲به جادوگری و کارهای سحرآمیزت که از طفولیت شیوۀ کارت بود، ادامه بده، تا شاید در این عمل موفق شوی و دشمنانت را دچار ترس و وحشت کنی. ۱۳تو ستاره‌شناسان و رمالان زیادی داری که به تو مشوره می‌دهند و از واقعات آینده ترا آگاه می‌سازند، پس از آن‌ها کمک بطلب تا ترا نجات بخشند.

۱۴اما بدان که آن‌ها مثل کاه در آتش خواهند سوخت و حتی قدرت آنرا نخواهند داشت که خود را از شعله‌های آتش نجات بدهند، زیرا آن آتش برای شان خیلی سوزنده است و برای گرم کردن نیست. ۱۵چیزی که از دست آن‌ها بر می‌آید همین است و بس. آن‌ها که از طفولیت به تو مشوره می‌دادند، به راه خود می‌روند و ترا نجات داده نمی‌توانند.»

فصل چهل و هشتم

خدا آفریدگار و نجات بخش است

۱ای خاندان یعقوب که بنام اسرائیل نامیده می‌شوید و از اولادۀ یهودا هستید، بشنوید! شما به نام خداوند قسم می‌خورید و نام خدای اسرائیل را یاد می‌کنید، اما نه به صداقت و راستی. ۲با اینهم افتخار می‌کنید که از اهالی شهر مقدس هستید و به خدای اسرائیل که نامش خداوند قادر مطلق است، اعتماد دارید.

۳خداوند به قوم اسرائیل می‌فرماید: «آنچه را که می‌بایست رخ بدهد، مدتها قبل پیشگوئی کرده بودم و به شما گفتم و همه را دفعتاً انجام دادم. ۴چون می‌دانستم که شما مردم لجوج و سنگدل و سرسخت هستید، ۵بنابران، همه را پیش از آنکه عملی سازم، برای شما اعلان کردم تا نگوئید: «همۀ آن‌ها به امر بتهای ما اجراء شدند.»

۶شما همه چیزهائی را که پیشگوئی کرده بودم، شنیدید و وقوع آن‌ها را بچشم سر دیدید، باز هم شما اعتراف نمی‌کنید که پیشگوئی‌های من صحیح بوده است. از این ببعد، چیزهای تازه را برای شما اعلان می‌کنم و آنچه را که تا به حال از شما مخفی بود و از آن آگاه نبودید به شما می‌گویم. ۷این چیزهائی را که حالا بوجود می‌آورم، در قدیم نبودند و شما دربارۀ آن‌ها چیزی نشنیده‌اید، تا دیگر نگوئید: «ما این چیزها را قبلاً می‌دانستیم.» ۸نی، شما این چیزها را قطعاً نه شنیده‌اید و نه از آن‌ها اطلاعی داشتید، زیرا من می‌دانستم که شما مردم خیانتکار هستید و از ابتدای تولد سرکش بوده‌اید.

۹اما بخاطر نام خود از خشم خود جلوگیری می‌کنم و بخاطر جلال خود شما را از بین نمی‌برم. ۱۰من شما را مثلیکه نقره را در کوره می‌آزمایند، در آتش مصیبت امتحان کردم، اما دیدم که شما ارزشی ندارید. ۱۱هر چیزی که کردم، بخاطر خودم بود تا نام من بی‌حرمت نشود و جلال خود را به کسی دیگری ندهم.»

کوروش، پیشوای برگزیدۀ خداوند

۱۲«ای یعقوب و ای اسرائیل، قوم برگزیدۀ من، بشنوید! من خدا هستم، اول هستم و آخر هستم. ۱۳دست قدرت من اساس زمین را بنا نهاد و آسمان‌ها را برافراشت و آن‌ها همه به فرمان من هستند. ۱۴همۀ تان جمع شوید و گوش بدهید! هیچیک از خدایان نتوانستند پیشگوئی کنند که من شخصی را که به او شفقت دارم، انتخاب کردم تا مرام مرا در بابل عملی سازد و با قدرتی که به او می‌دهم، حکومت بابل را سقوط بدهد. ۱۵من تکلم نمودم، من او را خواندم و او را در مأموریتی که به او دادم، موفق می‌سازم.

۱۶نزدیک بیائید و بشنوید! من از ابتدا با شما آشکارا حرف زده‌ام و هر چیزی که گفته‌ام، به حقیقت پیوسته است.» حالا خداوند مرا با روح خود فرستاده است.

نقشۀ خدا برای آزادی اسرائیل

۱۷خداوند، نجات دهندۀ شما و خدا قدوس اسرائیل این چنین می‌فرماید: «من خداوند، خدای شما هستم هر چیزی که به شما تعلیم می‌دهم، به مفاد شما است و شما را به راهی که باید بروید، راهنمائی می‌کنم. ۱۸ای کاش شما به احکام من توجه می‌کردید، آنوقت سعادت و کامرانی مثل دریا و موفقیت مانند امواج بحر به شما می‌رسید. ۱۹نسل تان همچون ریگ دریا بی‌شمار می‌بود و نمی‌گذاشتم نام شان و یا خود شان از بین بروند.»

۲۰از بابل بیرون بروید و آزاد شوید. با فریاد خوشی به سراسر روی زمین اعلان کنید و بگوئید: «خداوند بندگان خود، قوم اسرائیل را نجات بخشید!» ۲۱وقتی آن‌ها را در بیابان هدایت می‌کرد، نگذاشت تشنه شوند. او صخره را شگافت و از آن آب جاری ساخت تا آن‌ها بنوشند.

۲۲خداوند می‌فرماید: «برای گناهکاران سلامتی نخواهد بود.»

فصل چهل و نهم

خدمتگار خداوند و نور قوم‌ها

۱ای جزیره‌ها و ای کسانی که در کشورهای دوردست زندگی می‌کنید، بشنوید! پیش از آنکه تولد شوم، خداوند مرا برگزید و هنگامی که در رَحِم مادر بودم مرا به نام خواند. ۲او زبان مرا مانند شمشیر تیز ساخت و مرا در زیر سایۀ دست خود پناه داد. مثل تیر تیز و برای خدمت آماده‌ام کرد. ۳او به من فرمود: «ای اسرائیل، تو خدمتگزار من هستی و سبب می‌شوی که مردم نام مرا تمجید و تجلیل کنند.» ۴من جواب دادم: «من برای این مردم بیهوده زحمت کشیدم و نیروی خود را بیجا صرف کردم، اما بازهم همه کارها را به خدا می‌سپارم و یقین دارم که او به من اجر می‌دهد.»

۵خداوند که مرا در رَحِم مادر پرورش داد و برای خدمت خود برگزید، به من فرمود تا یعقوب و قوم آوارۀ اسرائیل را بسوی او بازگردانم. خداوند با دادن این مأموریت به من افتخار بخشید و برای انجام آن نیرو عطا فرمود. ۶به من گفت: «این کار که تو قوم اسرائیل را باز گردانی، البته یک امر کوچکی است، اما من به تو مأموریت مهمتری می‌دهم که نوری برای اقوام جهان باشی و مردم را از سراسر روی زمین به سوی نجات و رستگاری هدایت کنی.» ۷خداوند، خدای مقدس و نجات بخشای اسرائیل، خدائی که او را مردم ـ غلام و حاکم ـ حقیر می‌شمارد و نمی‌پذیرند، چنین می‌فرماید: «وقتی پادشاهان ترا ببینند، به احترام تو از جای خود بر‌می‌خیزند و شهزادگان در برابر تو تعظیم می‌کنند، زیرا تو شخص برگزیدۀ خداوند وفادار، قدوس اسرائیل هستی.»

بازگشت قوم اسرائیل به وطن

۸خداوند می‌فرماید: «در یک وقت مساعد که روز نجات است، تقاضای ترا می‌پذیرم. ترا پناه می‌دهم و از تو حمایت می‌کنم. توسط تو با این قوم پیمان می‌بندم. کشور ویران آن‌ها را دوباره آباد می‌کنم و به آن‌ها باز می‌گردانم. ۹به اسیران می‌گویم که آزاد شوند و به کسانی که در تاریکی بسر می‌برند می‌گویم که بیرون آیند. آن‌ها را مانند گوسفندانی که در چراگاههای سرسبز می‌چرند، از نعمت‌های خود برخوردار می‌سازم. ۱۰گرسنه و تشنه نمی‌شوند. باد و آفتاب سوزان به آن‌ها صدمه‌ای نمی‌رساند، زیرا کسی که به آن‌ها شفقت دارد، رهنمای شان می‌باشد و آن‌ها را به چشمه‌های آب هدایت می‌کند. ۱۱من کوهها را به شاهراه تبدیل می‌کنم تا راه شان صاف و هموار باشد. ۱۲قوم برگزیدۀ من از جاهای دور می‌آیند، بعضی از شمال و برخی از غرب و عده‌ای از دیار سینیم در جنوب باز می‌گردند.»

۱۳ای آسمان‌ها نغمۀ شادمانی را سردهید و ای زمین خوشحال باش! و ای کوهها سرود خوشی را بنوازید، زیرا خداوند بر قوم رنجدیدۀ خود مهربان شده و آن‌ها را تسلی می‌دهد.

۱۴اما سهیون می‌گوید: «خداوند مرا ترک کرده و از یاد برده است.» ۱۵خداوند جواب می‌دهد: «آیا یک مادر می‌تواند طفل شیرخوار خود را فراموش کند؟ آیا می‌تواند به کودکی که در رَحِم خود پرورش داده است، شفقت نشان ندهد؟ باز هم ممکن است مادر این کار را بکند، اما من ترا فراموش نمی‌کنم. ۱۶من نام ترا در کف دست خود نوشته‌ام و از دیوارهایت محافظت می‌کنم. ۱۷فرزندانت بزودی می‌آیند تا دوباره آبادت کنند و کسانی که ترا ویران کردند، از تو خارج می‌شوند. ۱۸به اطرافت نگاه کن و ببین همۀ مردمت جمع شده‌اند و به سوی تو می‌آیند. به حیات خود قسم می‌خورم که به آن‌ها فخر خواهی کرد، همانطوری که یک عروس به زیور لباس خود می‌بالد.

۱۹جاهای خراب و ویرانه‌هایت از مردم پُر می‌شوند و کسانی که باعث ویرانی تو شده بودند پی کار خود می‌روند. ۲۰فرزندانت که در دوران تبعید تولد شده بودند، به تو می‌گویند: «اینجا بسیار تنگ است، جای فراختری برای سکونت ما بده.» ۲۱آنگاه از خود می‌پرسی: «چه کسی اینها را برای من بدنیا آورده است؟ من فرزندانم را از دست دادم و دیگر صاحب فرزندی نمی‌شوم. بعضی از آن‌ها که زنده ماندند اسیر و تبعید شدند و من تنها ماندم، پس اینها از کجا آمده‌اند؟»»

۲۲خداوند، خدا می‌فرماید: «من بزودی اقوام جهان را مجبور می‌سازم که پسرانت را در آغوش و دخترانت را بر دوش گرفته و برایت بیاورند. ۲۳پادشاهان مثل لاله و ملکه‌ها مانند دایه از تو مراقبت می‌کنند و خاک پایت را می‌لیسند. آنگاه می‌دانی که من خداوند هستم و هر کسی که منتظر من باشد، شرمنده نمی‌شود.»

۲۴آیا کسی می‌تواند غنیمت را از یک جنگ‌آور بگیرد و یا اسیران را از دست یک حاکم ظالم نجات بدهد؟

۲۵خداوند در جواب می‌فرماید: «همین کار واقعاً رخ می‌دهد، بلی، اسیران از دست حاکم ستمگر آزادی می‌یابند و غنیمت از چنگ عسکر فاتح ربوده می‌شود. من با دشمنانت می‌جنگم و فرزندانت را نجات می‌دهم. ۲۶کاری می‌کنم که دشمنانت گوشت بدن یکدیگر را بخورند و با نوشیدن خون همدیگر مست شوند. آنوقت همۀ مردم می‌دانند که من خداوند، خدای توانای یعقوب، نجات دهنده و حافظ شما هستم.»

فصل پنجاهم

۱خداوند می‌فرماید: «آیا فکر می‌کنید که من، مثلیکه یک مرد زن خود را طلاق داده از خانه بیرون می‌کند، شما را از اینجا بیرون راندم؟ پس در اینصورت طلاقنامه کجا است؟ یا فکر می‌کنید که من شما را به عنوان غلام به کشورهای دیگر فروختم؟ نه، هرگز! شما بخاطر گناهان تان به اسارت برده شدید. ۲وقتی که من برای نجات شما آمدم، چرا مرا نپذیرفتید و هنگامی که شما را فرا خواندم، چرا جواب ندادید؟ آیا فکر می‌کردید که دست من کوتاه است و نمی‌توانم شما را نجات بدهم؟ یا قدرت آنرا ندارم که شما را آزاد سازم؟ اما بدانید که من با یک عتاب، بحر را چنان خشک می‌کنم که ماهیان آن از بی‌آبی می‌میرند. ۳به روی آسمان پوششی پهن کرده آنرا تاریک می‌سازم.»

بندۀ فرمانبردار خداوند

۴خداوند، خدای من، به من آموخته است که با زبان فصیح حرف بزنم و با کلام خود خستگان را تقویت کنم. هر صبح مرا بیدار می‌کند و فکر مرا روشن می‌سازد تا آنچه را که به من می‌آموزد، بفهمم. ۵خداوند متعال گوش مرا شنوا ساخت تا من تمرد نکنم. با او مخالفت نکردم و از او رو برنتافتم. ۶پشتم را برای کسانی که تازیانه‌ام می‌زدند، برهنه کردم. در مقابل آنهائی که ریش مرا می‌کندند و به رویم تف می‌انداختند و توهینم می‌نمودند، مقاومت نکردم.

۷چون خداوند، خدای من، مددگار من است، بنابران، اهانت آن‌ها به من آسیبی رسانده نمی‌تواند. من در برابر شکنجۀ آن‌ها طاقت کردم و ضعف نشان ندادم. می‌دانستم که مغلوب و رسوا نمی‌شوم، ۸زیرا خداوند نزدیک من است و بیگناهی مرا ثابت می‌سازد. پس چه کسی می‌تواند با من مجادله کند؟ دشمنان من کیستند؟ بگذارید بیایند با من روبرو شوند. ۹چون خداوند، خدای من، مددگار من است، پس چه کسی می‌تواند مرا متهم سازد؟ دشمنانم همگی مثل لباس کویه‌خورده محو و نابود می‌شوند.

۱۰ای کسانی که از خداوند می‌ترسید و از کلام بندۀ او اطاعت می‌کنید، بر خداوند توکل کنید و به خدای خود اعتماد نمائید تا راه تاریکی را که می‌پیمائید، برای تان روشن گرداند. ۱۱اما کسی که آتش نفاق را می‌افروزد و به دیگران آسیب می‌رساند، آن آتش بلای جان خودش می‌شود و خداوند او را به روز بد گرفتار می‌سازد و عمرش در غم و اندوه می‌گذرد.

فصل پنجاه و یکم

رهائی بخش اسرائیل

۱خداوند می‌فرماید: «ای کسانی که پیرو عدالت و طالب خداوند هستید، سخنان مرا بشنوید. به صخره‌ای که از آن جدا گشته‌اید و به معدنی که از آن استخراج شده‌اید، فکر کنید. ۲به ابراهیم که جد تان است و به ساره که اولادۀ او هستید، بیندیشید. هنگامی که ابراهیم را دعوت کردم، بی‌اولاد بود، اما من او را برکت دادم، به او فرزندان زیاد بخشیدم و اولادۀ او را بیشمار ساختم. ۳من به سهیون شفقت نشان می‌دهم، خرابی‌هایش را آباد می‌کنم، بیابانش را مثل باغ عدن گلزار می‌سازم. صحرای خشک و لامزروع آنرا به باغ سرسبز تبدیل می‌کنم. خوشی و شادمانی در همه جا حکمفرما می‌شود و سرود شکرگزاری و آواز خوشی از همه جا به گوش می‌رسد.

۴ای قوم برگزیدۀ من، به سخنان من گوش بدهید و ای ملتها به من توجه کنید، زیرا من احکام و قوانینی را وضع کرده به اقوام جهان می‌دهم و عدالت را برقرار می‌نسازم تا به زندگی آن‌ها روشنی بخشد. ۵عدالت من نزدیک است و نجات من ظاهر شدنی است. خودم بر قوم‌ها داوری می‌کنم و سرزمین‌های دوردست که انتظار مرا می‌کشند، به قدرت بازوی من امید خواهند کرد. ۶به آسمان‌ها نظر اندازید و پائین به زمین نگاه کنید، زیرا روزی آسمان‌ها مثل دود محو می‌گردد و زمین مانند لباس، کهنه می‌شود. ساکنین آن همچون مگس می‌میرند. اما نجاتی که من می‌دهم، ابدی بوده عدالت من انتها ندارد.

۷ای کسانی که عدالت را می‌شناسید و احکام و قوانین مرا در دل دارید، از آنهائی که شما را سرزنش می‌کنند و دشنام می‌دهند، نترسید، ۸زیرا آن‌ها مثل جامۀ کویه‌خورده از بین می‌روند و مانند پشم ذریعۀ کرمها خورده می‌شوند، ولی عدالت من برای همیشه می‌باشد و نجاتی که من می‌بخشم، نسل اندر نسل باقی می‌ماند.»

۹ای خداوند، برخیز و قدرت خود را آشکار ساز و مثلیکه در گذشته ما را نجات دادی، حالا هم با قدرت خود ما را نجات بده. تو بودی که راحاب (هیولای بحری) را پارچه پارچه کردی، ۱۰بحر را خشک ساختی، در عمق آن راه باز کردی تا قومت را که آزاد نمودی، از آن عبور کنند. ۱۱فدیه‌شدگان خداوند بازگشت نموده و با خوشی و سرائیدن سرود به سهیون می‌رسند. از سرور و شادمانی ابدی برخوردار می‌شوند و غم و اندوه شان پایان می‌یابد.

۱۲خداوند می‌فرماید: «از انسان فانی که عاقبت مثل گیاه پژمرده شده از بین می‌رود، نترسید، زیرا من به شما تسلی و نیرو می‌بخشم. ۱۳شما خداوند را که خالق شما است و آسمان‌ها را برافراشت و اساس زمین را بنا نهاد، فراموش کرده‌اید؟ چرا همیشه از آنهائی که بر شما ظلم و ستم می‌کنند و برای هلاکت شما آماده‌اند، می‌ترسید و تمام روز از خشم آن‌ها می‌هراسید؟ زیرا خشم آن‌ها به شما آسیبی نمی‌رساند. ۱۴از ظلم ظالمان بزودی رهائی می‌یابید و دیگر در زندانها گرسنه نمی‌مانید و نمی‌میرید. ۱۵زیرا من، خداوند، خدای شما هستم و نام من خداوند قادر مطلق است، بحر را به تلاطم می‌آورم و امواج آنرا خروشان می‌سازم. ۱۶من کلام خود را به شما دادم و شما را در زیر سایۀ دست خود حفظ می‌کنم. آسمان‌ها را برافراشتم و اساس زمین را بنا نهادم و به سهیون می‌گویم: تو قوم برگزیدۀ من هستی.»

پایان رنجهای اورشلیم

۱۷برخیز ای اورشلیم، بیدار شو! تو از کاسۀ غضب خداوند نوش کردی. تو همۀ آنرا نوشیدی و سرت گیچ می‌رود. ۱۸از باشندگانت کسی باقی نمانده است و از آنهائی که در تو پرورش یافته بودند، کسی نیست تا دست ترا بگیرد و به تو کمک کند. ۱۹این بلاها دامنگیر تو شده‌اند ـ ویرانی و هلاکت، قحطی و شمشیر ـ و کسی نیست که به تو تسلی و دلداری بدهد. ۲۰ساکنینت مانند آهوانی که در دام صیاد گرفتار شده باشند، در هر گوشه و کنار جاده‌ها بی‌حال شده‌اند، زیرا غضب خداوند بر آن‌ها آمده است و خداوند آن‌ها را تنبیه می‌کند.

۲۱پس ای رنجدیدگان که مست و گیچ هستید، اما نه از شراب، بشنوید. ۲۲خداوند، خدای شما، از شما دفاع می‌کند و می‌فرماید: «کاسۀ غضب خود را که شما را سرگیچ ساخته است، از دست شما پس می‌گیرم و نمی‌گذارم که دیگر از آن بنوشید. ۲۳من آنرا به‌دست کسانی می‌دهم که بر شما ظلم کرده‌اند و شما را مجبور می‌سازند که به پشت دراز بکشید تا آن‌ها مثلیکه در سرکها راه می‌روند، بر شما قدم بگذارند.»

فصل پنجاه و دوم

خداوند اورشلیم را نجات می‌دهد

۱بیدار شو ای سهیون، برخیز و دوباره خود را نیرومند ساز! ای شهر مقدس اورشلیم، با لباس قشنگ ملبس شو، زیرا اشخاص نجس دیگر به دروازۀ تو داخل نمی‌شوند. ۲ای اورشلیم، ای دختر سهیون اسیر، خود را تکان بده و آزاد شو و بند غلامی را از گردنت باز کن!

۳خداوند چنین می‌فرماید: «تو مفت فروخته شدی و مفت هم آزاد می‌شوی.» ۴خدای متعال چنین می‌فرماید: «مدتها قبل قوم برگزیدۀ من به مصر رفتند و در آنجا ساکن شدند. بعد آشوریان آن‌ها را به اسارت بردند و بی‌جهت بر آن‌ها ستم کردند. ۵حالا در بابل هم بر آن‌ها ظلم می‌شود و آن‌ها را به رایگان غلام خود ساخته‌اند. حاکمان شان به آن‌ها فخر می‌فروشند، بخود می‌بالند و همیشه و تمام روز نام مرا بی‌حرمت می‌سازند. ۶اما روزی آمدنی است که قوم من به قدرت من اعتراف می‌کنند و پی می‌برند که من خدا هستم، بلی خودم هستم که با آن‌ها حرف می‌زنم.»

۷چه زیباست پاهای قاصدی که از کوهستان می‌رسد، مژدۀ صلح را می‌آورد، اعلام آزادی می‌کند و به سهیون می‌گوید: «خدای تو سلطنت می‌کند.» ۸آنهائی که از شهر نگهبانی می‌کنند، از خوشی فریاد می‌زنند و می‌گویند که آمدن خداوند را بر سهیون با چشمان خود می‌بینند. ۹ای خرابه‌های اورشلیم، با آواز بلند با هم بسرائید، زیرا خداوند به قوم برگزیدۀ خود تسلی می‌دهد و اورشلیم را نجات می‌بخشد. ۱۰خداوند در برابر چشمان تمام قوم‌ها قدرت خدائی خود را به‌کار می‌برد، قوم اسرائیل را نجات می‌دهد و مردم سراسر جهان نجات خداوند ما را می‌بینند.

۱۱ای کسانی که ظروف عبادتگاه خداوند را حمل می‌کنید، از بابل خارج شوید و آنجا را پشت سر بگذارید، خود را پاک سازید و به چیزهای نجس دست نزنید. ۱۲این بار شما مجبور نیستید که با عجله آنجا را ترک کنید و بگریزید، زیرا خداوند پیشاپیش شما می‌رود و خدای اسرائیل از پیش‌رو و پشت‌سر حافظ شما می‌باشد.

بندۀ رنجدیده خداوند

۱۳خداوند می‌فرماید: «بندۀ من در کار خود موفق و سربلند می‌شود و بسیار ترقی می‌کند. ۱۴بسیاری از مردم وقتی او را ببینند، متعجب می‌شوند، زیرا چهرۀ او آنقدر تغییر کرده است که به انسان نمی‌ماند. ۱۵پادشاهان جهان دهان خود را می‌بندند، زیرا چیزهائی را می‌بینند که هرگز برای شان بیان نشده و چیزهائی را می‌فهمند که قبلاً نشنیده بودند.»

فصل پنجاه و سوم

۱اما چه کسی این حقیقت را باور می‌کند؟ به چه کسی خداوند این حقیقت را آشکار ساخته است. ۲خداوند مقدر کرده بود که بنده‌اش مانند نهالی در زمین خشک بروید و ریشه بدواند. او از جمال و زیبائی بهره‌ای نداشت که توجه ما را بخود جلب کند و مشتاق او باشیم. ۳پیش مردم خوار بود و او را رد کردند، اما او همۀ رنج و درد را متحمل شد. هیچ کسی نمی‌خواست به روی او نگاه کند. همه او را حقیر می‌شمردند و ارزشی برایش قایل نبودند.

۴او غمهای ما را به جان خود گرفت و دردهای ما را بر دوش خود حمل کرد. ولی ما فکر می‌کردیم درد و رنج او جزائی است که از جانب خدا بر او نازل شده است. ۵او در حقیقت بخاطر گناه و خطای ما زده و زخمی شد. او جزا دید تا ما سلامتی داشته باشیم و از زخمهائی او ما شفا یافتیم. ۶ما همه مثل گوسفندانِ سرگردان، گمراه شده و به راه خود روان بودیم، اما خداوند گناه همۀ ما را بگردن او نهاد.

۷بر او ظلم شد، اما با فروتنی تحمل کرد و از زبانش حرف شکایت شنیده نشد. مثل بره‌ای او را به کشتارگاه بردند. او مانند گوسفندی که پیش پشم‌چین خاموش می‌ایستد، دهان خود را باز نکرد. ۸او دستگیر، زندانی و محکوم به مرگ شد. او را بخاطر گناهان مردم کشتند و وقتیکه کشته شد، هیچ کسی اعتنائی نکرد. ۹او را با گناهکاران به خاک سپردند و با ثروتمندان دفن شد، هر چند او به کسی ظلم نکرده و هیچ حرف دروغ از زبانش شنیده نشده بود.

۱۰اما خواستِ خداوند بود که او درد و رنج بکشد و قربانی گردد تا گناهان دیگران بخشیده شود. به این ترتیب، صاحب فرزندان زیاد شده عمر طولانی می‌یابد و بوسیلۀ او مرام خداوند حاصل می‌گردد. ۱۱وقتی ببیند رنج و عذابی که کشیده است چه ثمری بارآورده است، خوشنود و راضی می‌شود. بندۀ عادل من گناهان بسیاری را به گردن می‌گیرد و من بخاطر او آن‌ها را می‌بخشم. ۱۲بنابران، من او را به مقام افتخار نایل می‌کنم و با اشخاص بزرگ همنشینش می‌سازم، زیرا او جان خود را فدا کرد، در جملۀ گناهکاران بشمار رفت، گناه مردم را به گردن گرفت و شفاعت‌خواه خطاکاران شد.

فصل پنجاه و چهارم

محبت خدا به اسرائیل

۱خداوند می‌فرماید: «ای زن بی‌اولاد که فرزندی بدنیا نیاورده‌ای و درد زایمان نکشیده‌ای، به آواز بلند سرود بخوان و فریاد برآور! زیرا فرزندان تو بیشتر از فرزندان زنی می‌شوند که عروسی کرده است و شوهر دارد. ۲خیمه‌ای را که در آن زندگی می‌کنی فراختر کن، پرده‌های آنرا عریضتر بساز، طنابهایش را درازتر کن و میخهایش را محکمتر بکوب، ۳چونکه فرزندانت پیش تو می‌آیند و تو باید سرحداتت را بهر طرف وسعت بدهی. آن‌ها کشورهای بیگانگان را تصرف کرده شهرهای غیر‌مسکون را آباد می‌سازند و در آن‌ها زندگی می‌کنند. ۴نترس، زیرا شرمنده نمی‌شوی؛ دلسرد نباش، چرا که دیگر روی خواری را نمی‌بینی. چونکه ننگ دوران جوانی و بیوه‌گی را فراموش می‌کنی. ۵زیرا آفریدگار تو که نامش خدای قادر مطلق است، شوهر تو می‌باشد و قدوس اسرائیل که او را خدای تمام عالم می‌خوانند، نجات دهندۀ تو است. ۶خداوند ترا که مثل زن فراموش شده و رنجدیده‌ای هستی، دوباره بسوی خود می‌خواند.» ۷خداوندِ نجات بخشای تو می‌گوید: «برای مدت کوتاهی ترا ترک کردم، اما با محبت زیاد ترا جمع می‌کنم. ۸از شدت غضب برای لحظه‌ای روی خود را از تو پنهان کردم، ولی با محبت ابدی به تو شفقت نشان می‌دهم.

۹چنانچه در زمان نوح قسم خوردم که دیگر آن چنان طوفانی روی زمین را فرا نخواهد گرفت، حالا هم وعده می‌دهم که بر تو خشمگین نمی‌شوم و دیگر ترا مجازات نمی‌کنم. ۱۰اگر هم کوهها از بین بروند و تپه‌ها از جا بیجا شوند، اما رحمت من از تو دور نمی‌گردد و پیمان سلامتی‌ای که با تو بسته‌ام جابجا باقی می‌ماند.» خداوندی که بر تو رحمت می‌کند، این را می‌گوید.

آیندۀ اورشلیم

۱۱«ای شهر رنجدیده و غمگین که تسلی دهنده‌ای نداری، من ترا با سنگهای گرانبها دوباره می‌سازم و تهدابت را بر سنگ لاجورد بنا می‌کنم. ۱۲منارهایت را از لعل و دروازه‌هایت را از جواهر و دیوارهایت را از سنگهای قیمتی می‌سازم. ۱۳خودم شخصاً فرزندانت را تعلیم می‌دهم و به آن‌ها سلامتی و کامیابی می‌بخشم. ۱۴عدل و انصاف در تو رایج می‌گردد. از ظلم و آزار دشمن ترسی نمی‌داشته باشی. ۱۵اگر کسی بر تو حمله آورد، بدون ارادۀ من می‌باشد و هر که علیه تو بجنگد، شکست می‌خورد. ۱۶آهنگر را که در کوره، آتش روشن می‌کند و اسلحه می‌سازد، من آفریده‌ام و نیز هلاک کننده‌ای را برای نابودی، من خلق کرده‌ام. ۱۷هر اسلحه‌ای که برضد تو ساخته شود، آسیبی به تو نمی‌رساند و هر کسی که علیه تو دعوا کند، تو بر او غالب خواهی شد. من از بندۀ خود دفاع می‌کنم و او را پیروز می‌سازم.» این است آنچه که خداوند می‌فرماید.

فصل پنجاه و پنجم

ضیافت بزرگ

۱«ای همه کسانی که تشنه‌اید، به پیش آب بیائید. شما که پول ندارید، بیائید، دریافت کنید و بخورید. بیائید شراب و شیر را رایگان به‌دست آورید. ۲چرا پول تان را برای چیزی که قابل خوردن نیست، مصرف می‌کنید و پولی را که با عرق جبین به‌دست می‌آورید صرف چیزی می‌کنید که شما را سیر نمی‌سازد؟ بدقت گوش بدهید و از من بشنوید: چیزهائی بخورید که برای تان مفید باشد، به شما نیرو بخشد و از آن‌ها لذت ببرید. ۳به من گوش بدهید و پیش من بیائید تا حیات تازه بیابید. من با شما پیمان ابدی می‌بندم و برکاتی را که به داود وعده داده بودم، به شما می‌دهم. ۴من او را بعنوان رهبر و پیشوای مردم برگزیدم و بوسیلۀ او قدرت خود را به جهان نشان دادم. ۵تو هم اقوام بیگانه را فرامی‌خوانی و آن‌ها می‌آیند و با تو می‌پیوندند، زیرا خداوند، خدای تو که قدوس اسرائیل است، به ارادۀ خود این کار را انجام می‌دهد و به تو عزت و افتخار می‌بخشد.»

۶تا که خدا به شما نزدیک است و به او دسترسی دارید، طالب او باشید. ۷گناهکاران از شرارت و افکار بد خود دست بردارند و بسوی خدا بازگردند، زیرا خداوند ما بخشنده و رحمت او بی‌پایان است. ۸خداوند می‌فرماید: «افکار شما مثل افکار من نیست و نه راههای شما مثل راههای من است، ۹زیرا همانقدر که آسمان از زمین بلند است، افکار و راههای من هم بلندتر و عالیتر از افکار و راههای شما است.

۱۰همانطوریکه باران و برف از آسمان می‌بارد و زمین را آبیاری می‌کند و آنرا حاصلخیز می‌سازد، برای زراعت تخم و برای خورنده خوراک تهیه می‌کند، ۱۱کلام من هم وقتی از زبانم خارج می‌شود، بی‌ثمر بسوی من بر‌نمی‌گردد، بلکه مرام مرا اجرا می‌کند و ارادۀ مرا بجا می‌آورد.

۱۲شما با خوشی از بابل خارج می‌شوید و به سلامتی به وطن تان بازمی‌گردید. کوهها و تپه‌ها به استقبال شما نغمۀ شادمانی را سر می‌دهند و درختان جنگل برای شما کف می‌زنند. ۱۳در زمین تان بجای خار و خس، درختان صنوبر و بوته‌های خوشبو می‌رویند و این یادگاری است جاودانی تا همه بدانند که من، خداوند این کار را انجام دادم.»

فصل پنجاه و ششم

نجات اقوام دیگر

۱خداوند چنین می‌فرماید: «عدالت را پیشۀ خود سازید و با صداقت رفتار کنید، زیرا بزودی شما را نجات می‌دهم و آزاد می‌سازم. ۲خوشا بحال انسانی که امر مرا بجا می‌آورد، روز سبت را تجلیل می‌کند. آنرا بی‌حرمت نمی‌سازد و از هر عمل بد پرهیز می‌نماید.»

۳پس بیگانه‌ای که با خداوند بپیوندد نگوید: «خداوند به من اجازه نمی‌دهد که با قوم برگزیدۀ او یکجا عبادت کنم.» یا یک شخص مخنث (حیزک) فکر نکند که او مثل یک درخت خشک و بی‌ثمر است. ۴زیرا خداوند به چنین اشخاص می‌فرماید: «اگر آن‌ها روز سبت را تجلیل کنند، با اعمال نیک خود مرا خوشنود سازند و به پیمان من وفادار بمانند، ۵آنگاه نام آن‌ها، پایدارتر از نام کسانی که صاحب فرزند هستند، در عبادتگاه من و در بین قوم برگزیدۀ من باقی می‌ماند و نام شان تا ابد یاد می‌شود و فراموش نمی‌گردد.»

۶خداوند می‌فرماید: «مردم غیر یهود که با قوم برگزیدۀ من یکجا شده‌اند و بندگی مرا می‌کنند و مرا دوست دارند، اگر روز سبت را تجلیل نمایند و آنرا بی‌حرمت نسازند و به پیمان من وفادار بمانند، ۷من آن‌ها را به کوه مقدس خود می‌آورم و در خانۀ عبادتم شادمان می‌سازم. قربانیهای سوختنی آن‌ها را بر قربانگاه خود قبول می‌کنم و عبادتگاه من خانۀ دعا برای تمام اقوام جهان نامیده می‌شود.»

۸خداوند متعال که قوم اسرائیل را از تبعید به وطن شان باز آورده است، وعده فرموده که اقوام دیگر جهان را هم می‌آورد تا با آن‌ها یکجا زندگی کنند.

رهبران اسرائیل محکوم می‌شوند

۹ای تمام حیوانات وحشی و حیوانات درندۀ جنگل بیائید و این مردم را بدرید و طعمۀ خود سازید. ۱۰پهره‌داران اسرائیل همگی کور هستند و شعور ندارند. آن‌ها مثل سگهای نگهبان، گنگ هستند ـ دراز می‌کشند و خواب می‌بینند. ۱۱آن‌ها سگهای بسیار حریص هستند که هرگز سیر نمی‌شوند. رهبران آن‌ها هم بی‌شعورند و براه و میل خود رفتار می‌کنند و فقط مفاد خود را در نظر می‌گیرند و بس. ۱۲می‌گویند: «بیائید شراب بیاوریم و بنوشیم و نشئه کنیم. امروز خوش باشیم و فردا هم خوشتر از امروز خواهیم بود.»

فصل پنجاه و هفتم

بت پرستی قوم اسرائیل

۱مردمان نیک تلف می‌شوند و کسی اعتنائی نمی‌کند. وقتی اشخاص خداپرست می‌میرند، کسی در بارۀ آن‌ها فکر نمی‌کند و دلیل مرگ شان را نمی‌داند. آن‌ها بخاطری می‌میرند تا از بلای آمدنی نجات یابند ۲و آرام و آسوده شوند. کسانی که در راه راست قدم بر‌می‌دارند و می‌میرند، مرگ برای آن‌ها آرامش و استراحت واقعی است.

۳اما شما ای فرزندان جادوگران و ای اولاد زناکاران و فاسقان، نزدیک بیائید. ۴-۵شما چه کسی را مسخره می‌کنید و به چه کسی اهانت می‌نمائید؟ شما فرزندان گناهکاران و خائنان، کسانی هستید که در زیر سایۀ هر درخت سبز زنا می‌کنید و کودکان تان را در دره‌ها و در سوراخ صخره‌ها قربانی می‌کنید. ۶سنگهای صاف را از وادیها جمع می‌کنید و آن‌ها را بت خود می‌سازید و می‌پرستید و برای شان هدیه‌های نوشیدنی و آردی می‌آورید. آیا فکر می‌کنید که این کار شما مرا خوشنود می‌سازد؟ ۷بر کوههای بلند برای زنا می‌روید و در آنجا برای بتهای تان قربانی می‌کنید. ۸در پشت دروازه‌های بسته بتهای خود را قرار می‌دهید و بجای من آن‌ها را می‌پرستید. خود را برهنه کرده با معشوق تان به بستر می‌روید و به او پول می‌دهید که با شما همبستر شود و حس شهوت تان را ارضا کند. ۹با عطر و روغن پیش بت مولک می‌روید و آنرا می‌پرستید و برای اینکه خدایان دیگری بیابید قاصدان تان را به جاهای دور، حتی به دنیای مردگان می‌فرستید. ۱۰بخاطر سفرهای دور و دراز خسته و کوفته می‌شوید، اما باز هم از کار بیهودۀ تان دست نمی‌کشید. شما گمان می‌کنید که بت‌پرستی به شما قوت قلب می‌بخشد و موفق می‌شوید.

۱۱«از کدام بت می‌ترسید که به من دروغ می‌گوئید و مرا بکلی فراموش می‌کنید؟ آیا بخاطری که در این قدر مدت من سکوت کردم و چیزی نگفتم از من نمی‌ترسید؟ ۱۲شما فکر می‌کنید که این کار تان خوب است، اما من اعمال زشت شما را فاش می‌سازم و بتهائی که جمع کرده‌اید به شما کمکی کرده نمی‌توانند. ۱۳وقتی برای کمک فریاد کنید، آن‌ها نمی‌توانند شما را نجات بدهند، زیرا آن‌ها مثل کاه که در برابر وزش باد مقاومت ندارند و رانده می‌شوند، ضعیف و ناتوان‌اند. اما کسی که به من پناه می‌آورد، مالک زمین و وارث کوه مقدس من می‌شود.»

وعدۀ کمک و شفا

۱۴خداوند می‌فرماید: «راه را باز کنید و مهیا سازید. همه موانع را از سر راه قوم برگزیدۀ من بردارید.» ۱۵خدای متعال که جاویدان و ابدی است و خدای مقدس نام دارد می‌فرماید: «من در جایگاه رفیع و مقدس سکونت دارم و همچنین با اشخاص شکسته نفس و فروتن زندگی می‌کنم تا به دلهای شان امید و اعتماد بخشم. ۱۶من قوم برگزیدۀ خود را برای همیشه محکوم نمی‌کنم و بر آن‌ها خشمگین نمی‌شوم، زیرا در آنصورت ارواح و جانهائی را که آفریده‌ام از بین می‌روند. ۱۷من بخاطر حرص و طمع آن‌ها خشمگین بودم؛ آن‌ها را جزا دادم و ترک کردم، اما با آنهم بخاطری که لجوج و سرسخت بودند، براه خطای خود شان ادامه دادند. ۱۸من می‌دیدم که آن‌ها چه می‌کردند، اما با وجود آن، آن‌ها را شفا می‌دهم و هدایت و کمک می‌کنم و کسانی را که ماتمدار هستند، تسلی می‌دهم. ۱۹آنهائی را که دور یا نزدیک هستند از سلامتی برخوردار می‌سازم و شفا می‌دهم. ۲۰ولی شریران مثل بحر متلاطم هستند که آرام نمی‌گیرند و آب‌های آن گِل و لای را بالا می‌آورد.» ۲۱خدا می‌فرماید: «برای بدکاران سلامتی نخواهد بود.»

فصل پنجاه و هشتم

روزۀ حقیقی

۱خداوند می‌فرماید: «تا می‌توانید آواز تان را مانند کرنا بلند کنید و تقصیر قوم برگزیدۀ مرا برای شان و به خاندان یعقوب گناهان شان را اعلام نمائید. ۲آن‌ها هر روز در طلب من هستند و چنان وانمود می‌کنند که مایلند راه مرا تعقیب نمایند و احکام مرا بجا آورند. آن‌ها می‌گویند که از احکام عادلانۀ من سرکشی نمی‌کنند و از نزدیکی با من لذت می‌برند.»

۳مردم از خداوند می‌پرسند: «چرا وقتی که روزه داشتیم، ندیدی و چرا هنگامی که از گرسنگی رنج می‌بردیم، متوجه نشدی؟» خداوند جواب می‌دهد: «درست است، لاکن شما وقتی روزه می‌گیرید، فقط در فکر مفاد خود هستید و به کارگران تان ظلم می‌کنید. ۴هنگامی که روزه‌دار هستید، با هم جنگ و دعوا می‌کنید و یکدیگر را با مشت می‌زنید. این نوع روزه نزد من قابل قبول نیست. ۵وقتی روزه می‌گیرید، ریاضت می‌کشید، سر تان را مثل نَی خم می‌کنید و بر نمد و خاکستر دراز می‌کشید. آیا این را روزه می‌خوانید و فکر می‌کنید که من آنرا می‌پذیرم؟

۶روزه‌ای را که من می‌پسندم اینست: زنجیرهای ظلم را بگشائید، یوغ بی‌عدالتی را بشکنید و مظلومان را آزاد کنید. ۷غذای تان را با گرسنگان تقسیم کنید. دروازۀ خانۀ تان را بروی مردم مسکین و بی‌خانه باز گذارید. به برهنگان لباس بدهید و از خویشاوندان تان خود را پنهان نکنید. ۸آنگاه نور سخاوت تان مثل سپیده‌دم می‌تابد و دردهای تان فوری مداوا می‌شوند. من همیشه با شما می‌باشم و جلال من شما را از هر جانب محافظت می‌کند. ۹هر گاهی که دعا کنید، من آنرا اجابت می‌کنم و وقتی که از من کمک بخواهید، من به یاری تان می‌شتابم.

اگر یوغ ظلم و ستم، اشاره کردن به انگشت و تهمت ناحق را از میان خود دور کنید، ۱۰اگر به گرسنگان غذا بدهید و احتیاجات نیازمندان را فراهم نمائید، آنگاه نور تان در تاریکی می‌درخشد و تاریکی اطراف تان مثل آفتاب ظهر روشن می‌شود. ۱۱من همیشه راهنمای شما می‌باشم و با نعمت‌های خود شما را سیر می‌سازم و نیرومند نگاه می‌دارم. مثل باغی سیراب می‌شوید و به چشمه‌ای مبدل می‌گردید که آبش هرگز خشک نمی‌شود. ۱۲خرابه‌های قدیمی تان آباد می‌گردند، اساس آن‌ها دوباره بنا می‌شود و شما بخاطریکه شهرها و جاده‌های تان را ترمیم می‌کنید شهرت زیادی می‌یابید.

۱۳اگر روز سبت را تجلیل کنید و در آن روز از سودجوئی خودداری نمائید و آنرا مقدس و محترم بدارید، اگر براه خود نروید و به فکر مفاد خود نباشید و در آن روز کار نکنید، ۱۴آنگاه از خوشی که من می‌دهم، لذت می‌برید، با سرفرازی زندگی می‌کنید، از نعمتهائی که به جد تان، یعقوب وعده داده بودم، برخوردار می‌گردید. این را من که خداوند هستم می‌گویم.»

فصل پنجاه و نهم

مردم ظالم و بی‌انصاف مجازات می‌شوند

۱گمان نکنید که دست خداوند کوتاه است و نمی‌تواند شما را نجات بدهد و یا گوش او سنگین است و دعا و زاری شما را نمی‌شنود. ۲اما بدانید که گناهان تان بین شما و خدای تان حایل گردیده و باعث شده است که خدا روی خود را از شما بپوشاند و دعای شما را نشنود. ۳دستهای شما به خون و پنجه‌های تان به گناه آلوده شده‌اند. از لبهای تان سخنان دروغ شنیده می‌شوند و از زبان تان کلام زشت جاری است. ۴هیچ کسی از انصاف کار نمی‌گیرد و هیچ کسی به صداقت قضاوت نمی‌کند. با دروغ و حیله می‌کوشند که دعوا را ببرند و برای ضرر دیگران نقشه می‌کشند. ۵افکار شان مانند تخم مار و تور عنکبوت است که وقتی به‌کار می‌اندازند، مردم را هلاک می‌کند و به بدبختی دچار می‌سازد. ۶از تار عنکبوت نمی‌توانند لباس ببافند تا خود را بپوشانند. همه کارهای شرارت‌آمیز از آن‌ها سر می‌زند و دست شان برای بربادی مردم آماده است. ۷پاهای شان در راه گناه می‌روند و در ریختن خون بی‌گناهان چابک هستند. افکار شوم و پلید در سر می‌پرورانند و کار شان ویرانی و خرابی است. ۸صلح و آرامش را برهم می‌زنند و طریق انصاف را نمی‌شناسند. راه شان کج است و هر کسی که در راه شان قدم بردارد، سالم بر‌نمی‌گردد.

مردم به گناهان خود اعتراف می‌کنند

۹مردم می‌گویند: «حالا می‌دانیم که چرا در حق ما انصاف و عدالت نمی‌شود. در انتظار روشنی هستیم، اما تاریکی نصیب ما می‌گردد؛ چشم براه نور هستیم، ولی در ظلمت قدم بر‌می‌داریم. ۱۰مثل اشخاص کور دیوار را لمس کرده راه می‌رویم و در روز روشن مانند نابینایان اُفتان و خیزان روان هستیم. گوئی در دنیای مردگان زندگی می‌کنیم. ۱۱همۀ ما مثل خرس غُر می‌زنیم و مانند فاخته ناله می‌کنیم. برای عدالت انتظار می‌کشیم، اما آنرا نمی‌بینیم. در آرزوی نجات هستیم، ولی نجات از ما خیلی دور است.

۱۲گناهانی که در برابر خداوند کرده‌ایم بسیار زیاد است و علیه ما شهادت می‌دهند. ما گناهکار هستیم و خود ما به خطاهای خود اقرار می‌کنیم. ۱۳ما مرتد شدیم و خدا را انکار کردیم. از پیروی او دست کشیدیم و ظالم و متمرد شدیم. افکار ما زشت و سخنان ما همه دروغ‌اند. ۱۴از عدالت کار نمی‌گیریم و انصاف را ترک نموده‌ایم. راستی در کوچه و بازار نمانده است و صداقت در آنجا راه ندارد. ۱۵راستی از بین رفته است و کسی که بخواهد بدی نکند، ملامت و سرزنش می‌شود.»

خداوند قوم برگزیدۀ خود را نجات می‌دهد

خداوند وقتی دید که عدالت از میان ما رخت بربسته است، خوشنود نگردید. ۱۶او از اینکه کسی از مظلومان دادخواهی نمی‌کند، متحیر گردید. بنابران، با استفاده از قدرت خود آن‌ها را نجات می‌دهد و از روی عدالت آن‌ها را به پیروزی می‌رساند. ۱۷-۱۸او زره عدالت را به تن می‌کند، کلاهخود نجات را بر سر می‌گذارد، لباس انتقام را می‌پوشد و با خشم و غضب دشمنان و مخالفین و حتی آنهائی را که در سرزمین‌های دوردست زندگی می‌کنند، طبق اعمال و کردار شان جزا می‌دهد. ۱۹آنگاه کسانی که در غرب هستند از نام خداوند می‌ترسند و آنهائی که در شرق زندگی می‌کنند از دیدن جلال خداوند به وحشت می‌افتند، زیرا او مانند امواج دریای خروشان و طوفان شدید بر آن‌ها هجوم می‌آورد.

۲۰خداوند می‌فرماید: «نجات دهنده‌ای در سهیون ظهور می‌کند تا آنهای را در یعقوب که از گناه دست می‌کشند، رهائی بخشد. ۲۱اما من با شما این پیمان را می‌بندم که من به شما قدرت می‌بخشم و احکام خود را برای همیشه می‌دهم تا از این ببعد از من اطاعت کنید و همچنین به فرزندان و اولادۀ تان تعلیم بدهید که همیشه و تا ابدالآباد مُطیع من باشند.»

فصل شصتم

آیندۀ پُرشکوه اورشلیم

۱ای اورشلیم، برخیز و مانند آفتاب، درخشان شو، زیرا جلال خداوند بر تو می‌تابد. ۲تاریکی سراسر روی زمین را می‌پوشاند و اقوامِ دیگر جهان در ظلمت غلیظ فرو می‌روند، اما نور خداوند بر تو می‌تابد و جلال او ترا درخشان می‌سازد. ۳نور تو اقوام و پادشاهان جهان را بسوی خود جلب می‌کند تا شوکت و شان ترا ببینند.

۴به اطراف خود نگاه کن و ببین که قومت جمع شده پسران و دخترانت را در آغوش گرفته از جاهای دور بسوی تو می‌آیند. ۵تو آن صحنه را می‌بینی، دلت از خوشی و هیجان می‌طپد. ثروت اقوام دیگر از راه بحر برای تو می‌رسد و دارایی آن‌ها در تو جمع می‌شود.

۶کاروانهای عظیم شتر از مدیان و عیفه و شَبَع می‌آیند و با خود طلا و عطریات می‌آورند. خدا را تمجید و ستایش می‌کنند و از کارهای او به مردم مژده می‌دهند. ۷همه رمه‌های گوسفند قیدار و نبایوت را پیش تو می‌آورند تا برای خوشنودی خداوند بر قربانگاه او قربانی کنند و آنوقت خداوند عبادتگاه پُر جلال خود را باشکوهتر می‌سازد.

۸اینها کیستند که مانند ابر حرکت می‌کنند و مثل کبوتر به خانه‌های خود بازمی‌گردند؟ ۹آن‌ها کشتی هائی هستند که از کشورهای دور می‌آیند و قوم برگزیدۀ خدا را با طلا و نقره به وطن شان باز می‌آورند. نام خداوند متعال را که قدوس اسرائیل است، تجلیل می‌کنند، زیرا او به قوم برگزیدۀ خود عزت و افتخار بخشیده است.

۱۰اقوام بیگانه دیوارهایت را آباد می‌کنند و پادشاهان کمر به خدمت تو می‌بندند. گرچه از روی خشم ترا مجازات کردم، اما با لطف خود بر تو رحمت می‌کنم. ۱۱دروازه‌هایت شب و روز باز می‌باشند تا پادشاهان جهان ثروت و دولت خود را برایت بیاورند. ۱۲اقوام و پادشاهانی که نخواهند خدمت ترا بکنند، هلاک شده بکلی از بین می‌روند.

۱۳چوبهای درختان صنوبر و کاج و چنار لبنان را برای تو می‌آورند تا عبادتگاه مرا تزئین کنند و شهر مرا با شکوه سازند. ۱۴اولادۀ آنهائی که بر تو ظلم کرده‌اند در برابر تو زانو می‌زنند و کسانی که ترا خوار می‌شمردند، به زیر پاهای تو می‌افتند و ترا شهر خداوند، سهیون و مسکن قدوس اسرائیل می‌خوانند.

۱۵تو یک وقتی متروک و منفور بودی و کسی از تو عبور نمی‌کرد، اما من به تو جلال و افتخار و سُرُور جاودانی می‌بخشم. ۱۶اقوام و پادشاهان جهان خدمتگزار تو می‌شوند و مانند مادری از تو پرستاری می‌کنند. آنگاه تو می‌دانی که من، خداوند، خدای توانای اسرائیل، نجات دهنده و رهائی‌بخش تو هستم.

۱۷بجای برنج برایت طلا می‌آورم، به جای آهن نقره، به عوض چوب، برنج و بجای سنگ، آهن به تو می‌دهم. حاکمانت صلح را برقرار می‌کنند و انصاف و عدالت را پیشۀ خود می‌سازند. ۱۸ظلم و ویرانی را دیگر نمی‌بینی. مانند حصاری ترا محافظت و از تو دفاع می‌کنم و تو مرا بخاطریکه نجاتت داده‌ام، ستایش می‌کنی.

۱۹تو دیگر به نور آفتاب، در روز و روشنی مهتاب، در شب احتیاج نمی‌داشته باشی، زیرا من، خداوند، خدای تو، نور ابدی و جلال تو می‌باشم. ۲۰آفتاب تو دیگر غروب نمی‌کند و مهتابت زوال نمی‌شود، زیرا من نور جاودانی تو بوده و روزهای سوگواریت بپایان می‌رسند. ۲۱همۀ افراد قومت راستکار و امین می‌باشند و برای همیشه مالک سرزمین خود می‌شوند. آن‌ها نهالهائی هستند که خودم کاشتم و آفریدم تا عظمت خود را آشکار سازم. ۲۲حتی کوچکترین خانواده‌ات قوم بزرگ و نیرومند می‌شود و من که خداوند هستم این را در وقت مناسب فوراً انجام می‌دهم.

فصل شصت و یکم

مژدۀ نجات

۱روح خداوند بر من است. او مرا مسح کرد و فرستاد تا به مظلومان مژده بدهم، دلشکستگان را شفا بخشم، اسیران و زندانیان را آزاد سازم. ۲مرا مأمور ساخت که به قوم سوگوار او تسلی بدهم و اعلام کنم که روز انتقام خدا فرا‌رسیده است تا دشمنان شان را به مجازات برساند. ۳ماتم مردم سهیون را به خوشی و سُرُور، خاکستر غم را به تاج شادمانی و نوحۀ شان را به سرود حمد تبدیل کنم. آن‌ها مثل درختانی می‌شوند که خود خداوند کاشته باشد. آن‌ها آنچه را که راست و نیکو است، انجام می‌دهند و خداوند بخاطر کارهایش تمجید می‌شود. ۴آن‌ها خرابه‌های قدیمی را دوباره آباد می‌کنند و شهرهائی را که از قرنها به این طرف ویرانه مانده بودند، تعمیر می‌نمایند.

۵بیگانگان چوپانی رمۀ تان را می‌کنند و دهقان و باغبان شما می‌شوند، ۶اما شما کاهنان خداوند و خادمان خدای ما نامیده می‌شوید، از ثروت اقوام دیگر بهره‌مند می‌گردید و گنجهای آن‌ها را تصاحب می‌کنید. ۷رسوائی و شرمندگی شما به پایان می‌رسد. ثروت و دارائی تان دو چند می‌شود و خوشی و سُرُور ابدی نصیب شما می‌گردد.

۸خداوند می‌فرماید: «من عدالت را دوست دارم و از دزدی و ستم بیزارم. پاداش کامل به قوم برگزیدۀ خود می‌دهم و پیمان ابدی با آن‌ها می‌بندم. ۹اولادۀ‌شان در میان کشورها و اقوام جهان مشهور می‌شوند و هر کسی که آن‌ها را ببیند، اعتراف می‌کند که خداوند آن‌ها را برگزیده و برکت داده است.»

۱۰من در خداوند خوشی بسیار می‌کنم و جان من در خداوند وجد می‌نماید، زیرا او مرا با جامۀ نجات و ردای عدالت پوشانیده است، چنانکه داماد با تاج گل و عروس با جواهرات خود را زیبا می‌کنند. ۱۱همانطوری که زمین نباتات را می‌رویاند و درختانِ باغ برگ و شگوفه می‌کنند، خداوند متعال هم عدالت را در باغ جهان می‌کارد و مردم همه او را ستایش می‌کنند.

فصل شصت و دوم

آغاز جلال و شکوه اورشلیم

۱من دیگر ساکت نمی‌نشینم و بخاطر اورشلیم خاموش نمی‌باشم تا عدالتش مثل نور طلوع کند و چراغ نجاتش مانند نوری در تاریکی بدرخشد. ۲ای اورشلیم، اقوام جهان عدالت ترا بچشم می‌بینند و پادشاهان جلال و شوکت ترا مشاهده می‌کنند و خداوند به تو نام جدیدی می‌دهد. ۳تو برای خداوند مانند یک تاج زیبا و تاج شاهی خواهی بود. ۴ترا دیگر «ترک شده» نمی‌خوانند و زمین ترا بار دیگر خرابه نمی‌گویند. نام جدید تو «حِفزیبه» یعنی مرغوب و نام زمین تو «بِعوله» یعنی عروس می‌باشد، زیرا خداوند به تو رغبت داشته، سرزمین ترا همسر خود می‌شمارد. ۵مثل مرد جوانی که با دختری عروسی می‌کند، خالق تو هم ترا همسر خود می‌سازد و همان طوری که داماد از داشتن عروس زیبای خود لذت می‌برد، خدا نیز از داشتن تو خوشحال می‌شود.

۶ای اورشلیم، بر دیوار هایت نگهبانان را گماشته‌ام و تا که خدا وعده‌اش را عملی نکند، هرگز ساکت نمی‌مانند. ۷و تا وقتی که خداوند اورشلیم را دوباره احیاء نکند و محل عبادت مردم جهان نسازد، او را آرام نمی‌گذارد.

۸خداوند قسم خورده و قول داده است و با قدرت خود آنرا عملی می‌کند و می‌فرماید: «دیگر هرگز به دشمنان و مردم بیگانه اجازه نمی‌دهم که از غله و شرابت که محصول زحمت تو است؛ استفاده کنند. ۹اما کسانی که غله را کاشته و درو کرده‌اند؛ می‌خورند و خدا را شکر می‌گویند و آنهائی که شراب می‌سازند، آنرا در صحن خانۀ مقدس خدا می‌نوشند.»

۱۰بروید از دروازه‌ها بگذرید و راه را برای بازگشت قوم تان آماده کنید. ۱۱خداوند به سراسر جهان اعلام کرده است که به دختر سهیون بگویند: «شاهراه‌ها را هموار نموده و سنگ‌ها را از آن بردارید و بیرق را به جهت قوم‌ها بلند نمائید. اینک نجات دهندۀ تو می‌آید و کسانی را که نجات داده است، با خود می‌آورد و رهنمایی می‌کند.» ۱۲آن‌ها «قوم مقدس» و «نجات یافتگان خداوند» نامیده می‌شوند و تو «شهر محبوب» و «شهر متروک نشده» خوانده می‌شوی.

فصل شصت و سوم

سال آزادی

۱این کیست که از شهر بزرۀ ادوم با لباس سرخ و مجلل می‌آید و با قدرت و شکوه می‌خرامد؟

این خداوند قادر و توانا است و می‌آید تا عدالت خود و نجات مردم را اعلام کند.

۲چرا لباس او سرخ است؟ آیا انگور را برای شراب ساختن زیر پای خود فشرده است؟

۳خداوند جواب می‌دهد: «بلی، من به تنهائی و بدون کمکِ کسی، مخالفین را با خشم و غضب همچون انگور زیر پاهایم پایمال کردم و خون آن‌ها لباس مرا سرخ و رنگین ساخت. ۴روز آن رسیده است که از دشمنان انتقام بگیرم و قوم برگزیدۀ خود را نجات بدهم. ۵به هر طرف نگاه کردم تا کسی را بیابم که به من کمک کند، ولی با کمال تعجب دیدم که مددگاری وجود ندارد، بنابران، بیاری قدرت و غضب خود پیروز شدم. ۶من با خشم و غضب خود اقوام جهان را پایمال و خُرد کردم و خون شان را به زمین ریختم.»

دعا و ستایش

۷از احسان و لطف خداوند سخن می‌رانم. کارهای خداوند قابل ستایش است. او خوبی‌های زیادی در حق ما کرده است. قوم اسرائیل را مورد لطف و مرحمت خود قرار داد و آن‌ها را از محبت پایدار خود برخوردار کرد. ۸خداوند فرمود: «آن‌ها قوم من هستند و به من خیانت نمی‌کنند.» پس او نجات بخشای آن‌ها شد ۹و آن‌ها را از تمام سختی ها رهائی بخشید. رسول یا فرشته‌ای این کار را نکرد، بلکه خود خداوند از روی محبت و شفقت آن‌ها را نجات داد و سالهای سال از آن‌ها مراقبت کرد.

۱۰چون آن‌ها تمرد کردند و روح پاک او را افسرده ساختند، بنابران، او هم دشمن آن‌ها شد و علیه شان جنگید. ۱۱آنگاه آن‌ها روزگار گذشته را بیاد آوردند که چطور بنده او، موسی آن‌ها را از مصر بیرون آورد. گفتند: کجاست آن کسی که قوم اسرائیل را از بین بحر عبور داد؟ کجاست آن خدائی که روح پاک خود را در بین آن‌ها فرستاد؟ ۱۲و بوسیلۀ موسی کارهای بزرگی انجام داد. با قدرت عظیم خود آب بحر را دو شق کرد و نام او شهرت ابدی یافت. ۱۳خداوند قوم اسرائیل را از اعماقِ بحر هدایت کرد و آن‌ها بدون آنکه بلغزند مثل اسپهای تیزرَو می‌دویدند. ۱۴مانند گله‌ای که در وادی به آسودگی درحال چریدن باشد، روح خداوند به آن‌ها آرامش می‌بخشد. به این ترتیب، قوم برگزیدۀ خود را هدایت نمود تا نام او جلال یابد.

دعای توبه

۱۵از آسمان به پائین نگاه کن و از مسکن مقدس و با شکوهت بر من نظر بیفگن. کجاست غیرت و قدرتت؟ کجاست آن دلسوزی و شفقتی که به ما داشتی؟ چرا آنرا از ما دریغ می‌کنی؟ ۱۶تو پدر ما هستی. حتی اگر ابراهیم ما را نشناسد و یعقوب از ما انکار کند، تو ای خداوند، پدر ما و نجات دهندۀ ما هستی و نام تو ازلی است. ۱۷ای خداوند، چرا می‌گذاری که ما از راه راست منحرف شویم؟ چرا دلهای ما را سخت ساخته‌ای که از تو نمی‌ترسیم؟ بخاطر بندگانت و بخاطر آنهایی که قومت هستند، به سوی ما بازگرد. ۱۸قوم مقدس تو برای زمان کوتاهی جایگاه مقدس ترا در تصرف خود داشتند، اما بعد دشمنان آمدند و آنرا پایمال کردند. ۱۹تو با ما طوری رفتار می‌کنی که گوئی هیچگاهی حکمفرمای ما نبوده‌ای و ما بنام تو یاد نمی‌شویم.

فصل شصت و چهارم

۱ای کاش آسمان را بشگافی و پائین فرود آئی تا کوهها از حضور تو تکان بخورند ۲و اقوام جهان مثل هیزم که در آتش مشتعل می‌شود و مانند آب که در اثر حرارت به غلیان می‌آید، در برابر قدرت تو بلرزند و نام تو در میان دشمنان مشهور گردد. ۳یک وقتی بود که آمدی و کارهای هولناک و غیر منتظره را بعمل آوردی و حضور تو کوهها را تکان داد. ۴از قرنها به اینطرف، نه کسی شنیده و نه دیده که خدای دیگری بغیر از تو، برای کسانی که چشم امید بسوی تو دارند، چنین کارهائی بکند. ۵تو کسانی را می‌پذیری که با رغبت کارهای نیک انجام می‌دهند و طوریکه رضای تو است، زندگی می‌کنند. اما تو بر ما خشمگین شدی زیرا ما گناه ورزیدیم و کار درستی از ما سر نزد. آیا برای ما که سالهای درازی خطا کرده‌ایم، امید نجات است؟ ۶ما همگی با گناه آلوده شده‌ایم، حتی اعمال نیک ما هم مانند پارچۀ نجس، پاک نیست. همۀ ما همچون برگهای درخت پژمرده می‌شویم و گناهان ما، ما را به باد فنا می‌سپارد. ۷هیچ کسی دست دعا را بسوی تو بلند نمی‌کند و از تو کمک نمی‌طلبد. تو رویت را از ما پوشانده‌ای و به چنگال گناه گرفتار کرده‌ای.

۸اما باز هم ای خداوند، تو پدر ما هستی. ما گِل هستیم و تو کوزه‌گری. ما همه ساختۀ دست تو می‌باشیم. ۹پس ای خداوند، تا این حد بر ما خشمگین مباش و گناهان ما را برای همیشه بخاطر مسپار. ببین و توجه کن که همگی ما قوم برگزیدۀ تو هستیم. ۱۰شهرهای مقدس تو ویران و سهیون به بیابان تبدیل شده‌اند و اورشلیم به خرابۀ می‌ماند. ۱۱عبادتگاه زیبا و مقدس ما که اجداد ما ترا در آنجا پرستش می‌کردند، سوخته و جاهای محبوب و دلخواه ما ویران شده‌اند. ۱۲با اینهمه بلاهائی که بر سر ما آمد، آیا باز هم ای خداوند، دلسوزی نمی‌کنی و خاموش می‌مانی و زیادتر از طاقت ما، ما را جزا می‌دهی؟

فصل شصت و پنجم

مجازات اسرائیلی های نافرمان

۱خداوند فرمود: «کسانی مرا یافتند که طالب من نبودند و خود را به کسانی ظاهر ساختم که جویای من نبودند و قومی را که به اسم من نامیده نشده بودند، به حضور خود پذیرفتم. ۲اما قوم سرکش خودم که همه وقت به آغوش باز منتظر پذیرائی آن‌ها بودم، به راه راست نرفتند و خواهشهای نفسانی خود را دنبال کردند. ۳آن‌ها همیشه مرا خشمگین می‌سازند. در باغهای خود قربانی می‌کنند و بر قربانگاه‌های خشتی بت‌پرستان خوشبوئی می‌سوزانند. ۴شبها در قبرستان‌ها و غارها می‌نشینند و از ارواح مردگان کمک می‌طلبند. گوشت خوک را می‌خورند و کاسۀ شان پُر از غذای حرام است. ۵به دیگران می‌گویند: «در جای تان بایستید و نزدیک من نیائید، زیرا ما پاک و مقدس هستیم.» اینها مرا از خود بیزار کرده و آتش خشم مرا شعله‌ور ساخته‌اند. ۶-۷من امر محکومیت آن‌ها را صادر کرده‌ام و دیگر ساکت نمی‌نشینم و آن‌ها را بخاطر خطاهای خود شان و گناهان پدران شان مجازات می‌کنم. آن‌ها برای بتهای خود بر کوهها خوشبوئی دود کردند و به من اهانت نمودند، بنابران، آنها را به سزای اعمال شان می‌رسانم.»

۸خداوند چنین می‌فرماید: «هیچ کسی تمام خوشۀ انگور را از بین نمی‌برد، بلکه دانه‌های خوب آنرا نگاه می‌دارد. من هم تمام قوم برگزیدۀ خود را هلاک نمی‌کنم، بلکه آنهائی را که بندگی مرا می‌کنند، نجات می‌دهم. ۹من از نسل یعقوب و از قبیلۀ یهودا فرزندانی بوجود می‌آورم که سرزمین کوهستانی مرا تصرف کنند، همیشه مالک آن و بندگان من باشند و مرا خدمت کنند. ۱۰دشت شارون چراگاه گله و وادی عاکور استراحتگاه رمۀ آنهائی می‌شود که در طلب من هستند.

۱۱اما آن کسانی از شما که مرا ترک کرده و عبادتگاه مرا که بر کوه مقدس قرار دارد از یاد برده‌اند و خوان رنگین را برای خدای «طالع» و جام شراب را برای خدای «سرنوشت» مهیا می‌کردند، ۱۲عاقبت شومی داشته و با دَم شمشیر کشته می‌شوند. آن‌ها به صدای من جواب ندادند و سخنان مرا نشنیدند، بلکه کارهائی کردند که در نظر من زشت بود و راهی را انتخاب کردند که مخالف رضای من بود.

۱۳لهذا به شما می‌گویم که آنهائی که بندگی مرا می‌کنند، سیر می‌شوند، ولی شما گرسنه می‌مانید. آن‌ها می‌نوشند، اما شما تشنه می‌باشید. آن‌ها خوشی می‌کنند، مگر شما غمگین و شرمنده می‌شوید. ۱۴بندگان من از خوشدلی آواز می‌خوانند، اما شما با دل غمگین گریه و با روح افسرده نوحه می‌کنید. ۱۵نام شما در بین قوم برگزیدۀ من ملعون بوده و من، خداوند، شما را هلاک می‌کنم و به بندگان خود نام دیگری می‌دهم. ۱۶هر کسی که برکت بطلبد و قسم بخورد و نام خدای برحق را یاد کند، برکت می‌بیند، سختیهای گذشته‌اش فراموش می‌شود و از بین می‌رود.»

خلقت جدید

۱۷خداوند می‌فرماید: «من آسمان و زمین جدیدی بوجود می‌آورم و همه چیزهای گذشته از خاطره‌ها فراموش می‌شوند. ۱۸شما از این خلقت جدید من تا به ابد خوشحال می‌شوید، زیرا اورشلیم را هم سر از نو می‌سازم تا مردم در آنجا خوش و مسرور باشند. ۱۹اورشلیم و باشندگان آن موجب خوشی من هم می‌گردند. در آنجا دیگر صدای گریه و آواز ناله شنیده نمی‌شود. ۲۰کودکان، دیگر در طفلی نمی‌میرند، اشخاص صدساله جوان شمرده می‌شوند و فقط کسانی که گناه می‌کنند، به صدسالگی نمی‌رسند و مورد لعنت قرار می‌گیرند. ۲۱مردمی که خانه می‌سازند در آن سکونت می‌کنند و هر کسی که تاکستانی غرس نماید، میوۀ آنرا می‌خورد. ۲۲دیگر خانه‌ای که قوم برگزیدۀ من آباد می‌کند، جای سکونت بیگانگان نمی‌شود و چیزی را که می‌کارد، خوراک دشمنان نمی‌گردد. برگزیدگان من مانند درختان عمر طولانی می‌داشته باشند و از دستمزد خود بهرۀ فراوان می‌گیرند و لذت می‌برند. ۲۳زحمت آن‌ها عبث نمی‌شود و فرزندان شان روی مصیبت را نمی‌بینند، زیرا من به آن‌ها و همچنین به اولادۀ‌شان برکت می‌دهم. ۲۴حتی قبل از آنکه لب به دعا بگشایند، من دعای شان را قبول می‌کنم و پیش از آنکه حرفی بزنند، من می‌دانم که چه می‌خواهند. ۲۵گرگ و بره با هم می‌چرند و شیر مانند گاو، کاه می‌خورد. اما خوراک مار خاک می‌باشد و در کوه مقدس من به هیچ کسی ضرر و صدمه‌ای نمی‌رسد.»

فصل شصت و ششم

عبادت واقعی

۱خداوند چنین می‌فرماید: «آسمان تخت و زمین پای انداز من است. پس چه نوع خانه‌ای برای من می‌سازید و چه مسکنی برای من آباد می‌کنید تا در آن بیاسایم و سکونت نمایم؟ ۲همۀ این چیزها را دست قدرت من آفریده است و همۀ آن‌ها به من تعلق دارند و کسی که فروتن و شکسته نفس است و از کلام من می‌ترسد، مورد تفقد من قرار می‌گیرد.

۳مردم وقتی گاو را ذبح می‌کنند، مثل آنست که انسانی را می‌کشند. هرگاه گوسفندی را قربانی می‌کنند، مانند آنست که سگی را سر می‌برند. هنگامی که هدیه‌ای برای من می‌آورند مثل آنست که خون خوک را برای من می‌دهند و وقتی که خوشبوئی می‌سوزانند، مانند آنست که بت را می‌پرستند. اینها به میل دل خود رفتار می‌کنند و از گناه کردن لذت می‌برند. ۴پس من هم آن‌ها را به بلائی که از آن وحشت دارند، گرفتار می‌سازم، زیرا وقتی آن‌ها را خواندم، جواب ندادند و هنگامی که با آن‌ها سخن گفتم گوش نکردند، بلکه کاری کردند که در نظر من زشت بود و راهی را انتخاب نمودند که مخالف رضای من بود.»

۵ای کسانی که از خداوند می‌ترسید، به کلام او گوش بدهید. او می‌فرماید: «مردمِ خود تان از شما نفرت دارند و شما را نمی‌پذیرند، بخاطری اسم من که به خود دارید. آن‌ها به تمسخر می‌گویند که خداوند بزرگ است و عاقبت شما را نجات می‌دهد و ما خوشی شما را می‌بینیم.» اما خود آن‌ها خوار و رسوا می‌شوند. ۶به غوغائی که از شهر به گوش می‌رسد، به صدائی که از عبادتگاه می‌آید و به آواز خداوند که از دشمنان انتقام می‌گیرد، توجه کنید!

۷خداوند می‌فرماید: «شهر مقدس من به زنی می‌ماند که ناگهان و بدون دردِ زایمان طفلی بدنیا می‌آورد. ۸آیا کسی چنین چیز عجیبی را دیده یا شنیده است که کشوری ناگهان در یک روز تولد شود؟ آیا قومی در یک لحظه بدنیا می‌آید؟ اما سهیون به مجردی که درد زایمان شروع شد، فرزندان خود را بدنیا آورد. ۹آیا فکر می‌کنید که من رَحِم زنی را باز می‌کنم و در عین حال نمی‌گذارم که طفلش را بدنیا بیاورد؟ من هرگز این کار را نمی‌کنم.»

۱۰ای کسانی که اورشلیم را دوست دارید و برایش گریه و ماتم می‌کردید، حالا خوشحال باشید و در خوشی او شریک شوید. ۱۱زیرا مانند طفلی که از پستان مادر تغذیه می‌کند، شما هم از نعمت‌های اورشلیم برخوردار می‌شوید و از جلال و شوکت آن لذت می‌برید.

۱۲خداوند چنین می‌فرماید: «من سعادت و سلامتی را در سهیون می‌آورم و ثروت اقوام دیگر را مانند دریائی سرشار از آب، در آن جاری می‌سازم. شما مثل کودکی که از شیر مادر تغذیه می‌شود و در آغوش محبت او پرورش می‌یابد، از نعمت ها برکات آن بهره‌مند می‌گردید. ۱۳همچون مادری که طفل خود را تسلی می‌دهد، من هم شما را در اورشلیم دلداری می‌دهم. ۱۴وقتی این واقعات را ببینید، دل تان خوش می‌شود و وجود تان مانند علف، تازه و خرم می‌گردد و آنگاه می‌دانید که من، خداوند، بندگان خود را یاری می‌کنم و دشمنان را مورد غضب خود قرار می‌دهم.»

۱۵خداوند با آتش و سوار بر عرادۀ تیزرو خود می‌آید تا انتقام خود را از کسانی که مورد غضب او واقع‌اند، بگیرد ۱۶و گناهکاران را با آتش و شمشیر مجازات می‌کند و عدۀ زیادی را به هلاکت می‌رساند.

۱۷خداوند می‌فرماید: «آنهائی که در باغها می‌روند و برای پرستش بتها خود را تقدیس می‌کنند، طهارت می‌گیرند و گوشت خوک و موش و دیگر چیزهای حرام را می‌خورند، عاقبت شان هلاکت است. ۱۸من از کارها و افکار آن‌ها آگاه هستم. من می‌آیم و مردم جهان را از هر نژاد و زبان جمع می‌کنم تا قدرت و جلال مرا ببینند ۱۹و بدانند که من هستم که آن‌ها را مجازات می‌کنم. اما از آن جمله عده‌ای را حفظ کرده به جاهای دور، به ترشیش، فول، لُود (که تیراندازان ماهر دارد)، توبال و یونان که از نام من اطلاعی ندارند، می‌فرستم و آن‌ها عظمت و جلال مرا به مردم اعلام می‌کنند. ۲۰آن‌ها تمام وابستگان شما را از آن کشورها جمع کرده بر اسپها، عراده‌ها، تختهای روان، قاطرها و شترها به کوه مقدس من در اورشلیم می‌آورند و به عنوان هدیه به من تقدیم می‌کنند. درست همانطوریکه قوم اسرائیل هدیۀ آردی را در یک ظرف پاک به عبادتگاه می‌آوردند و به من تقدیم می‌کردند. ۲۱همچنین عدۀ را بحیث کاهن و لاوی برای خود بر‌می‌گزینم.»

۲۲خداوند می‌فرماید: «همانطور که آسمان و زمین جدیدی که می‌سازم در حضور من پایدار می‌مانند، اولادۀ شما و نام شما هم تا ابد باقی می‌مانند. ۲۳مردم ماه به ماه و هفته به هفته به اورشلیم آمده مرا پرستش می‌کنند. ۲۴وقتیکه آن‌ها از اورشلیم می‌روند، اجساد کسانی را که علیه من قیام کرده بودند، می‌بینند و کرمهائی که آن‌ها را می‌خورند، هرگز نمی‌میرند و آتشی که آن‌ها را می‌سوزاند، هیچگاهی خاموش نمی‌شود و مردم به آن‌ها با نفرت و کراهت نگاه می‌کنند.»